eitaa logo
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
3.1هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
18هزار ویدیو
205 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت ٥٧٥٣٠ ثبت ٥٥٤٦٦٨ تأسیس ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران پیروزی_ خ سی متری نیروی هوایی- خ مسیل منوچهری-خ۷/۲۵ روبروی بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤
مشاهده در ایتا
دانلود
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و هشتم: چگونه ابو بكر كه خود را خليفۀ مسلمانان مى دانست، آن جنايت
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و نهم: خداوندا! از تو درخواست آمرزش و توبه مى كنم. خدايا! از كارها و سخنان امثال اينان كه با احكامت مخالفت ورزيده و حرمتهايت را هتك نموده و حدودت را تجاوز نمودند، تبرّى و بى زارى مى جويم و از پيروان و اتباعشان و كسانى كه دانسته و عالمانه ولايتشان را پذيرفته اند، بى زارم و به تو پناه مى برم. بارالها! از اينكه در گذشته در اثر نادانى و جهالت، آنان را پيروى مى كردم، مرا ببخش و بيامرز. و همانا رسولت فرمود: «جاهل در جهالتش، بهانه اى ندارد». خداوندا! بزرگانمان ما را به بى راهه كشاندند و حقيقت را از ما پنهان داشتند و اصحاب مرتد و دگرگون شده را بگونه اى برايمان ترسيم كردند كه پنداشتيم برترين بندگان، پس از رسولت هستند و بى گمان پدران و ص: ۲۶۶ نياكان ما نيز قربانى همين نيرنگ و خيانتى بودند كه خواست امويان و سپس عباسيان بود. خداوندا! آنان را و ما را بيامرز كه تو خود از پشت پرده‌ها و از باطن ما آگاهى، و خود مى دانى كه محبت و علاقه آنان به چنان اصحابى تنها از روى حسن نيّت بود و به اين خيال كه اينان ياران رسولت حضرت محمدند كه درود و سلامت بر او و اهل بيت و دوستانش باد؛ و تو خود اى سيد و مولاى من، آگاهى به علاقه و محبت آنان و ما به عترت پاك پيامبرت؛ امامانى كه رجس و پليدى را از آنان دور كردى و پاك و طاهرشان قرار دادى كه در مقدمه و پيشاپيش آنان سيد و سالار مسلمانان و امير مؤمنان و رهبر نيكوسيرتان و امام تقواپيشگان حضرت على بن ابى طالب قرار دارد. بار خدايا! مرا از شيعيان و متمسّكان به ريسمان ولايتشان و پيمودگان راه و رسمشان و سوارشدگان در كشتى نجاتشان و چنگ زدگان به عروة الوثقايشان و پويندگان گامهايشان و ادامه دهندگان در محبت و مودّت و ولايشان و عمل كنندگان به سخنان و كردارشان و سپاسگزاران لطف و محبتشان قرار ده. خدايا! مرا در جمعشان ببر و همراهشان محشور فرما كه همانا پيامبرت-درود و سلامت بر او و خاندان پاكش باد-فرمود: «انسان با هر كه دوست دارد، محشور مى شود». ادامه دارد... ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و سی و نهم: خداوندا! از تو درخواست آمرزش و توبه مى كنم. خدايا! از كاره
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهلم: ٢-حديث كشتي پيامبر خدا فرمود: «مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است در قومش، هركه در آن سوار شد نجات يافت و هركه از آن تخلّف كرد، غرق شد». [۱] . و فرمود: «مثل اهل بيت من، در ميان شما، مثل باب حطۀ بنى اسرائيل است، كه هركه در آن داخل شد، آمرزيده گشت». [۲] ابن حجر در كتاب صواعق المحرقه اش اين حديث را آورده سپس مى گويد: «علت تشبيه آنان به كشتى، اين است كه هركس آنان را دوست داشت و احترامشان گذاشت و خداى را بر آن نعمت سپاس گفت و به هدايت عالمانشان، هدايت شد، از تيرگى مخالفتها در امان خواهد بود، و هركس از آنها تخلّف كرد، در درياى كفران نعمت‌ها غرق و در باتلاق طغيانها هلاك خواهد شد. و وجه تشبيهشان به «باب حطّه» اين است كه خداوند دخول از اين در-كه همان درب «اريحا» يا «بيت المقدّس» است-را همراه با فروتنى و طلب آمرزش، راهى براى مغفرت و آمرزش قرار داده بود و براى اين امّت، مودّت و محبّت اهل بيت را، سبب آمرزش قرار داده است». اى كاش بودم كه از ابن حجر مى پرسيدم آيا او هم از كسانى بود كه وارد كشتى شدند و از آن باب حطّه داخل گشتند و به هدايت علماء روشن شدند يا اينكه از كسانى بود كه مى گويند آنچه را به آن عمل نمى كنند و معتقدند به آنچه با آن مخالفت مى كنند؟ و چه بسا گمراهانى كه هروقت از آنها مى پرسم و بر آنها احتجاج مى كنم، پاسخم مى دهند كه: ما سزاوارتر به اهل بيت و به امام على هستيم از ديگران. ما اهل بيت را تقدير و احترام مى كنيم و كسى نيست كه بزرگوارى و فضائلشان را انكار نمايد! آرى! با زبان مى گويند آنچه در قلبشان نيست يا اينكه احترام و تقدير مى كنند ولى پيروى و تقليد از دشمنان و قاتلان و مخالفان اهل بيت مى نمايند، يا اينكه معمولا نمى دانند اهل بيت كيست و اگر از آنان بپرسى، اهل بيت چه كسانى اند؟ ناگهان پاسخت مى دهند آنان همان زنهاى پيامبرند كه خداوند رجس را از آنان دور و پاكشان گردانيد. ---------- [۱]: مستدرك حاكم-ج ٣-ص ١۵١، تلخيص الذهبى، ينابيع الموده-ص ٣٠ و ٣٧٠، الصواعق المحرقۀ ابن حجر-ص ١٨۴ و ٢٣۴، تاريخ الخلفاء سيوطى و الجامع الصغير، اسعاف الراغبين. [۲]: مجمع الزوائد هيثمى-ج ٩-ص ١۶٨. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهلم: ٢-حديث كشتي پيامبر خدا فرمود: «مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و یکم: يكى از آنها اين معما را برايم گشود، وقتى از او پرسيدم و پاسخم داد: تمام اهل سنت و جماعت، پيروى از اهل بيت مى كنند. با شگفتى، گفتم چطور؟ گفت: پيامبر فرموده: نصف دينتان را از اين حميرا (يعنى عايشه) فرا گيريد، پس ما نيمى از دينمان را از اهل بيت گرفته ايم! و اين چنين معلوم مى شود نحوۀ محبتشان به اهل بيت چگونه است؟! ولى اگر از آنان بپرسى، امامان دوازده گانه چه كسانى اند؟ از آنان جز على و حسن و حسين نمى شناسند هرچند به امامت حسنين نيز معتقد نيستند. از سوئى ديگر معاوية بن ابو سفيان را احترام و تقدير مى كنند كه امام حسن را با دادن سمّ، به شهادت رساند و او را كاتب وحى مى نامند! و عمر و بن عاص را همان گونه احترام مى كنند كه على را! اين همان تناقض گوئى و حق را با باطل پوشاندن و نور را با تاريكى پنهان كردن است و گرنه چطور ممكن است در قلب مؤمن، حبّ خدا و حبّ شيطان جمع شود؟ خداوند در قرآن مى فرمايد: «لاٰ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ، يُوٰادُّونَ مَنْ حَادَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كٰانُوا آبٰاءَهُمْ، أَوْ أَبْنٰاءَهُمْ، أَوْ إِخْوٰانَهُمْ، أَوْ عَشِيرَتَهُمْ، أُولٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ اَلْإِيمٰانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ، وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِينَ فِيهٰا رَضِيَ اَللّٰهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولٰئِكَ حِزْبُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ» [۱] . هرگز نمى يابى گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند كه با مخالفان خدا و پيامبرش هرچند پدران يا پسران يا برادران يا خويشان آنان باشند، دوستى و محبت كنند. خداوند ايمان را در دلهايشان، ثبت كرده و به روحى از سوى خود نيروشان بخشيده و آنها را داخل در بهشتهائى خواهد كرد، كه در آن جاويد بمانند. خداوند از آنان راضى و آنان از خداوند راضى و خشنود باشند. آنها حزب اللّه اند كه حزب خدا قطعا رستگارانند. و همچنين فرمود: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيٰاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِمٰا جٰاءَكُمْ مِنَ اَلْحَقِّ» [۲] . -اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خودتان را دوست مداريد. چگونه اظهار علاقه به آنان مى كنيد درحالى كه به آنچه از حق براى شما آمده، كافرند و ايمان ندارند؟ ---------- [۱]: سوره مجادله-آيه ٢٢. [۲]: سوره ممتحنه-آيه ١. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و یکم: يكى از آنها اين معما را برايم گشود، وقتى از او پرسيدم و پ
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و دوم: ٣-حديث كسي كه مي‌خواهد زندگيش، زندگي پيامبر باشد: رسول خدا (ص) فرمود: «هركه خوش دارد كه مانند من زندگى كند و مانند من بميرد و در بهشت برينى كه پروردگارم آماده كرده، ساكن شود، پس ولايت على را پس از من بپذيرد و دوستدارانش را دوست بدارد و به اهل بيتم پس از من، بپيوندد و از آنها پيروى كند زيرا كه آنان عترت من اند، از خاك گل من آفريده شده اند و فهم و علم من به آنان تزريق شده است پس واى بر كسانى از امتم كه فضيلت آنها را ناديده بگيرند و رحم مرا به جاى وصل، قطع كنند. خداوند از شفاعتم، آنان را بهره مند نسازد». [۱] و اين روايت نيز از روايتهاى روشنى است كه اصلا قابل توجيه كردن و تأويل نمى باشد و حجّت را بر مسلمانان كامل كرده، جاى بهانه اى نمى گذارد كه هركس ولايت على را نداشته باشد و از اهل بيت پيامبر پيروى ننمايد، از شفاعت جدّشان رسول خدا «ص» محروم خواهد شد. لازم به تذكر است كه در خلال تحقيقاتم، در آغاز، نسبت به صحّت اين حديث، ترديد كردم زيرا ديدم متضمّن تهديد شديدى است در مورد كسانى كه با على و اهل بيت مخالف اند بويژه اينكه اين حديث اصلا جائى براى توجيه و تأويل نگذاشته است. پس از چندى كه كتاب اصابۀ «ابن حجر عسقلانى» را مطالعه مى كردم، ديدم پس از ذكر اين حديث مى گويد: «در اسنادش نام يحيى بن يعلى محاربى آمده است كه آدم سست و غير مورد اطمينانى است»! تا اندازه اى آرامش پيدا كردم و اشكال و اعتراضى كه در ذهنم مانده بود، مقدارى زدوده شد زيرا پنداشتم كه واقعا يحيى بن يعلى محاربى كه حديث را نقل كرده، ثقه و مورد اعتماد نيست. ولى از آنجا كه خداوند سبحان مى خواست حقيقت را بر من آشكار سازد، در روزهاى بعد هنگامى كه كتاب «مناقشات عقائديه» را بدست آوردم، مطلب كاملا روشن شد. از اين كتاب فهميدم كه يحيى بن يعلى محاربى از افراد مورد اطمينانى است كه شيخين (مسلم و بخارى) بدو اعتماد داشته اند. خود مطلب را در كتاب «بخارى» دنبال كردم و ديدم در جلد سوم، صفحه ٣١ در باب «غزوۀ حديبيّه» روايتهائى از او نقل كرده و «مسلم» در صحيحش در باب «حدود» جلد پنجم، صفحۀ ١١٩ از او احاديثى نقل نموده است. ---------- [۱]: مستدرك حاكم-ج ٣-ص ٢٨، طبرانى در جامع كبير، الاصابة ابن حجر عسقلانى، كنز العمال-ج ۶-ص ١۵۵، مناقب خوارزمى-ص ٣۴، ينابيع الموده-ص ١۴٩، حلية الاولياء- ج ١ ص ٨۶، تاريخ ابن عساكر-ج ٢-ص ٩۵. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و دوم: ٣-حديث كسي كه مي‌خواهد زندگيش، زندگي پيامبر باشد: رسول خ
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و سوم: و خود ذهبى نيز با آن همه عصبيّتى كه دارد، احاديث موثّقۀ او را مورد تأييد كامل قرار داده و ائمۀ «جرح و تعديل» [۱] او را از «ثقات» دانسته اند و شيخين (بخارى و مسلم) به او اطمينان نموده اند! پس اين همه تحريف و تقلّب و جعل و وارونه جلوه دادن حقايق و طعن زدن در شخصى كه مورد اطمينان است و اهل صحاح او را توثيق كرده اند، براى چيست؟ آيا بدين خاطر است كه او حقيقتى روشن را جلوه داده است كه همان ضرورت اقتدا و پيروى از اهل بيت است كه اكنون پاداشش از ابن حجر، تضعيف و توهين مى باشد؟ هرچند ابن حجر غفلت كرده بود كه پس از او، علمائى محقّق خواهند آمد و او را در هر كوچك و بزرگى مورد استيضاح و سئوال قرار خواهند داد و تعصّب و نادانيش را كشف خواهند كرد زيرا روشنائى از فروغ نور هدايت مى گيرند و راهنمائى را از راهنمايان اهل بيت اخذ مى كنند. و پس از آن فهميدم كه برخى از علماى ما بيشترين تلاششان را در پوشاندن حقيقت‌ها بكار مى برند تا واقعيّت اصحاب و خلفا كه بزرگان و رهبرانشان اند، آشكار نشود و لذا مى بينى كه گاهى احاديث صحيح را توجيه مى كنند و معانى ديگرى برايش جعل مى نمايند و گاهى احاديثى را كه با مذهبشان ناسازگار است، تكذيب مى كنند هرچند در صحاح و مسندهاى خودشان آمده باشد و گاهى نيمى از حديث يا دو سوّمش را حذف مى كنند و بجاى آن، جمله هائى از خود اضافه مى كنند!! و گاهى روات ثقه را مورد تشكيك و طعن قرار مى دهند زيرا احاديثى را روايت كرده اند كه با هواى نفسشان سازگار نبوده است و گاهى هم حديث را در چاپ اوّل كتاب نقل كرده و در چاپهاى بعدى، حذف مى كنند و هيچ اشاره اى به انگيزه حذف و ناديده گرفتن حديث نمى كنند على رغم آنكه آگاهان سبب اين خيانتها را خواهند دانست. همۀ اين مسائل، پس از بررسى و كنجكاوى شديد و بى پايانم، بدستم آمد و نسبت به هرچه مى گويم، دليلهائى محكم و بى چون وچرا دارم. اينها كه بيهوده دست به چنين تلاشهائى مى زنند و كوشش دارند كه رفتار و اعمال آن عدّه از اصحاب كه به اعقاب جاهليّت خويش بازگشتند را بنحوى درست جلوه دهند، به هرحال سخنانشان مغاير سخنان ديگرشان درآمده و با تاريخ نيز ناسازگار است. اى كاش اينها از حق، تبعيّت مى كردند هرچند تلخ بوده تا هم خود آسوده شوند و هم ما را به زحمت نيندازند و بجاى اينكه عامل از هم پاشيدگى و اختلاف و تفرقۀ امت باشند، عامل وحدت و اتحاد و يگانگى مى شدند، چرا كه بيشتر اختلافها بر سر تأييد يا مخالفت سخنان ايشان دور مى زند. ---------- [۱]: جرح در اصطلاح حديث بمعناى نقصان وارد آوردن است و كسى را مجروح مى گويند كه اعتبارى بقول و فعل او نباشد و در مقابل آن اصطلاح «تعديل» است. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و سوم: و خود ذهبى نيز با آن همه عصبيّتى كه دارد، احاديث موثّقۀ ا
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و چهارم: و اگر بعضى از پيشينيان از اصحاب، ثقه و مورد اعتماد نبودند در بازگو كردن احاديث شريف پيامبر «ص» و هرچه را كه با هواهاشان سازگار نبود، ناديده مى گرفتند بويژه اگر آن احاديث، از وصايائى بود كه حضرت رسول «ص» قبل از وفاتش به آنها سفارش كرده بود، مانند روايتى كه بخارى و مسلم نقل كرده اند كه پيامبر قبل از وفاتش به سه مطلب سفارش كرد: ١-مشركين را از جزيرة العرب بيرون كنيد. ٢-گروه اعزامى را به همان مقدار كه من هديه مى دادم، شما هم عطا كنيد. ٣-راوى مى گويد: سوّمين سفارش را فراموش كرده ام! [۱] آيا معقول است اصحابى كه حاضر بودند و وصيّتهاى پيامبر را شنيدند، دوتا را به ياد داشته باشند و سوّمين وصيّت را فراموش كرده باشند، درحالى كه پس از يك بار شنيدن چكامه هاى بلند، آنها را از بر مى كردند. نه! هرگز از ياد نبردند ولى سياست، آنها را وادار به فراموش نمودن و يادآورى نكردن نمود. اين باز هم مسخرۀ ديگرى از اين عدّه از اصحاب است. و بى گمان آن وصيت مربوط به خلافت على بن ابى طالب بوده كه راوى، آن را به فراموشى سپرده است! هرچند تحقيق كننده در اين امر، بوى وصيّت براى على كاملا به مشامش مى رسد على رغم انكار نمودن و از ياد بردن آنان، بخارى در صحيح خود در كتاب «وصايا» و مسلم نيز در صحيح خود در كتاب «الوصيه» نقل كرده اند كه در حضور عايشه ذكر شد كه پيامبر، سفارش على را كرده است و او را جانشين خود قرار داده است [۲] . ببين چگونه خداوند نور خود را ظاهر و آشكار مى سازد هرچند ستمگران آن را بپوشانند. بازمى گردم به سخنم و مى گويم: اگر اين اصحاب، در بازگو كردن سفارشها و وصيت هاى پيامبر «ص» مورد اطمينان نباشند (و تحريف كنند) پس ديگر ملامتى بر «تابعين» و آنان كه پس از آنها آمده اند نيست. و اگر عايشه كه امّ المؤمنين است، تحمّل شنيدن نام «على» را ندارد و از اسم على بى زار است همان گونه كه ابن سعد در طبقاتش [٣] و بخارى در صحيحش (باب مرض النبى) نقل كرده اند و اگر عايشه به سجدۀ شكر مى افتد وقتى خبر مرگ على را مى شنود، پس چه اميدى به او هست كه خلافت على را از زبان پيامبر يادآور شود و او كسى است كه همگان دشمنى و عداوتش را نسبت به على و فرزندانش و اهل بيت پيامبر «ص» مى دانند. و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم. ---------- [۱]: صحيح بخارى-ج ١-ص ١٢١ باب جوائز الوفد من كتاب الجهاد، صحيح مسلم-ج ۵-ص ٧۵ كتاب الوصيه. [۲]: صحيح بخارى-ج ٣-ص ۶٨باب مرض النبى، صحيح مسلم، ج ٢-ص ١۴كتاب الوصية. [٣]: طبقات ابن سعد-بخش دوّم از جزء دوم-ص ٢٩. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و چهارم: و اگر بعضى از پيشينيان از اصحاب، ثقه و مورد اعتماد نبود
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و پنجم: اجتهاد در برابر نص مصيبت ما در اجتهاد در برابر نص است اشاره از نتيجه تحقيقاتم بدست آوردم كه مصيبت امّت اسلامى در اجتهادى است كه اصحاب عادت كرده اند در برابر نصّ مى كنند، و متن هاى روشن و صريح را با اجتهادهاى باطل خويش تغيير مى دهند و بدين سان به حدود الهى يورش مى برند و سنّت پيامبر را نابود مى كنند و پس از آنان، علما و امامان، بر همان منوال قياس كرده و گاهى اگر ديدند نصّ حديث پيامبر با كردار و رفتار يكى از اصحاب سازش ندارد، آن را رد مى كنند و من گزافه نمى گويم اگر ادعا كنم كه حتى آيات قرآنى را نيز در همين راستا رد مى نمايند. و قبلا تذكر دادم كه با وجود نصّ بر تيمّم در كتاب خدا و سنت پيامبر، اجتهاد به رأى كردند و گفتند در صورت نيافتن آب، نماز ترك شود و عبد اللّه بن عمر اين اجتهاد را تفسير كرد بنحوى كه قبلا بحثش گذشت. اجتهادهاي عمر: نخستين كسى از اصحاب كه پس از وفات رسول خدا «ص» اخذ به رأى خود كرد و در برابر آيات قرآن، اجتهاد به رأى نمود، خليفه دوم بود كه سهم «مؤلفة قلوبهم» را از زكات برداشت و گفت: «ما نيازى به شما نداريم»! و اما اجتهادش در برابر احاديث پيامبر كه بى شمار است. او حتى در زمان حيات پيامبر «ص» نيز اجتهاد به رأى كرد و با حضرت مخالفت ورزيد. قبلا اشاره كرديم به مخالفتش در صلح حديبيه و جلوگيريش از نوشتن پيامبر و قولش «ما را كتاب خدا بس است». و همچنين حادثۀ ديگرى با پيامبر «ص» دارد كه شايد ترسيمى روشن تر از درون عمر به ما بدهد؛ همو كه بر خود روا مى دانست كه با پيامبر بحث و گفتگو و مخالفت نمايد و اين حادثه در مورد بشارت دادن به بهشت است كه حضرت، ابو هريره را فرستاد و گفت: با هركه ملاقات كردى كه با اطمينان قلب شهادت به وحدانيت خدا (لا اله الا اللّه) مى داد، پس او را به بهشت بشارت ده. ابو هريره رفت كه اين بشارت حضرت را ابلاغ كند، در راه با عمر روبرو شد، عمر او را منع كرد و بقدرى او را زد كه از عقب بر زمين افتاد پس ابو هريره با ديده اى گريان به سوى پيامبر بازگشت و او را از كار عمر مطلع ساخت. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 🌸👉 🕋 @Sedrah🕋👈🌸 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─.
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و پنجم: اجتهاد در برابر نص مصيبت ما در اجتهاد در برابر نص است
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و ششم: پيامبر به عمر فرمود: چرا چنين كارى كردى؟ عمر گفت: آيا تو او را فرستادى كه بشارت به بهشت دهد هركس را كه با اطمينان قلب، شهادت به وحدانيّت خدا دهد؟ حضرت فرمود: آرى. ص: ۲۸۰ عمر گفت: اين كار نكن. من مى ترسم مردم تنها به «لا اله الا اللّه» اكتفا كنند!!! [۱] . و اين هم فرزندش عبد اللّه بن عمر است كه مى ترسد مردم، به تيمّم اهميّت بدهند لذا دستورشان مى دهد كه نماز نخوانند! و اى كاش اينان، نصّ‌ها را ترك مى كردند و ديگر با اجتهادهاى نارساى خود، آنها را تحريف نمى كردند كه در نتيجه، منجر به نابودى شريعت و هتك حرمتهاى الهى و تفرّق و اختلاف امّت در تاريكى هاى مذهبهاى گوناگون و فرقه هاى متخاصم و ديدگاه هاى پراكنده، نشود. و از نقطه نظرهاى گوناگون عمر نسبت به پيامبر و سنتش درمى يابيم كه او هيچ وقت عقيده به معصوم بودن پيامبر نداشته، بلكه او را مانند هر انسان معمولى مى پنداشته كه اشتباه مى كند و به خطا مى رود و گاهى هم سخن درست مى گويد. و از اينجا بود كه علماى اهل سنت معتقد شدند به اينكه پيامبر تنها در تبليغ قرآن معصوم است و در موارد ديگر فرقى با افراد بشر ندارد و مانند آنها اشتباه مى كند و استدلال مى كنند به اينكه عمر در بسيارى از قضايا، رأى پيامبر را تصحيح كرده است! و اگر پيامبر-همان گونه كه برخى از نادانان روايت مى كنند-نى زدن شيطان را در منزلش و درحالى كه او دراز كشيده بود و زنها هم طبل مى زدند و شيطان در كنارش مشغول بازى و شوخى بود، مى پذيرد ولى وقتى عمر بن خطاب وارد خانه شد، شيطان فرار كرد و زنها فورا طبلهاى خود را زير خودشان پنهان كردند و پيامبر-و العياذ باللّه-به عمر گفت: شيطان ترا در راهى نديد، جز اينكه راهى ديگر را براى خود برگزيد، پس ديگر تعجبى نيست اگر عمر بن خطاب نظر در دين داشته باشد و به خودش اجازۀ مخالفت با پيامبر در امور سياسى و حتى در امور دينى بدهد، همان طور كه در داستان بشارت دادن به بهشت گذشت. و از انديشۀ اجتهاد و به كارگيرى رأى در برابر نصّ، گروهى از اصحاب و پيشاپيش آنان عمر براى خود تشكيلاتى درست كردند كه در روز مصيبت بزرگ (پيش از وفات پيامبر) ديديم چگونه نظر عمر را در مقابل نص صريح پيامبر، تأييد و پشتيبانى كردند. و از اينجا نيز نتيجه مى گيريم كه اينان هيچ وقت نصوص «غدير» را-كه پيامبر «ص» على را به عنوان خليفه مسلمانان معرفى كرد-نپذيرفتند و منتظر فرصتى بودند كه آن را رد كنند و بدين سان در سقيفه گرد آمده و ابو بكر را-در نتيجۀ همين اجتهاد-انتخاب كردند. و هنگامى كه بر اوضاع مسلّط شدند و مردم احاديث پيامبر را در خصوص خلافت به فراموشى سپردند، شروع به اجتهاد كردن در همه چيز نمودند تا آنجا كه به كتاب خدا نيز دست درازى كرده، حدود الهى را تعطيل و احكام را تغيير دادند و از اين روى فاجعۀ حضرت زهرا پس از فاجعۀ حضرت على و دور ساختنش از كرسى خلافت به وقوع پيوست و پس از آن، فاجعۀ كشتار مانعين زكات رخ داد و همۀ اينها نتيجه اجتهاد به رأى در برابر نصّ بود. ---------- [۱]: سيرة عمر از ابن الجوزى-ص ٣٨، شرح ابن ابى الحديد-ج ٣-ص ١٠٨ و ١١۶، فتح البارى ج ١-ص ١٨۴. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و ششم: پيامبر به عمر فرمود: چرا چنين كارى كردى؟ عمر گفت: آيا ت
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و هفتم: سپس خلافت عمر بن خطاب، نتيجۀ بى چون وچراى همان اجتهاد بود زيرا ابو بكر، اجتهاد به رأى كرد و شورائى را كه خود بر آن در مورد صحّت خلافتش، استدلال مى كرد، برانداخت، و عمر از او هم فراتر رفته، هنگامى كه امور مسلمين را به عهده گرفت، حرام خدا و رسولش را حلال [۱] و حلال خدا و رسولش را تحريم كرد [۲] . و هنگامى كه نوبت به عثمان رسيد، گام گسترده ترى را در اين اجتهاد برداشت و از پيشينيانش بقدرى جلوتر رفت كه در زندگى سياسى و دينى مردم بطور كلى تأثير گذاشت و در نتيجه انقلاب عليه او برپا شد و تاوان اجتهادش را با زندگى خود پرداخت. و آن هنگام كه امام على، حكومت اسلامى را بدست گرفت، مواجه با دشواريهاى زيادى براى بازگرداندن مردم به سنّت شريف پيامبر و دژ محكم قرآن شد و با تمام توان كوشيد كه بدعتهاى داخل شده در دين را بزدايد ولى برخى از آنان فرياد برآوردند: «واى كه سنّت عمر از بين رفت»! من تقريبا دارم يقين مى كنم كه آنها با امام على جنگيده و مخالفتش كردند، براى اين بود كه آن حضرت-كه درود خداوند بر او باد-آنان را وادار به پيمودن راه راست كرد و به نصوص درست بازگرداند و بدعتها و انحرافها و كژيها را-كه در طول ٢۵ سال به دين بسته بودند- بزدود درحالى كه مردم بدان خو گرفته بودند خصوصا اهل دنيا و هواپرستانى كه مال خدا را غنيمت دانسته و بندگان خدا را بردگان پنداشتند و طلا و نقره را انباشته و مستضعفين را از ساده ترين حقوقى كه اسلام به آنان ارزانى داشته محروم نمودند. ازاين روى مى بينيم كه مستكبرين در هر زمانى، ميل به سوى چنين نحوه اجتهادى دارند و براى آن كف مى زنند زيرا از هر راه ممكن، آنان را براى رسيدن به اهدافشان، يارى مى دهند، و اما احكام الهى، راه را بر آنان بسته و جلوى رسيدن به اهداف و اغراضشان را مى گيرد. و اين اجتهاد پيروانى در هر زمان و مكان-حتى از خود مستضعفين-پيدا كرد زيرا تعهّدى در آن نيست و عمل كردن به آن، آسان است. و امّا احكام نياز به تعهد دارد و چندان آزادى در آن نيست كه سياستمداران آن را حكومت «تئوكراسى» يعنى حكم خدا مى نامند و اجتهاد به رأى را كه داراى ويژگى آزادى در رأى است و هيچ تعهّدى در آن نيست، حكومت «دمكراسى» مى نامند يعنى حكم ملّت، پس آنان كه پس از رحلت پيامبر «ص» در سقيفه جمع شدند، حكومت «تئوكراسى» را كه پيامبر اسلام براساس آيات و احكام قرآن، تأسيس كرده بود، لغو كرده و بجاى آن، حكومت دموكراسى را جايگزين كردند كه در آن خود ملّت هركس را كه صلاحيت رهبرى داشت انتخاب مى كند، گو اينكه آن اصحاب معناى «دمكراسى» را نمى دانستند زيرا اين واژه اى عربى نيست ولى نظام شورائى را آموخته بودند. هرچند در حقيقت چنين انتخابى نيز حاصل نشد زيرا آنان كه انتخاب شدند به هيچ وجه، صلاحيّت نمايندگى امّت را نداشتند. و آنها كه در اين زمان، خلافت را قبول ندارند، طرفداران دموكراسى هستند كه به آن افتخار مى كنند و ادّعا دارند كه قبل از همه، اسلام اين نظام را براى خود برگزيد و همان‌ها پيروان اجتهاد و بدعت هستند و اينان امروز نزديك ترين افراد به رژيمهاى به سبك غربى هستند. ازاين رو است كه مى بينيم دولتهاى غربى از آنان ستايش كرده و مسلمانان پيشرفته و روشنفكرشان مى نامند. ---------- [۱]: مانند قضيۀ درست دانستن سه طلاق-صحيح مسلم-باب الطلاق الثلاث، سنن ابى داود- ج ١-ص ٣۴۴. [۲]: مانند تحريم متعۀ حج و متعۀ بانوان-صحيح مسلم-كتاب حج، صحيح بخارى-كتاب حج-باب تمتع. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و هفتم: سپس خلافت عمر بن خطاب، نتيجۀ بى چون وچراى همان اجتهاد بو
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و هشتم: ولى شيعيان طرفدار «تئوكراسى» يا حكومت «اللّه» هستند و اجتهاد در برابر نصّ را نمى پذيرند و بين حكم الهى و شورى تمييز قائل اند و لذا شورى-در نظر آنان-هيچ ربطى به متن احكام ندارد بلكه اجتهاد و شورى در مواردى است كه نصىّ نيامده است. آيا نمى بينى كه خداى سبحان، خود رسولش محمد را برگزيد و با اين حال به او فرمود: «وَ شٰاوِرْهُمْ فِي اَلْأَمْرِ» [۱] . و در امور با آنان مشورت كن. اما آنچه كه مربوط به اختيار رهبران بشريت است مى فرمايد: «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ» [٢] . -و پروردگارتان هرچه مى خواهد مى آفريند و خود انتخاب مى كند، و آنان را انتخابى نيست. پس اگر شيعيان قائل به خلافت امام على پس از پيامبر هستند، در حقيقت، تمسّك به نصّ كرده اند و اگر برخى از اصحاب را رد مى كنند؛ تنها كسانى را رد مى كنند كه نصّ را با اجتهاد به رأى عوض كردند و ازاين رو، حكم خدا و رسولش را ضايع نمودند و شكافى در اسلام پديد آوردند كه تا به امروز گرفته نشده است. و بهمين خاطر است كه دولتهاى غربى و انديشمندانشان را مى بينيم، شيعيان را قبول ندارند و آنان را به تعصّب دينى متّهم مى سازند و ارتجاعى قلمداد مى كنند زيرا شيعيان مى خواهند به قرآنى رجوع كنند كه دست دزد را قطع مى كند و زانى را رجم مى نمايد و امر به جهاد در راه خدا مى كند، و همۀ اين احكام در نظر غربى ها، احكامى خشن و شديد و وحشيانه است. و در خلال تحقيقم، پى بردم كه چرا برخى علماى سنت باب اجتهاد را از قرن دوّم هجرى بسته اند، شايد بدين خاطر بوده است كه ديدند اين اجتهاد چه بلاها و فاجعه‌ها بر سر اين امت آورد و چه جنگهاى خونينى برافروخت كه تر و خشك را سوزاند و همين اجتهاد بود كه بهترين امّت را به امّتى متخاصم و كينه توز تبديل كرد كه هرج ومرج و حكومتهاى عشايرى بر آن حكومت كرده و از اسلام به جاهليت برگشتند. و اما شيعه، باب اجتهاد را هرگز بر خود نبست و تا وقتى كه نصوص ص: ۲۸۵ و احكام الهى وجود دارد، باب اجتهاد نيز باز است و هيچ كس نمى تواند اين نصوص را تغيير و تبديل نمايد، و وجود دوازده امامى كه علم و دانش خود را از جدّشان پيامبر به ارث برده اند، آنان را در اين مسير همراهى كرد زيرا امامان مى گفتند: «هيچ مسئله اى نيست، مگر اينكه خداوند در آن حكمى دارد و پيامبرش اين احكام را توضيح داده است». ---------- [۱]: سوره آل عمران-آيه ١۵٩. [٢]: سوره قصص-آيه ۶٨. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و هشتم: ولى شيعيان طرفدار «تئوكراسى» يا حكومت «اللّه» هستند و اج
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و نهم: و همچنين مى دانيم كه اهل سنت و جماعت چون از اصحاب مجتهدى پيروى كردند كه آنان نگارش سنّت پيامبر را قدغن نمودند، لذا در غياب احكام پيامبر، چاره اى جز گشودن راه اجتهاد به رأى و قياس و استصحاب و و... بر خود نيافتند. و از آنها نيز مى فهميم كه شيعيان برگرد وجود امام على گرد آمدند كه او دروازۀ علم پيامبر است و به آنها مى گفت: «از من هرچه مى خواهيد، بپرسيد چرا كه پيامبر هزار در از دانش را بر من گشود كه از هر درى هزار در ديگر گشوده مى شود». [۱] و آنان كه شيعه نبودند، پيرامون معاوية بن ابو سفيان جمع شدند كه جز اندكى از سنّت پيامبر، چيزى نمى دانست. و بعد از وفات امام على، رهبر گروه ستمگر، فرمانرواى مؤمنان شد و بيش از پيشينيانش، در دين خدا، عمل به رأى كرد. و اهل سنت او را كاتب وحى و از علما و مجتهدين مى دانند. من مى پرسم او چگونه عمل به اجتهادش مى كند درحالى كه حسن بن على را كه سيّد جوانان اهل بهشت است، با دادن زهر، به قتل مى رساند؟ و شايد پاسخ دهند كه اين هم از اجتهادش است هرچند اجتهاد كرده و خطا كرده باشد!! چگونه به اجتهاد معاويه حكم مى كنند درحالى كه بزور از امت ص: ۲۸۶ براى خود و سپس براى فرزندش يزيد پس از خود بيعت گرفت و نظام شورائى را به پادشاهى قيصرى تبديل كرد؟ چگونه نظر به اجتهادش مى دهند و يك اجر و پاداش به او مى بخشند درحالى كه مردم را به زور وادار به لعن على و اهل بيت پيامبر و ذرارى مصطفى «ص» بر روى منابر مى كرد و تا شصت سال، اين سنّت در ميان مردم پابرجا بود؟! و چگونه او را كاتب وحى مى دانند در صورتى كه وحى در مدت بيست و سه سال بر پيامبر نازل شد كه يازده سال آن، معاويه مشرك بود، و پس از فتح مكه كه اسلام آورد، در هيچ روايتى ديده نشده كه معاويه ساكن مدينه شده باشد درحالى كه پيامبر پس از فتح در مكه، اقامت نكرد. پس چگونه كتابت وحى براى معاويه ميسر شد؟! و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم. پناه بر خدا. و اين سئوال باز هم خودنمائى مى كند: كدام گروه بر حق و كدام يك بر باطل اند؟ يا بايد على و شيعه اش، ستمگر و بر غير حق باشند و يا بايد معاويه و پيروانش ظالم و بر باطل باشند؟ و بى گمان پيامبر «ص» همه چيز را روشن كرده است ولى برخى از مدعيان طرفدارى از سنّت، آن را كژ و انحرافى مى پسندند. من در خلال تحقيقاتم و در آنجا كه دفاع از معاويه به چشم مى خورد، مى ديدم كه دفاع كنندگان، پيروان معاويه اند نه پيروان سنت پيامبر-همان گونه كه ادعا دارند-بويژه اگر نقطه نظرهاشان را دنبال كنى، مى يابى كه چگونه با شيعيان على، دشمنى مى ورزند و روز «عاشورا» را به عنوان يك عيد، جشن مى گيرند و از اصحابى دفاع مى كنند كه رسول خدا را در زمان حياتش و پس از وفاتش اذيت كردند، و اشتباهات آنها را تصحيح كرده و بر اعمال و رفتارشان صحّه مى گذارند! ---------- [۱]: تاريخ دمشق ابن عساكر-ج ٢-ص ۴٨۴ترجمه امام على بن ابى طالب، مقتل الحسين نوشته خوارزمى-ج ١-ص ٣٨، الغدير امينى-ج ٣-ص ١٢٠. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و چهل و نهم: و همچنين مى دانيم كه اهل سنت و جماعت چون از اصحاب مجتهدى
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاهم: راستى چگونه مى شود كه شما على و اهل بيتش را دوست بداريد و در همان حال بر دشمنان و قاتلانشان ترحّم كنيد؟ شما چگونه خدا و رسولش را دوست مى داريد و از كسانى كه احكام خدا و رسولش را تغيير دادند و اجتهاد به رأى در احكام الهى كردند، دفاع مى كنيد؟ چگونه احترام مى كنيد كسى را كه به پيامبر احترام نگذاشت، بلكه او را متّهم به هذيان گوئى نمود و در فرماندهيش طعن كرد؟ چگونه از امامانى تقليد مى كنيد كه دولت بنى اميه يا دولت عبّاسى بخاطر مسائل سياسى خودشان، آنان را منصوب نمودند و امامانى را رها مى كنيد كه رسول خدا به عددشان [۱] و نامهايشان [۲] معرّفيشان كرد؟ چگونه تقليد مى كنيد از كسى كه شناخت درست از پيامبر ندارد و در شهر علم پيامبر را كه نسبت به او به منزلۀ هارون از موسى بود، رها مى كنيد؟ چه كسي اصطلاح «اهل سنت و جماعت» را برگزيد؟! من در تاريخ جستجو كردم كه دليل اين نامگذارى را بدانم، تا اينكه برخورد كردم به سالى كه معاويه، بر حكومت چيره شد و آن سال را «عام الجماعه» (سال جماعت) خواندند زيرا امت پس از مرگ عثمان به دو گروه تقسيم شدند: شيعۀ على و پيروان معاويه. و هنگامى كه امام على به شهادت رسيد و معاويه بر حكومت مسلّط شد، پس از صلحى كه با امام حسن داشت، معاويه فرمانرواى مسلمين گشت و آن سال را به سال جماعت، نامگذارى كردند. پس واژۀ «اهل سنت و جماعت» به اين معنى است كه اينها پيروان سنّت معاويه و اجتماع كنندگان بر خلافت او هستند نه به معناى پيروان سنّت رسول خدا؛ چرا كه امامان از ذريّه و اهل بيت پيامبر، بيش از آزادشدگان (طلقاء) به سنت جدشان، علم و آگاهى و شناخت دارند. و اهل بيت بيش از همه به آنچه در بيت است آگاهند و اهل مكه بيشتر از ديگران به مكه آشنائى دارند ولى ما-متأسفانه-با دوازده امامى كه پيامبر «ص» آنها را ياد كرده، مخالفت كرده و از دشمنانشان، پيروى نموديم. و گرچه اقرار داريم به آن حديثى كه مى گويد: پيامبر دوازده خليفه را، كه همه آنها از قريش اند، تعيين نموده است؛ با اين حال هميشه پس از نام خلفاى چهارگانه، جلوتر نمى رويم و شايد معاويه كه ما را اهل سنّت و جماعت خواند، مقصودش اجتماع بر سنتى بود كه خود آن را رواج داد و آن دشنام على و اهل بيتش مى باشد كه تا شصت سال ادامه داشت و كسى نتوانست آن را بردارد جز عمر بن عبد العزيز-كه خدايش از او خشنود باشد-و برخى از تاريخنويسان به ما خبر مى دهند كه امويان بر كشتن عمر بن العزيز توطئه كردند درحالى كه او خود از امويان بود، زيرا وى سنّت دشنام و لعن على را برداشته بود. ---------- [۱]: صحيح بخارى-ج ۴-ص ١۶۴، صحيح مسلم-ص ١١٩باب الناس تبع لقريش. [۲]: ينابيع المودۀ قندوزى حنفى. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاهم: راستى چگونه مى شود كه شما على و اهل بيتش را دوست بداريد و در
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و یکم: اى اهل و عشيرۀ من! بيائيد با هدايت خداى تبارك و تعالى، در جستجوى حقيقت گام نهيم و عصبيّت را كنار گذاريم زيرا ما قربانيان عباسيان و قربانيان تاريخ تاريك و قربانيان جمود فكرى و عقبگرائى اى هستيم كه گذشتگان براى ما خواستند. ما بدون ترديد، قربانيان فريب و نيرنگى هستيم كه معاويه و عمرو بن عاص و مغيرة بن شعبه و امثال آنها، بدان معروف شدند. بيائيد در حقيقت تاريخ اسلاميمان، بحث و بررسى كنيد تا به واقعيتهاى روشن دست يابيد و خداوند دو بار پاداشتان مى دهد و شايد بوسيلۀ شما، اجتماع و وحدت اين امتى كه پس از وفات پيامبرش، مصيبت زده شده و به ٧٣ فرقه تقسيم شدند، بازگردانده شود. هان! بيائيد در زير پرچم «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه» جمع شده و براى پيروى از اهل بيت پيامبر كه خود پيامبر به ما دستور پيروى از آنان را داده است بشتابيد. حضرت فرمود: «بر آنان پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و از آنان تخلّف نجوئيد كه هلاك مى شويد و به آنان ياد ندهيد چرا كه آنان از شما داناتر هستند». [۱] اگر چنين كرديم، خداوند، غضبش را از ما برمى دارد و ما را پس از خوف و سراسيمگى، آرامش و امنيت مى بخشد و زمين را به ما واگذار مى كند و ما را وارث زمين مى گرداند و ولىّ خودش را (امام مهدى عليه السّلام) براى ما ظاهر مى سازد-كه پيامبر «ص» به ما وعده داده است-تا با ظهور او زمين ما را پر از عدل و داد كند پس از اينكه پر از ظلم و ستم شده باشد و به واسطۀ او، خداوند نورش را در سراسر گيتى مى افشاند. دعوت از دوستان براي بحث استبصار سه نفر از دوستانم آن تحوّل آغاز خوشى براى روح و جانم بود، آسايش و آرامشى در درونم احساس مى كردم زيرا سينه‌ام براى مذهب حق كه آن را تازه كشف كرده بودم، گشوده شده بود و اگر خواهى بگو براى اسلام واقعى كه هيچ ترديدى در آن نيست و سراسر وجودم را سرور و غرورى از نعمت هدايت و رستگارى كه خداوند به من ارزانى داشت، فرا گرفته بود و ديگر توان سكوت و پنهان داشتن اين نعمت را نداشتم و با خود قرار گذاشتم كه: بايد اين حقيقت را براى همگان بازگو و افشا كنم. «وَ أَمّٰا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ». -نعمت پروردگارت را بازگو كن. و چه نعمتى از اين بالاتر كه اين نعمت عظمى در دنيا و آخرت بود و مى بايست افشا شود و گرنه ساكت بر حق، شيطانى لال است، و پس از حق ديگر چيزى جز گمراهى نيست. ---------- [۱]: الدر المنثور سيوطى-ج ٣-ص ۶٠، اسد الغابة-ج ٣-ص ١٣٧، الصواعق المحرقه-ص ١۴٨ و ٢٢۶، ينابيع الموده-ص ۴١ و ٣۵۵، كنز العمال-ج ١-ص ١۶٨، مجمع الزوائد-ج ٩- ص ١۶٣. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و یکم: اى اهل و عشيرۀ من! بيائيد با هدايت خداى تبارك و تعالى،
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و دوم: و آنچه بيشتر مرا به اين احساس وامى داشت كه حقيقت را منتشر سازم، ساده دلى و صفاى اهل سنت و جماعت بود كه پيامبر و اهل بيتش را دوست مى دارند و كافى است آن پرده اى كه تاريخ بر قلب آنها بافته، زدوده شود تا حق را پيروى كنند، و اين همان چيزى بود كه براى شخص خودم رخ داد. «كَذٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ، فَمَنَّ اَللّٰهُ عَلَيْكُمْ». [۱] -و در گذشته اين چنين بوديد كه خداوند بر شما منّت نهاد. چهار نفر از دوستانم را كه همراه من در دانشكده تدريس مى كردند، دعوت به بحث كردم. دو نفرشان استاد دين و سوّمى استاد زبان عربى و چهارمين شخص، استاد فلسفه اسلامى بود. البته هر چهار نفر از «قفصه» نبودند بلكه از «تونس»، «جمّال» و «سوسه» بودند من آنان را به اين موضوع مهم دعوت كردم و به آنها فهماندم كه من خود، قاصر از درك برخى معانى هستم و در بعضى از امور، ترديد نموده ام. آنان پذيرفتند كه پس از تمام شدن وقت ادارى به منزلم بيايند و در منزل، آنها را وادار به مطالعه كتاب «مراجعات» كردم و گفتم كه نويسنده اش، ادّعاهاى عجيب و شگفتى در دين دارد. سه نفرشان به كتاب دلبند شدند ولى چهارمى كه استاد زبان عرب بود پس از چهار پنج جلسه، ما را رها كرده گفت: «غربى‌ها امروز دارند كرۀ ماه را تسخير مى كنند و شما هنوز در جستجوى خلافت اسلامى هستيد! » پس از يك ماه كه خواندن كتاب تمام شد، هر سه مستبصر و شيعه شدند. البته من بسيار كمكشان مى كردم كه براى رسيدن به حق از نزديك ترين راه وارد شوند، زيرا در طول چند سال تحقيق، معلومات زيادى بدست آورده بودم و شيرينى هدايت را چشيده بودم و به آينده خوشبين بودم. و همچنين در هربار چند نفر از دوستانم را از «قفصه» كه با آنها در گذشته جلسات درس در مسجد يا ارتباط هائى صوفيانه داشتم و برخى از شاگردانم كه با آنها دوستى و صميميتى داشتم، به بحث و گفتگو دعوت مى كردم تا اينكه بحمد اللّه گروه زيادى پيدا كرديم كه همه مان به ولايت اهل بيت، مشرف شده بوديم و هركه آنان را دوست داشت، دوستش داشتيم و هركه با آنها دشمنى مى ورزيد، با او دشمن بوديم؛ در اعيادشان خوشحالى مى كرديم و در عاشوراشان سوگوار بوده و مجالس عزا برپا مى داشتيم. ---------- [۱]: سوره نساء-آيه ٩۴. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و دوم: و آنچه بيشتر مرا به اين احساس وامى داشت كه حقيقت را منت
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و سوم: اعلام استبصار اوّلين نامه هائى كه در زمينه استبصارم نوشتم به آقاى خوئى و سيد محمد باقر صدر بود، كه جشنى براى نخستين بار در «قفصه» به مناسبت عيد غدير گرفتيم، و امر من براى خاص و عام آشكار شد و همه فهميدند كه من شيعه شده‌ام و به تشيع و پيروى از اهل بيت دعوت مى كنم و لذا از آن سوى، تهمتها و شايعه‌ها در كشور پر شد كه من جاسوس اسرائيلى هستم و مردم را در دينشان به شك و دودلى مى اندازم و اصحاب را دشنام مى گويم و فتنه انگيزم و و... در تونس (پايتخت) با دو نفر از دوستانم «راشد غنوشى» و «عبد الفتاح مورو» كه با من سخت مخالفت مى كردند، تماس گرفتم و در منزل «عبد الفتاح» جلسه اى برگزار شد كه در آنجا گفتم: ما اگر مسلمانيم، واجب است كه به كتابها و به تاريخمان مراجعه كنيم و به عنوان مثال، صحيح بخارى را پيش كشيدم و گفتم كه در آن چيزهائى است كه نه مورد قبول دين است و نه عقل آن‌ها را مى پذيرد. سخت عصبانى شدند و به من گفتند: تو كه هستى كه صحيح بخارى را مورد انتقاد قرار مى دهى؟ من هرچه با خونسردى تلاش كردم آنان را قانع به بحث كنم، مرا رد كرده و گفتند: «اگر تو شيعه شده اى لازم نيست، ما را وادار به تشيع كنى، ما مهم تر از شيعه شدن داريم، ما مى خواهيم با حكومتى بجنگيم كه اسلام را قبول ندارد». گفتم: چه فايده دارد اگر شما به حكومت برسيد، ما دام كه حقيقت اسلام را نمى دانيد، بدتر از آنها عمل خواهيد كرد. به هرحال ديدارمان با نفرت از يكديگر پايان پذيرفت. در نتيجه شايعه‌ها از سوى برخى اخوان المسلمين عليه ما اوج گرفت زيرا آنها هنوز خبر از «حركة الانجاه الاسلامى» نداشتند و در ميان خود شايع كردند كه من دست نشانده حكومت هستم و برنامه اى جز تشكيك در دين مردم ندارم تا اينكه آنان را از قضيۀ اصليشان كه نبرد با حكومت است، بازدارم. كناره گيرى و دورى من از جوانانى كه در صف اخوان المسلمين همكارى مى كردند و از پيروانى كه شيوه هاى صوفيانه را دنبال مى كردند، آغاز شد و دوران هاى دشوارى را همچون بيگانگان در وطنمان و ميان برادران و خانواده هامان، سپرى كرديم ولى خداى سبحان به ما بهتر از آن داد؛ چرا كه برخى از جوانان از شهرهاى ديگر تونس مى آمدند و در جستجوى حقيقت بودند، من هم تمام تلاش و سعى خود را براى قانع كردن آنها مبذول مى داشتم كه در نتيجه برخى از جوانان در پايتخت و در «قيروان» و «سوسه» و «سيدى بوزيد» به تشيع مفتخر شدند. و در تابستان كه مى خواستم به عراق مسافرت كنم، در سر راه به برخى از دوستان در فرانسه و هلند سر زدم و با آنان بحث كردم كه بحمد اللّه مستبصر شدند. و چقدر شادى و سرورم فراوان شد هنگامى كه در نجف اشرف با سيد محمد باقر صدر ديدار كردم كه برخى از علما در محضرش بودند و او مرا به آنان معرفى كرده مى گفت كه: «اين مرد بذر تشيع براى اهل بيت را در تونس كاشته است» و به آنها خبر داد كه وقتى نامه‌ام به او رسيده بود و در آن بشارت جشن عيد سعيد غدير براى نخستين بار در تونس داده شده بود، از شدت شوق گريه كرده است. من هم از سختى‌ها و شدت‌ها و مقاومت‌ها و شايعه‌ها و كناره گيرى‌ها و غربت در شهرمان، به او شكايت كردم. سيد در سخنانش گفت: «بايد سختى‌ها را تحمل كرد زيرا راه اهل بيت، بسى سخت و دشوار است. يك نفر نزد پيامبر «ص» آمد و به آن حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! من ترا دوست دارم. حضرت فرمود: پس ترا بشارت باد به شدّت و بسيارى بلاها. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و سوم: اعلام استبصار اوّلين نامه هائى كه در زمينه استبصارم نو
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و چهارم: گفت: پسر عمويت على را هم دوست مى دارم. فرمود: پس مژده ات دهم به بسيارى دشمنان! گفت: حسن و حسين را نيز دوست مى دارم! فرمود: پس منتظر فقر و بارش بلاها باش... تازه ما چه كرده ايم در راه دعوت به حقّى كه ابو عبد اللّه الحسين عليه السّلام، جان خود و فرزندان و خويشان و يارانش را نثارش كرد و شيعه در طول تاريخ در راهش قربانى داده و تا به امروز تاوان ولايت اهل بيت را مى پردازند. پس-برادر من-بايد در راه حق، تحمّل بعضى زحمت‌ها و دشوارى‌ها و فداكارى‌ها بكنى و اگر خداوند يك نفر را بوسيلۀ تو هدايت كند، از دنيا و ما فيها براى تو بهتر و ارزنده تر است». ص: ۲۹۷ و همچنين آقاى صدر به من نصيحت كرد كه انزوا و كناره گيرى را كنار گذارم و به من دستور داد كه بيشتر با برادرانم از اهل سنت نزديك شوم هرچند آنها از من دورى جويند و به من امر كرد كه پشت سرشان نماز گذارم تا دورى و جدائى از سوى من نباشد و همانا آنان بى گناه اند و قربانى تبليغات سوء و تاريخ تحريف شده و بى گمان مردم با آنچه نمى دانند، ميانه اى ندارند. آقاى خوئى هم تقريبا همان پند را به من داد و سيد محمد على طباطبائى حكيم پيوسته در نامه هاى متعدّدش، ما را نصيحت مى كرد كه تأثير بزرگى در شيوۀ زندگى برادران مستبصر ما مى گذاشت. در هر صورت، زيارتهاى من به نجف اشرف و ديدار با علماى نجف در مناسبتهاى گوناگون بسيار شد و برخود لازم دانسته بودم كه تعطيلى هر سال را در جوار حضرت على عليه السّلام بگذرانم و به محضر درس سيد محمد باقر صدر حاضر شوم كه از آن درسها بهره هاى فراوان بردم و برخود لازم و واجب دانستم كه به زيارت حرمهاى امامان بروم و خداوند نيز مرا موفق گردانيد كه حتى به زيارت حرم امام رضا «ع» نيز كه در مشهد (شهرى نزديك مرز شوروى) در ايران وجود دارد، مشرف شوم و در آنجا نيز با بسيارى از علما آشنا شده و استفاده هاى شايانى نمودم. و همچنين آقاى خوئى-كه از او تقليد مى كرديم-اجازۀ تصرف در خمس و زكات و كمك به مستبصرين آن ديار در برآوردن نيازهاشان از كتابها و ساير مصارف، داده بود. و من نيز كتابخانۀ مفيد و عظيمى را تأسيس كرده بودم كه بيشترين مصادر تحقيق را-از فريقين-در آن جمع كرده بودم و اسم آن را «كتابخانه اهل بيت» گذاردم و بحمد اللّه بسيارى از آن استفاده كردند. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و چهارم: گفت: پسر عمويت على را هم دوست مى دارم. فرمود: پس مژده
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و پنجم: شادى و سرورمان دو چندان شد هنگامى كه ١۵ سال پيش تقريبا، شهردار قفصه موافقت كرد كه نام خيابانى كه در آن سكونت داشتم به نام خيابان امام على بن ابى طالب نامگذارى كند. و در اينجا لازم است كه اين خدمت او را سپاس گويم زيرا او از مسلمانان ارجمند است و علاقه و محبت زيادى به شخص امام على دارد و من نيز كتاب «مراجعات» را به او هديه دادم و او هم در نتيجه نسبت به ما علاقه و محبت و احترام فراوانى قائل بود پس خداوند جزاى خيرش دهد و آرزوهايش را برآورده سازد. برخى از كينه توزان تلاش كردند كه نام «على بن ابى طالب» را از اين خيابان بردارند ولى بحمد اللّه نقشه شان ناموفق ماند و نام خيابان تثبيت گشت و نامه‌ها از هر سوى جهان به ما مى رسيد كه نام خيابان على بن ابى طالب بر آن نوشته شده بود و اين نام شريف، شهر خوب و تاريخى ما را مبارك كرده بود. و براى اينكه به نصيحتهاى ائمه اهل بيت عليهم السّلام و نصيحتهاى علماى نجف اشرف، عمل كرده باشيم، تلاش در هرچه نزديك تر شدن به برادرانمان از ساير مذاهب كرديم و همواره نماز جماعت را با آنان اقامه مى نمودم و ازاين روى، تيرگى‌ها و كينه‌ها كاهش يافت و توانستيم برخى از جوانان را كه از نحوۀ نماز و وضو و عقيده مان مى پرسيدند، قانع سازيم. ❇️راهنمايي حق در يكى از روستاهاى جنوب تونس و در يك جشن عروسى، زنها مشغول صحبت دربارۀ فلان خانم كه همسر فلان آقا است بودند. پيرزنى كه در ميان آنان نشسته بود و به حرفهاشان گوش مى داد، با شگفتى گفت: مگر مى شود فلان خانم با فلان آقا ازدواج كرده باشد؟ به او گفتند: مگر چه اشكال دارد؟ چرا شما تعجب مى كنيد؟ گفت: او هر دو را شير داده و اين زن و مرد، خواهر و برادر رضاعى هستند. زنها اين خبر وحشتناك را به شوهرانشان دادند. و بنا شد مردها تحقيق كنند. پدر زن گواهى داد كه آن پيرزن كه همه او را به دايگى مى شناختند، دخترش را شير داده و پدر مرد نيز همين شهادت را داد كه پسرش از آن زن شير خورده است. قيامت هر دو قبيله برپا شد و با سنگ و چوب به جان هم افتادند و هريك، ديگرى را متهم به اين مى كرد كه سبب چنين فاجعه اى بوده است كه آنان را به غضب و عذاب الهى خواهد كشانيد، بويژه اينكه ده سال از اين ازدواج مى گذشت و آن زن، در اين مدّت سه فرزند زائيده بود. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و پنجم: شادى و سرورمان دو چندان شد هنگامى كه ١۵ سال پيش تقريبا
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و ششم: زن نيز بمحض شنيدن خبر، به منزل پدرش فرار كرده و از خوردن و آشاميدن خوددارى نمود و حتى مى خواست خودكشى كند زيرا تحمّل چنين صدمه اى را نداشت. چگونه مى توانست بپذيرد كه با برادر رضاعيش ازدواج كرده و از او فرزند آورده است و هيچ از ماجرا خبر نداشته است؟ در اين ميان عده اى از دو قبيله در اثر زدوخوردها مجروح شدند و يكى از پيرمردان ريش سفيد دخالت كرده، نبردها را موقتا متوقف ساخت و به آنها نصيحت كرد كه نزد علما بروند و در اين قضيه استفتا كنند، شايد راه حلى برايشان پيدا شود. آنها شروع كردند به شهرهاى بزرگى رفت و آمد كردن و از علما در حل قضيه استمداد نمودن ولى به هر عالمى كه مى رسيدند و جريان را با او در ميان مى گذاشتند، فتوا به حرمت ازدواج و ضرورت جدائى زن و مرد براى هميشه مى داد و براى كفاره دستور به آزاد كردن يك برده يا روزه دو ماه به آنان مى داد و و...! به «قفصه» رسيدند و از علماى آنجا پرسيدند و آنها نيز همان پاسخ را دادند زيرا پيروان مذهب مالكى، رضاعت را حتى با يك قطره شير خوردن معتبر، مى دانند و در اين مسئله، اقتدا به امام مالك مى كنند كه شير را بر خمر قياس كرد و گفت: چون در مورد خمر گفته شده كه «هرچه زيادش مسكر است، پس اندكش نيز حرام است» بنابراين، رضاعت نيز با يك قطره از شير تحقق مى يابد. يكى از حاضرين با آنها خلوت كرده و آدرس منزل مرا به آنان داد و گفت: از «تيجانى» در مثل اين قضايا بپرسيد زيرا او همه مذاهب را مى شناسد و من او را چندين بار ديدم كه با اين عالمان بحث مى كرد و با استدلالهاى متين، همه را مغلوب مى ساخت. شوهر آن زن عين اين سخنان را براى من بازگو كرد، هنگامى كه او را با خود به كتابخانه‌ام بردم و تمام جريان را به من خبر داد و گفت: «آقاى من! خانمم مى خواهد خودكشى كند و فرزندانم بى سرپرست مانده اند و ما هيچ راه حلى براى اين مشكل نداريم. اكنون آدرس شما را به ما داده اند و من از اينكه در اينجا كتابهاى زيادى مى بينم، اين را به فال خير گرفتم زيرا تاكنون در تمام عمرم اين قدر كتاب در يك كتابخانه نديده بودم! پس اميدوارم مشكل ما بدست شما حل شود. » قهوه اى برايش آوردم و مقدارى انديشيدم سپس از مقدار شير خوردنش از آن پير زن سئوال كردم، گفت: نمى دانم ولى همسرم بيش از دو يا سه بار شير نخورده است و پدرش شهادت داده به اينكه دو يا سه بار او را به خانه آن پيرزن دايه برده است. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و ششم: زن نيز بمحض شنيدن خبر، به منزل پدرش فرار كرده و از خورد
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و هفتم: گفتم: اگر اين راست باشد، پس بر شما چيزى نيست و ازدواجتان صحيح و حلال و جايز است. بيچاره خود را بر دست و پاى من انداخت و شروع كرد دست و سر مرا بوسيدن و مى گفت: «خدا ترا بشارت خير دهد، تو درهاى آرامش را بر رويم گشودى». و فورا بى آنكه قهوه اش را تمام كند، و بى آنكه از من تحقيق نمايد و دليل درخواست كند، اجازۀ رفتن گرفت و به سرعت رفت كه زن و فرزندان و خويشانش را مژده دهد. روز بعد با هفت نفر نزد من آمدند و آنها را چنين معرفى كرد: پدرم، پدر خانمم، كدخداى ده، امام جمعه و جماعت، راهنماى دينى، پير قبيله و اين هفتمى هم مدير مدرسه است، آمده اند از قضيّه «رضاعت» و حلال شدنش استفسار كنند؟ همه را با خود به كتابخانه‌ام بردم و منتظر جدال و گفتگوهايشان بودم. قهوه آوردم و به آنها خوشامد گفتم. گفتند: ما آمده ايم با تو بحث كنيم كه چگونه «شيرخوارگى» را حلال كردى درحالى كه خداوند آن را در قرآن حرام كرده و پيامبرش نيز فرموده: «با رضاعت حرام مى شود، آنچه با نسب حرام مى شود». و امام مالك نيز آن را روا ندانسته. گفتم: آقايان! شما ما شاء اللّه هشت نفريد و من يك نفر، پس اگر بخواهم با يك يك شما سخن بگويم، نمى توانم همه را قانع كنم و بحثمان در حرفهاى بيهوده گم مى شود. پس بهتر است يك نفر را انتخاب كنيد تا با او بحث كنم و شما هم بين ما دوتا داورى نمائيد. از اين رأى خوششان آمد و امر خود را به راهنماى دينى شان سپردند و او را از همه داناتر و عالم تر معرفى كردند. و او هم پرسيد كه چگونه من حرام خدا و رسول و امامان را حلال مى كنم؟ گفتم: به خدا پناه مى برم از چنين كارى. ولى خداوند «رضاعت» را در يك آيه اى به اجمال ذكر فرموده و تفصيلش را بيان نكرده است، بلكه آن را به پيامبرش واگذار كرده و او كمّ و كيف آيه را توضيح داده است. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و هفتم: گفتم: اگر اين راست باشد، پس بر شما چيزى نيست و ازدواجت
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و هشتم: گفت: امام مالك رضاعت را حتى با يك قطره شير، حرام مى داند. گفتم: مى دانم. ولى سخن امام مالك بر تمام مسلمانان حجّت نيست و گرنه نظر شما راجع به ساير امامان چيست؟ پاسخ داد: خداوند از همه شان راضى باشد. همه از رسول خدا فرا گرفته اند. گفتم: پس چه پاسخ خداوند مى دهى در تقليد امام مالك كه نظرش با نظر رسول خدا مخالف و معارض است؟ با شگفتى گفت: سبحان اللّه! من نمى دانم كه امام مالك با آن همه عظمت و مقام، با احكام رسول خدا مخالف باشد. حاضرين نيز همه از اين سخن، سرگردان و متحير شدند و از اين همه جرأت و جسارت من بر امام مالك تعجب كردند زيرا تاكنون چنين چيزى را از كسى نديده بودند. فورا گفتم: آيا امام مالك از اصحاب بود؟ گفت: نه! گفتم: آيا از تابعين بود؟ گفت: نه، ولى او از پيروان تابعين بود. گفتم: كدام يك به پيامبر نزديك تر است، او يا امام على بن ابى طالب؟ گفت: امام على نزديك تر است زيرا از خلفاى راشدين مى باشد. و يكى از حاضرين گفت: سيّد ما على-كرم اللّه وجهه-در شهر علم است. گفتم: پس چرا در شهر علم را رها كرديد و پيروى از كسى نموديد كه نه از اصحاب است و نه از تابعين، و پس از فتنه، زائيده شده و پس از اينكه مدينه رسول خدا در اختيار ارتش يزيد قرار گرفت و آنچه خواستند انجام دادند و برگزيدگان اصحاب را به قتل رساندند و حرمتهاى خدا را شكسته و سنّت پيامبر را با بدعتهاى خودشان تغيير دادند، بعد از اين چگونه انسان مى تواند به اين امامانى كه هيئت حاكمه وقت از آنها راضى بود، اطمينان پيدا كند خصوصا كه به آنچه ميل و هواى حاكمان تعلق داشت، فتوا مى دادند؟! يكى از آنها گفت: شنيديم كه تو شيعه اى و امام على را مى پرستى؟ دوستش ناگهان پشت پائى محكم به او زد كه او دردش آمد و گفت: ساكت باش! خجالت نمى كشى چنين حرفى به اين مرد فاضل و فهميده مى زنى؟ من تابحال علماى زيادى ديده‌ام ولى تاكنون چنين كتابخانه اى چشمم را نگرفته است، معلوم است كه اين مرد از روى شناخت و اطمينان سخن مى گويد. به او پاسخ دادم: آرى، من شيعه ام. اين درست است ولى هرگز شيعه على را عبادت نمى كند آرى، شيعيان بجاى تقليد امام مالك، امام على را تقليد مى كنند زيرا به گواهى خودتان او باب علم است. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و هشتم: گفت: امام مالك رضاعت را حتى با يك قطره شير، حرام مى دا
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و نهم: راهنماى دينى پرسيد: آيا امام على، ازدواج دو رضيع كه با هم شير خورده اند را روا مى دارد؟ گفتم: نه! ولى او در صورتى حرام مى كند كه عدد شير خوردن به ١۵ بار پيوسته و دنبال هم كه در هربار سير شده باشند برسد يا اينكه در اثر آن شير، گوشت و استخوان كودك روئيده باشد. پدر زن خوشحال شد و گفت: خدا را شكر زيرا دختر من بيش از دو يا سه بار شير نخورده است؟ و در اين سخن امام على، فرجى براى ما از اين مشكل هست و رحمت و اميدى از خدا پس از نوميدى و يأسمان مى باشد. راهنما گفت: دليل قانع كننده اى به ما نشان بده. كتاب «منهاج الصالحين» آقاى خوئى را به آنها نشان دادم. و او خود باب «رضاعت» را مطالعه كرد و خيلى خرسند شدند، خصوصا شوهر كه مى ترسيد من دليل قانع كننده اى نداشته باشم. از من خواستند كه كتاب را به عاريت بگيريد تا در روستا با آن احتجاج نمايند، من هم كتاب را به آنها واگذار كردم. خداحافظى كردند و رفتند. همين كه از منزل من بيرون مى روند، يكى از دشمنان، با آنها روبرو مى شود و آنان را نزد برخى از علماى سوء مى برد كه آنها هشدارشان مى دهند به اينكه من دست نشاندۀ اسرائيل هستم و كتاب «منهاج الصالحين» همه اش ضلالت و گمراهى است و اهل عراق اهل كفر و نفاق اند و شيعيان زردشتى اند و لذا ازدواج خواهر و برادر را جايز مى دانند، پس ديگر تعجبى نيست اگر من ازدواج خواهر رضاعى را تجويز كردم، همچنان از اين تهمت‌ها و دروغها برايشان بافتند تا آنجا كه آنان را از راه به در برده و پس از قانع شدن، منقلب و دگرگون شدند و از شوهر خواستند براى طلاق در دادگاه ابتدائى «قفصه» اقدام كند. رئيس دادگاه از آنان خواست كه به پايتخت بروند و با مفتى كشور تماس بگيرند تا اين مشكل را حل كند. آن مرد به پايتخت رفت و مدت يك ماه تمام در آنجا ماند تا اينكه توانست با مفتى ملاقات كند و تمام ماجراى خود را با او در ميان گذاشت. مفتى كشور از علمائى كه حكم به درست بودن ازدواج داده اند از او استفسار كرد. شوهر آن زن گفت كه فقط يك نفر، آن را تجويز و حلال دانسته و او «تيجانى سماوى» است. مفتى نام مرا يادداشت كرد و به مرد گفت: تو برگرد و من خود نامه اى به رئيس دادگاه قفصه مى نويسم و چنين هم شد. نامه اى از مفتى كشور رسيد و اعلام كرد كه آن ازدواج حرام و باطل است! ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و پنجاه و نهم: راهنماى دينى پرسيد: آيا امام على، ازدواج دو رضيع كه با
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصتم: آن مرد درحالى كه آثار خستگى و ضعف بر او هويدا بود و از اينكه مرا آزرده خاطر و به تكلّف واداشته معذرت مى خواست، ادامۀ ماجرا را براى من بيان كرد. از او نسبت به احساسات پاكش تشكر كردم و ابراز شگفتى از مفتى كشور كردم كه چگونه مانند چنين ازدواجى را به اين سادگى باطل مى كند و از او خواستم نامه اى را كه مفتى به دادگاه فرستاده بياورد تا آن را در روزنامه هاى تونسى منتشر نمايم و به مردم بفهمانم كه مفتى كشور از مذاهب اسلامى اطلاعى ندارد و اختلافهاى فقهى را در مسئله «شيرخوارگى» نمى داند. ولى او به من گفت اصلا نمى تواند بر پرونده اش اطّلاعى پيدا كند چه رسد به اينكه نامۀ او را هم بياورد. و از هم جدا شديم. پس از چند روز، رئيس دادگاه مرا خواست و دستور داد، آن كتاب و استدلالهاى خود را در مورد صحت ازدواج رضيعين! با خود ببرم. من هم بعضى از منابع و كتابهاى لازم را كه قبلا آماده كرده بودم با خود برداشتم و درحالى كه «در باب رضاعت» هريك از كتابها، نشانه اى گذاشته بودم كه به آسانى مطلب را دنبال كنم، در همان روز و ساعت موعود به دادگاه رفتم. مدير دفتر رئيس دادگاه مرا استقبال كرد و به اطاق رئيس برد. در آنجا ناگهان مواجه شدم با رئيس دادگاه ابتدائى و رئيس دادگاه استان و نماينده دادستان كل كشور كه سه نفر نماينده نيز با آنان بود و همه لباسهاى ويژه قضاوت پوشيده و گويا در يك جلسۀ رسمى نشسته بودند. و شوهر آن زن را نيز ديدم كه در آخر سالن، روبرويشان نشسته است. بر همه سلام كردم ولى متوجه شدم با تنفّر و انزجار و احتقار به من نگاه مى كنند. وقتى نشستم رئيس با يك لهجۀ خشن و تندى رو به من كرده گفت: شما همان تيجانى سماوى هستى؟ گفتم: آرى! گفت: شما فتوا به صحت ازدواج در اين قضيه داده اى؟ گفتم: نه! من مفتى نيستم ولى اين ائمه و علماى مسلمانان هستند كه چنين فتوائى داده اند. گفت: براى همين تو را دعوت كرديم. و تو اكنون متّهم هستى، پس اگر ادّعايت را با دليل و برهان به اثبات نرسانى، ترا به زندان محكوم مى كنيم و از اينجا بيرون نمى روى، مگر به سوى زندان. تازه فهميدم كه واقعا متهم هستم، نه براى اينكه در اين قضيه فتوا داده‌ام بلكه براى اينكه يكى از علماى سوء با اين حاكمان تا توانسته بود، گفتگو كرده بود كه من اهل فتنه‌ام و من به اصحاب فحش و ناسزا مى گويم و من براى تشيع و پيروى از اهل بيت تبليغ مى كنم و رئيس دادگاه به او گفته بود اگر دو شاهد عليه او بياورى او را به زندان مى افكنم. علاوه بر آن، گروه اخوان المسلمين از اين فتواى من سوء استفاده كرده و نزد خاصّ و عام تبليغ كرده بودند كه من ازدواج خواهر و برادر را جايز مى دانم و اين رأى شيعيان است!! ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصتم: آن مرد درحالى كه آثار خستگى و ضعف بر او هويدا بود و از اينكه م
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصت و یکم: همۀ اين مسائل را از قبل فهميده بودم و اكنون كه ديدم رئيس دادگاه مرا تهديد به زندان مى كند به يقين رسيدم؛ لذا چاره اى جز دفاع از خود با تمام شجاعت نداشتم ازاين روى به رئيس دادگاه گفتم: آيا مى توانم به صراحت و بدون ترس، سخن بگويم؟ گفت: آرى! حرف بزن زيرا تو وكيل مدافعى ندارى! گفتم: قبل از هر چيز بدانيد كه من خودم را براى فتوا دادن نصب نكرده ام. ولى اين شوهر زن است از او بپرسيد، او خود به منزل من آمد و از من استمداد جسته و درخواست كمك كرد. بر من هم واجب بود كه به آنچه مى دانم، او را يارى رسانم و لذا از او پرسيدم: چند بار شير خوردن صورت گرفته، و وقتى به من خبر داد كه خانمش بيش از دو بار شير نخورده است، آن وقت حكم اسلامى را به او گفتم. پس من نه از مجتهدينم و نه از تشريع كنندگان. رئيس گفت: عجب! پس تو دارى ادّعا مى كنى كه خود اسلام را مى دانى و ما از اسلام چيزى نمى دانيم. گفتم: استغفر اللّه! من چنين قصدى ندارم ولى همۀ مردم اين ديار، از مذهب امام مالك اطلاع دارند و بيش از آن جلوتر نمى روند ولى من در مذاهب گوناگون تحقيق كرده ام، ازاين رو حل اين مشكل را يافتم. رئيس گفت: كجا حلّ مشكل را يافتى؟ گفتم: قبل از هر چيز آيا اجازه مى دهيد از شما سئوالى بكنم؟ گفت: هرچه مى خواهى بپرس. گفتم: نظر شما دربارۀ مذاهب اسلامى چيست؟ گفت همۀ آنها درست است زيرا همه از رسول خدا، مطلب مى جويند و در اختلافشان رحمت است. گفتم: پس به اين بيچاره رحم كنيد (و اشاره به شوهر آن زن كردم) كه بيش از دو ماه است از زن و فرزندانش جدا شده، درصورتى كه برخى مذاهب اسلامى وجود دارند كه مشكل او را برطرف مى سازند. رئيس با عصبانيت گفت: دليل بياور و بيش از اين فتنه انگيزى نكن. ما به تو اجازه داديم كه از خودت دفاع كنى، حال وكيل مدافع ديگرى هم شده اى؟ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصت و یکم: همۀ اين مسائل را از قبل فهميده بودم و اكنون كه ديدم رئيس
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصت و دوم: از ساك خود كتاب «منهاج الصالحين» آقاى خوئى را بيرون آوردم و به او دادم و گفتم: اين مذهب اهل بيت است و در آن دليل وجود دارد: گفت: ما با مذهب اهل بيت كارى نداريم، نه از آن شناختى داريم و نه به آن ايمان داريم. من كه منتظر چنين جوابى بودم، لذا از قبل تهيه ديده بودم و پس از بحث و بررسى، طبق فهم خود، تعدادى از منابع اهل سنت را با خود برداشته بودم و آنها را ترتيب داده بودم. صحيح بخارى را در درجه اولى قرار دادم، سپس صحيح مسلم و بعد از آن كتاب فتاواى شيخ محمود شلتوت و كتاب «بداية المجتهد و نهاية المقتصد» ابن رشد و كتاب «زاد المسير فى علم التفسير» ابن الجوزى و كتابهاى ديگرى از اهل سنت و چون رئيس نپذيرفت كه در كتاب آقاى خوئى نگاه كند، از او پرسيدم: به چه كتابهائى اطمينان دارى؟ گفت: بخارى و مسلم. صحيح بخارى را براى او گشودم و گفتم: بفرما بخوان. گفت: خودت بخوان. من خواندم كه نوشته بود: فلان از فلان از عايشه‌ام المؤمنين حديث كرد كه پيامبر «ص» از دنيا رفت و از رضعات (مقدار شير خوردن) حرام نكرد جز از پنج به بالا. رئيس كتاب را از من گرفت و خود آن را خواند و به معاون رياست جمهورى كه در كنارش بود نشان داد، او هم خواند و سپس به آن يكى داد و... در همان حال صحيح مسلم را نيز گشودم و همان احاديث را به آنها نشان دادم. آنگاه كتاب فتواى شيخ الازهر شلتوت را باز كردم كه او اختلافات ائمه را در مسئله شيرخوارگى بيان كرده بود كه برخى گفته اند حرام نمى شود مگر به ١۵ مرتبه برسد و بعضى هفت مرتبه و بعضى بالاتر از پنج مرتبه گفته اند. بجز مالك كه مخالفت با نص كرده و حتى يك قطره هم كافى براى تحريم دانسته است. سپس شلتوت مى گويد: من به ميانگين نظر دارم لذا از هفت بار به بالا مى پذيرم. و پس از آنكه رئيس دادگاه، خوب از جريان آگاه شد، گفت: كافى است. سپس رو به شوهر آن زن كرد و گفت: همين الان برو و پدر خانمت را بياور تا جلو ما شهادت بدهد كه خانمت بيش از دو يا سه بار شير نخورده است و همين امروز خانمت را با خودت خواهى برد. آن بيچاره از خوشحالى پرواز كرد نمايندۀ دادستان كل كشور و بقيه اعضاء نيز عذر آوردند كه بايد به كارهاشان برسند و رئيس هم به آنان اجازه رفتن داد. و هنگامى كه مجلس خلوت شد و فقط من و او بوديم، رو به من كرده با پوزش گفت. اى استاد! مرا ببخش درباره تو مرا به اشتباه انداخته بودند و چيزهاى عجيب و غريبى راجع به تو گفته بودند، و الآن فهميدم كه آنها حسود، كينه توز و دشمن تواند. ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصت و دوم: از ساك خود كتاب «منهاج الصالحين» آقاى خوئى را بيرون آوردم
"آنگاه هدایت شدم 📚قسمت دویست و شصت و سوم: من از اين تحوّل سريع خرسند شدم و گفتم: خداى را شكر كه پيروزيم را بر دست شما قرار داد اى سرور من. گفت: شنيده‌ام كه كتابخانۀ مفصّلى دارى، آيا كتاب «حياة الحيوان دميرى» در آن وجود دارد؟ گفتم: آرى! گفت: آيا به من عاريت مى دهى، چرا كه دو سال است در جستجوى آن هستم؟ گفتم: او براى تو باشد، آقاى من! گفت: آيا وقت دارى كه به كتابخانۀ من تشريف بياورى، با هم صحبت كنيم و از شما استفاده كنم؟ گفتم: استغفر اللّه! من هستم كه بايد از شما استفاده نمايم زيرا شما از من بزرگتر و با فضل تر هستيد. در هر صورت من چهار روز در هفته وقت استراحت دارم كه در خدمت شما مى باشم. و قرار شد هر روز شنبه با هم باشيم زيرا جلسۀ دادگاه ندارد. و پس از اينكه از من خواست كتاب بخارى و مسلم و فتاواى شلتوت را بگذارم تا متن را از آن‌ها استخراج كرده و بنويسد، خود از جايش برخاست و مرا بدرقه كرد. با خوشحالى و ستايش خداى سبحان بر اين پيروزى، از آنجا خارج شدم درحالى كه وقتى وارد شده بودم هراس داشتم و تهديد به زندان شده بودم. اكنون خارج مى شدم از دادگاه درحالى كه رئيس دادگاه متحوّل شده بود به يك دوست صميمى كه از من تقدير مى كرد و التماس مى نمود با او بنشينم تا از من بهره ببرد. اينها همه از بركات راه اهل بيت عليهم السلام است كه هركس به آنها متمسّك شد، رستگار و هركس به آنها پناه برد، در امان خواهد بود. شوهر آن زن ماجرا را در روستاى خود بيان كرد و آن خبر به تمام روستاهاى مجاور رسيد و آن زن به خانه شوهرش بازگشت و ماجرا با حلال شدن و صحت ازدواج پايان پذيرفت و مردم زمزمه مى كردند كه من از همه فهميده تر هستم حتى از مفتى كشور. شوهر آن زن به خانه‌ام آمد و اتومبيل بزرگى با خود آورده بود و من و خانواده‌ام را به قريه اش دعوت كرد و به من خبر داد كه همۀ همشهريهايش منتظر قدومم هستند و به اين مناسبت شيرين، مى خواهند گوسفند ذبح كنند، و من هم عذر آوردم زيرا در «قفصه» بسيار مشغول بودم ولى به او وعده دادم كه در وقتى ديگر زيارتشان خواهم كرد. رئيس دادگاه به دوستانش ماجرا را گفت و داستان، خيلى مشهور شد و نقشۀ خائنين نقش برآب شد كه بعضى‌ها آمدند و از من معذرت خواستند و بعضى‌ها هم خداوند قلوبشان را براى حقيقت گشود و مستبصر شدند و از مخلصين و متعهدين گشتند. و همه اينها از فضل خداوند بود كه به هركس مى خواهد عطا مى كند و خداوند داراى فضلى عظيم است. «و آخر دعوانا ان الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على سيدنا محمد و آله الطيبين الطاهرين». ⭕️ پايان ⭕️ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─