⚫️امشب، "دردناڪ تریڹ" ساعات ایڹ ضیافت است...
❌ ️آسماڹ و زمیڹ، عجیــب بوے درد گرفتہاند❗️
مہدے جاڹ❣
😔شق القمرے در ڪوفه، درپيش است،
ڪہ بر غربت هزار سالہ تو، تلنبـار شده است.
💥️بيقرارے، جاڹ مرا بہ آتـ🔥ـش ڪشانده است...
💠حِسن حَسیڹ زمیڹ، آماده پرواز ميشود.
و ایڹ اولیڹ بار است ڪہ شیعہ، درد یتیمي را بہ جاڹ خویش، ميخرد❗️
🍂تصور دردهاے فردا، استخواڹ سوز است!
💢مولایم علي علیہ السلام، با همہ هیبتي ڪہ آسماڹ را بہ تعظیم واداشتہ است، بہ محرابي ميرود، ڪہ قرار است، ماه را در آڹ بشڪافند.
⚠️واے، ڪہ درد ایڹ ثانیہ ها، پاے قلمم را لنگ ميڪند❗️
مولایم❣
🔸مڹ نخستیڹ بار، بوے درد را از مشام رمضاڹ، ادراڪ ڪرده ام.
مولایم علـي مرتضی...همہ پناه مڹ...و همہ پناه اهڸ زمیڹ و آسماڹ است.
مڹ...بدوڹ مولایم علي علیہ السلام...هزار بار...یتیمي را تجربہ ڪردهام.
️فاجعہ اے است رمضاڹهاے بدوڹ تو♨️
💠نميدانیم... بر ڪدامیڹ درد، شڪیبایي پیشہ ڪنیم؟
😔بر هیبت آڹڪس، ڪہ از دست ميدهیم،
یا بر غربت آڹڪس ڪہ بہ دستش نميآوریم؟
❄️تو بگو...
❌شیعہ چند ساڸ دیگر، بہ تحمڸ ایڹ درد، محڪوم است؟
✔️لیلةالقـدر در پیش است...
و مـڹ...
فقط یڪ نشاني از پیراهنت، ميخواهم!
تقدیر مرا، بہ همیڹ یڪ نشانہ، زیبــا ڪڹ...
➬ @Emamzamaniam313 ♡
کانال رسمی هواداران سپاهان✅ 💛💛💛💛💛
Sepahan✔️
اخبار ورزش اخباراصفهان خبر ورزشی ورزش سه
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۳) ✅صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت۴)
◾️چند نفر جنازهام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتادهام...
💠 در حالیکه جسدم را در قسمت لحد قبر جاسازی میکردند، من بیرون از قبر یک نگاهی به بدنم و مردم داشتم.
🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرفهایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود.
هر چه میگفت میشنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار میکردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ میکرد.
🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک میساختند سخت ناراحت بودم.
🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقهای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند...
♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمیشد چقدر نامهربان بودند..
❎دلم میخواست بر سرشان فریاد بزنم:
کجا میروید؟ با من بمانید و مرا تنها نگذارید ... در این لحظه بود که صدای یک منادی را شنیدم که خطاب به مردم میگفت: بزایید برای مردن، جمع کنید برای نابود شدن و بسازید برای خراب شدن...
اما افسوس انها نمیشنیدند...
🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است:
قبری است بس تاریک، وحشتزا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت.
🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریختهاند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن میتوانست بدن انسان خاکی را منهدم کند...
🔵از ان همه فشار روحی گریهام گرفت و ساعتها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود...
💥در همین افکار غوطهور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که میگفت:
بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده!
✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشتههای الهی هستم.
🍃گفتم: گمان میکنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟
گفت: آری؟
گفتم: قسم یاد میکنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم. امروز وقتی که تمام آشنایان و دوستان و حتی خانوادهام، مرا تنها رها کردند و رفتند، به بی وفایی دنیا پی بردم ، مطمئن باش اگر به دنیا بازگردم، لحظهای از خدمت به خلق و اطاعت خالق یکتا غفلت نکنم.
🌷گفت: این سخن را تو میگویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در عالم برزخ بمانی.
⚡️ پس از شنیدن این کلام بدون درنگ شروع به شمردن اعمال نیک و بدم کرد. همان اعمالی که در طول عمرم توسط کرامالکاتبین ثبت و ضبط شده بود...
✍ادامه دارد..
*کانال امام زمانی ام*
🆔 @Emamzamaniam313
🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃🌹🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾کلیپ کوتاه و تصویری ️شب نوزدهم ماه رمضان و شب ضربت خوردن حضرت علی(ع)
▪️ممداحی بسیار زیبا و تاثیرگذار و کم حجم...
▪️التماس دعای فرج..
@Emamzamaniam313
•°❣ مہدے جـاڹ ❣°•
🔳 سلام مڹ بہ قرآڹ بر سر تو
سلام مڹ بہ قبر مادر تو
🔲 اگر زائر شدے صحڹ نجف را
سلام مڹ بہ بابا حیدر تو
🔳 اگر زائر شدے بیڹ الحرم را
سلام مڹ بہ جدّ اطہر تو
🔲 بگو از جانب مڹ با حسینت
سلام مڹ بہ خوڹ پیڪر تو
🔳 اگر رفتي ڪنار قبر عبّاس
سلام مڹ بہ آب آبآور تو
🔲 شب احیا ڪند نالہ سہ سالہ
پدر جاڹ، ڪِی بریده آڹ سر تو
🔳 اگر رفتي ڪنـار قبر زینب
سلام مڹ بہ آڹ چشم تر تو
🔲 بہ مشہد هم ڪہ رفتي یابڹ زهرا
بگو مڹ هم بیایم در بر تو
🔳 خلاصہ گویمت در بیڹ سرداب
سلام مڹ بہ سوز سحر تو
✍محمد مہدی عبدالہي
➬ @Emamzamaniam313 ♡
کانال رسمی هواداران سپاهان✅ 💛💛💛💛💛
Sepahan✔️
اخبار ورزش اخباراصفهان خبر ورزشی ورزش سه
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت۴) ◾️چند نفر جنازهام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گ
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۵)
◾️عجب پروندهای! کوچکترین عمل خوب یا زشت مرا در خود جای داده بود.
در آن لحظه تمام اعمالم را حاضر و ناظر میدیدم...
💠در فکر سبک و سنگین کردن اعمال خوب و بد بودم که رومان پرونده اعمالم را بر گردنم آویخت، بطوریکه احساس کردم تمام کوههای عالم بر گردنم آویختهاند.
💥چون خواستم سبب این کار را بپرسم گفت: اعمال هرکسی طوقی است بر گردنش.
گفتم تا چه زمان باید سنگینی این طوق را تحمل کنم؟
گفت: نگران نباش. بعد از رفتن من نکیر و منکر برای سؤال کردن میآیند و پس از آن شاید این مشکل برطرف شود.
🍀رومان این را گفت و رفت..
✅هنوز مدت زیادی از رفتن رومان نگذشته بود که صداهای عجیب و غریبی از دور به گوشم رسید. صدا نزدیک و نزدیک تر میشد و ترس و وحشت من بیشتر...
🔘 تا اینکه دو هیکل بزرگ و وحشتناک در جلوی چشمم ظاهر شدند. اضطرابم وقتی به نهایت رسید که دیدم هر یک از آنها آهنی بزرگ در دست دارند که هیچکس از اهل دنیا قادر به حرکت آن نیست، پس فهمیدم که این دو نکیر و منکراند.
☑️در همین حال یکی از آن دو جلو آمد و چنان فریادی کشید که اگر اهل دنیا میشنیدند، میمردند.
✨ لحظهای بعد آن دو به سخن آمده و شروع به پرسش کردند: پروردگارت کیست؟ پیامبرت کیست؟ امامت کیست؟
⚜ از شدت ترس و وحشت زبانم بند آمده بود. و عقلم از کار افتاده بود.، هرچند فهم و شعورم نسبت به دنیا صدها برابر شده بود، اما در اینجا به یاریم نمیآمدند.
⚡️ سرم به زیر افتاد، اشکم جاری شد و آماده ضربت شدم.
💥درست در همین لحظه که همه چیز را تمام شده میدانستم، ناگهان دلم متوجه رحمت خدا و عنایات معصومین علیهم سلام شد و زمزمه کنان گفتم: ای بهترین بندگان خدا و ای شایستهترین انسانها، من یک عمر از شما خواستم که شب اول قبر به فریادم برسید، از کرم شما به دور است که مرا در این حال و گرفتاری رها کنید.
💠و این بار آنها با صدای بلندتری سؤالشان را تکرار کردند. چیزی نگذشت که قبرم روشن شد، نکیر و منکر مهربان شدند،
🌺دلم شاد و قلبم مطمئن و زبانم باز شد. با صدای بلند و پر جرأت جواب دادم: پروردگارم خدای متعال(الله)، پیامبرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، امامم علی و اولادش، کتابم قرآن، قبلهام کعبه میباشد...
🔷نکیر و منکر در حالیکه راضی به نظر میرسیدند از پایین پایم دری به سوی جهنم🔥 گشودند و به من گفتند: اگر جواب ما را نمیدادی جایگاهت اینجا بود،
💐 سپس با بستن آن در، در دیگری از بالای سرم باز کردند که نشان از بهشت داشت. آنگاه به من مژده سعادت دادند.
با وزش نسیم بهشتی قبرم پر نور و لحدم وسیع شد. حالا مقداری راحت شدم.🍀
🍂از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم.
سرور و شادمانیم ار اینکه در اولین امتحان الهی سربلند بیرون آمدم، چندی نپایید و رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد.
❄️ با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ با آنها رابطه و انس فراوان داشتم. اما اینک دستم از همه آنها کوتاه است.
♦️سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید، عطر بیشتر و بیشتر میشد.
✨در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و ...
✍ادامه دارد..
*کانال امام زمانی ام*
🆔 @Emamzamaniam313
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻