'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
سامراء❤️🩹
همیشه دلم برای غربت سامرا میسوخت؛
اونایی كه رفتند سامرا میدونند چی میگم . .🥲
سامرا اوجِ غربتِ امامزمانه و یه قسمتِ دور افتاده از بقیع . .
وقتی میری سمتِ سامرا
از دور كمكم یه گنبدطلایی جلوهگری می كنه . .
از پنجره فقط چشمام محو یه گنبدطلایی بود . .
هرچی كه نزدیكتر میشی، بیشتر جلوه گری میكنه تا بالاخره روبروی این گنبد بایستی(:🫠
وقتی وارد رواقها شدم اشك مجالی برای بهتر دیدن نمیداد . .
در واقع دیدهای نمونده بود كه ببینه . .
سردی شبكههای ضریح، به دلم آتیش میزد . .
به گوشه ضریح که رسیدم بیاختیار پاهام سست شدن . .
عقده نشستن پای ششگوشه رو اینجا خالی کردم . .
چشمم به سنگمزارهای داخل ضریح افتاد؛
امام هادی، امام حسن عسکری و حضرت نرجسخاتون مادرحضرتقائم و حکیمهخاتون عمه امام 'عجلالله'
با خودم میگفتم اینجا یه ترکیبی از مدینه و نجفه؛زیارتِ علی و حسن((:💔
چشامو میبندم و آروم نفسعمیق میکشم
تنفس در اینجا آرامبخشه❤️🩹
کمکم رفتم یه گوشه نشستم و اروماروم با امامزمانم صحبت کردم
دلم خوش بود كه حداقل جایی نشستم كه هر هفته آقا میاد و به پدر و مادر بزرگوارشون سرمیزنه((:
با صدایِ اذان منادی دیدارالهی منو از این محیط جدا میکرد . .
به خودم قول دادم اذان که تموم شد برم برای اقامه نماز
آخه مگه چند دقیقه دیگه وقت دارم كه حرفدلمو بگم؟(:
موذن شروع کرد؛
-اشهدان لااله الا الله
خدایا؛ جداشدن از این محیط داغش بیشتر ازحسرت اومدنه . .
خدایا؛ درد دوری بدتر از نیومدنه . .
-اشهد ان محمدا رسول الله-یا رب الانبیاء!
اجر رسالت انبیاء رو با ظهور منجی آخرالزمانت كامل كن . .
ما هنوز چشم انتظار تنها منجیِ جهانیم🥲
-حی علی الصلوة
نه!!!
اشتباه شده!
یه اشهد جامونده؛
+اشهد ان علیا ولی الله!
باورم نمی شه؛ آخه امیرالمومنین ولیِ خداست و اینجاهم حرمِ آلِ علیه چرا مولا حتی تو حرم فرزندانش غریبه💔!
یكی آروم تو گوشم میگه؛
هیس!اینجا سنی نشینه . .
گفتن اسم علی اینجا جریمه داره . .💔
من دیگه توان تحمل نداشتم آخه اینجا سامراست؛ محل شهادت دو امام از تبارِ امیرالمومنین علیبنابیطالب'علیهالسلام'!
بگذریم؛
تا حالا یه نماز با بغض خوندی؟!
نمازی كه هی اشك بخواد جاری بشه و به اجبار جلوشو بگیری؟(:💔
نمازی با بغض و كینه . .نمازی با حسِ نفرت و مظلومیت . .💔
خدایا این چه نمازی بود ، فقط میدونم تا سلام دادم
هق هق گریههام بود كه همه چشمها رو به من معطوف كرده بود . .💔
رفیق؛ دنیای بدونِ حکومت امیرالمومنین و آلاش از جهنم بدتره
پس بیا از تهِ قلبمون برای ظهورِ حضرتِ منتقم 'عجلالله' دعا کنیم؛
#اللهیبالزینبعجللولیکالفرج . .💔
#السامراء
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
🔻رهبر انقلاب در نخستین دیدار دولت چهاردهم: آقای رئیس جمهور برای انتخاب وزیران با من مشورت کردند. برخی را تایید و برخی را هم تاکید کردم.
تعداد زیادی را هم نمیشناختم و نظری نداشتم
خیلی از نمایندهها با تصور اینکه همه رو رهبر تایید کرده به تمام ۱۹ نفر رای اعتماد دادن!
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
🔴افتتاح بیمارستان ۷۰ تختخوابی آیتالله رفسنجانی
🔹با حضور رئیسجمهور بیمارستان ۷۰ تختخوابی آیتالله هاشمی رفسنجانی در جنوب شرق تهران افتتاح و به بهرهبرداری رسید.
آیا سزاوار نبود بیمارستان ساخت دولت شهید رئیسی به اسم ایشون نامگذاری میشد ؟!
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
رهبر معظم انقلاب:
چهارسال زود میگذرد لکن در همین مهلت زود گذر کارهای بزرگ میتوان کرد. امیرکبیر سه سال در کشور حکومت کرد؛ کارهای بزرگی را بنیانگذاری کرد.
رئیسی عزیزما سه سال حکومت کرد و ریاست کرد کارهای خوبی ایشان انجام داد و بعضی کارها را پایهگذاری کرد که
انشاءاللّه ثمرهاش را بعدها کشور خواهد دید.
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
#حجاب
زن نباید زیبایی خود را طوری آشکار کند
که مردم
مثل مهتاب نگاهش کنند...
بلکه
باید مانند
آفتاب باشد...☀️
تا وقتی کسی
به جمالش نظر کرد
چشمش را به زمین بدوزد ✨
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
#رمان_محمد_مهدی 6 🔰 اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و یاد نذری افتاد که اون شب در مسجد بعد شنیدن صحبت
#رمان_محمد_مهدی 7
🔰 نرگس خانم نگاهی به همسرش کرد و هر دو با نگاهی خوشحال کننده به آقای رحمتی گفتند چه قضیه ای رو خانم شما میدونه؟
گفت : شما برین ، کاریتون نباشه
🌀 حاج هادی و همسرش رفتن به آدرسی که آقای رحمتی داده بود، آخر یک کوچه بن بست ، سر کوچه یک مسجد قشنگ و زیبا داشت که بچه ها داشتن داخل حیاطش تنیس روی میز و فوتبال دستی بازی می کردن، هادی گفت اگه واقعا اینجا بتونیم خونه بگیریم عالی میشه، هم کنار مسجد هست، هم مسجدی که پر رونق هست و بچه ها هم داخلش فعالیت دارن
هیچ کدوم از خانه هایی که دیدیم تا الان، کنار مسجد نبودن
به آخر کوچه که رسیدن، مواجه شدن با یک خانه شیک و تمیز که طبقه دوم اون تازه ساخت بود ، زنگ طبقه بالا رو زدن، اما کسی در رو باز نکرد،
یه مرتبه نرگس خانم گفت هادی جان، فکر کنم طبقه بالا کسی ساکن نیست، چون پنجره ها اصلا پرده کشیده نیست ، زنگ طبقه پایین رو بزن،
هادی با تعجب گفت ، یعنی صاحب خونه خودش طبقه اول هست و طبقه بالا که نو و تمیز هست خالیه؟ مگه میشه؟
زنگ طبقه اول رو زد و یه خانمی با صدای گرم جواب داد کیه؟
آقا هادی گفت ما رو حاج اقای رحمتی فرستاده ، گفتن به شما بگیم که مهمان خدا هستیم.
تا این رو گفت، خانم رحمتی گفت خوش آمدین، منتظر شما بودیم، آقای رحمتی کلید بهتون داده؟ چون آیفون ما خراب هست و درب رو باز نمی کنه ، اگه نداده من بیام پایین باز کنم
حاج هادی گفت ، بله حاج خانم دادن، شما زحمت نکشید ، درب رو باز کردن وارد حیاط شدن، خانه ای تمیز که چندتا برگ پاییزی داخل حیاطش ریخته بود، یا یک حوض کم عمق که چند تا ماهی قرمز داخلش بازی می کردن و پله ای که از پایین تا بالای اون گل های رنگارنگ جلوه می کرد
خانم رحمتی که اومده بود روی پله ها ، سلام و احوالپرسی گرمی کرد و رفت دست نرگس خانم رو گرفت و این زوج مومن رو برد داخل خانه.
🌀 هرچی خانم رحمتی گرم می گرفت و با اونها صحبت می کرد، هادی و خانمش تو بهت و تعجب بودن که قضیه چیه و این زن و شوهر برای چی دعوتشون کردن داخل منزل و از اونها پذیرایی می کنن
انگار خانم رحمتی فهمیده بود، بهشون گفت تعجب نکنین ، صبر کنین حاج اقا رحمتی بیاد خودش توضیح میده
شما فعلا پذیرایی کنین از خودتون
🔰 حاج هادی همین طور که داشت چایی و میوه می خورد نگاهی به دور و بر منزل هم انداخت و یه مرتبه توجهش به یک عکس جلب شد، یه پسر جوان و با چهره مذهبی ، روی حاشیه قاب عکسش هم یه نواز سیاه بود که نشون می داد فوت کرده.
اما کمی خجالت می کشید بپرسه این پسر کی هست ، منتظر موند تا خود صاحبخانه اگه صلاح هست بگه
❇️ سرگرم غذا خوردن و کمی حرف زدن با حاج خانم بودن که زنگ خانه به صدا در اومد ،
هادی فهمید آقای رحمتی هست و کلید هم نداره، بلند شد و رفت در رو باز کرد ، دید اقای رحمتی با یک جعبه شیرینی و چند تا نان به دست برگشته
تعجب هادی بیشتر شد! شیرینی دیگه برای چی؟
✍ احسان عبادی
#رمان_محمد_مهدی
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوست داران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
دوازدهمین سالگرد جوان ناکام؛
جابر یوسفی🖤🥀
شادی روح پاکش نثار فاتحه وصلوات ✨
@shahidSeyedMohsenGhoreishi
'|شهیدسیدمحسنقریشی|'
رفقا میشه برای دایی بنده که سالگرد فوتش هست نفری یکبار سوره قدر بخونید!؟:) 🖤🥺