eitaa logo
شوق پرواز🕊
263 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
115 فایل
❇کانال در راستای ترویج 🔊فرهنگ ایثار وشهادت وسبک زندگی ؛شهدا در فضای مجازی📱📲 وهمچنین هماهنگی جهت اجرای🎤 پرده خوانی(چندرسانه ای)💻شهیدان در فضای حقیقی ایجاد شده است. ایدی :ارسال نظرات.. @A1B2C37 تلفن تماس جهت هماهنگی اجرا برنامه ؛☎️ ۰۹۱۵۸۱۸۱۰۶۴
مشاهده در ایتا
دانلود
انقدر منتظر بابا شد تا قرار از کف داد ... دیگه دلشم گوشه ی خرابه ، هی ناله میزد ، اشک میریخت ... میگفت ... اَبَا ... یا اَباَ ... یا اَبَا ... مگه میشه سه ساله ی ابی عبدالله گریه کنه بهانه ی بابا بگیره ، کسی بشنوه بتونه آروم بگیره ... دل شب گوشه خرابه یه پارچه عزا شد .... ای حسین جانم .... ناز دانه ی ابی عبدالله گریه میکرد اهل خرابه ناله میزدن ... تشبیه این منظره رو اونایی که مقتل نوشتن تشبیه کردن به عصر عاشورا ... ای حســین جان حســـین جانم ... یه جوری بابا رو صدا زد بابا رو کشاند گوشه ی خرابه ... بابا اومد ... با سَرم اومد ... الهی بمیرم .... حسین .....* شب آمد و از آسمان شَفق رفت باطل به جلوه گاه اهل حق رفت *عمه خیلی تلاش کرد سَر و نشونش نده اما نشد ... از زانوی زینب دگر رَمق رفت ... حسینیا ، گریه کنا ، دل سوخته ها ....* آن نازدانه جانب طَبق رفت شد سِر مخفی ناگه آشکارا ... *خیره خیره به سَر بریده ی بابا نظاره میکنه ... بمیرم .... یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی ... مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْكَ! .. آخه مگه دختر سه ساله میتونه رگهای بریده ی گردن بابا رو ببینه ؟!! ... حسین ... یه وقت دیدن دیگه صدای ناله نمیاد ... اینجا بود یه داغ دیگه به دل زینب گذاشتن ... حسین جانم ... یابن الحسن ... سر یه طرف افتاد نازدانه یه طرف ... بگم امان از دل زینب ... سَر بریده ی حجت خدا رو برداره یا نازدانه ی برادر ؟!! ... لابُد با یه دست سَر برادرو برداشت با یه دست ناز دانه ی برادر .... حسـین حســین جانم* یک شب سر تو گشت به ویرانه میهمان گشتم هزار سال خِجِل ای نگار من .... صل الله علیک یا ابا عبدالله ... سوم https://eitaa.com/joinchat/763166741Cc686430aa7
چهارم از لشکر فاصله گرفت، بعضی از نقل ها نوشتن: سر و روش رو خاکی کرد، فرمانده ی سپاه دشمن ِ، یه مرد عادی نبوده حُر،اسمش توی کوفه میومده همه می لرزیدن، بعضی از نقل ها اومده:چکمه هاش رو انداخت گردنش، بعضی جاها نوشتن:به پسرش گفت :بیا، لباس منو بگیر،من رو بکش رو خاک، من باید زمین خورده ی حسین بشم، یه جوری اومد، ابی عبدالله از خیمه اومد به استقبالش،یه سئوال کرد،یه جواب شنید،خلاص،الله اکبر،اینی که میگم حسین کشتی ِ نجات ِ، اینی که میگم، امام صادق میگه: "کُلّنا سفینةُ النّجاه و سفینة الحسین اَسرع" "اَسرع" یعنی زودترین راه نجات حسین ِ، این شاهد مثالشه، یه سئوال کرد:"هل لی مِن تَوبه" آقا راهی برای من هست توبه کنم؟حسین گذشته اش رو بیادش نیاورد، تا گفت: :"هل لی مِن تَوبه" دیدن دست گذاشت زیر محاسن حُر، سرش رو بالا گرفت،"اِرفَع رَأسَک"
#چهارم حر بدنش می لرزید ،یکی گفت چرا می لرزی گفت خودم را بین بهشت و جهنم می بینم، دیدن که داره میره، دیدن که می گه خدا من دوستان تو را اذیت کردم، ببخش، نگران بود ابی عبد الله بفر ماید: دیر آمدی هر کس را بخواند می آورد، آمد گفت: یا ابا عبد الله، بد کردم، به یک تعبیر گفت: به نظر شما من راه توبه دارم ، به یک تعبیر از من ،آ مدم جانم را قر بانت کنم .اگر کشته بشم توبه حساب می شه ،آقا یک لحظه فاصله نداد فرمود بیا ، اجازه گرفت: رفت کشته شد، وقتی افتاد دید سرش را از زمین بلند می کنه، ابی عبد الله داره دستمال زردی به سرش می بنده .
پنجم روضه ی عبدالله هم روضه ی مادرش زهراست، هم روضه ی باباش امام حسن ِ، آی اونایی که منتظر یه ناله اید، منتظر یه ضجه اید، هم روضه ی مادرش ِ، هم روضه ی باباش، چرا میگم هم روضه ی مادر؟ چه زمانی دستش رو جدا کرد؟ همه ی شما می دونید،وقتی عمه اومد بالای گودال قتلگاه، زینب داره اون چیزی رو می بینه که یک مرتبه از خود بی خود شد، دست عبدالله رو گرفته، از بالای تل داره می بینه، همه دور حسینش حلقه زدن، شمشیرا بالا میره، یه مرتبه دید عمه دو تا دستش رو روی سرش گذاشت، تا دست عمه رو سرش رفت، دست عبدالله رها شد، دید حالا وقتشه، معلوم ِ یه خبری ِ، عمه ی من بی خود دست رو سرش نمیذاره، یه وقت دیدن بچه داره میدوه"وَالله لا اُفارِقُ عَمّی" این بچه ی ده ساله،یازده ساله، نه شمشیر داشت،نه زره داشت،رجز خوند رفت جلو، زود می خوام ببرمت مدینه،رفت وسط میدان، یه مرتبه دید شمشیر بالا اومد، الان ِ که سر عمو جدا بشه، یه مرتبه دست کوچیکش رو سپر کرد، تا دستش رو زدن گفت: آخ مادر. آخه مادرشم تو کوچه ها دید علی سپر می خواد، کمربند علی رو گرفت، اما آی مردم! عبدالله رو یه نفر زد، اما مادر مارو چهل نفر،..... با اسم امام حسن شروع کردم روضه ام رو با امام حسن روضه ام رو جمع کنم. وقتی دستش رو زدن، روایت میگه: با اون دستش،دست قطع شده اش رو گرفت، این پسر خون علی تو رگش ِ، من تازه فهمیدم سخن عباس رو، عموش عباس یه خطبه بالا کعبه خونده،خیلی خطبه اش شنیدنی است، یه جمله ی خطبه عباس اینه،میگه: ما رو از مرگ می ترسونید، ما قومی هستیم که مرگ رو تو کوچکی به بازی می گیریم، ما رو از چی می ترسونید؟ تازه فهمیدم این عبدالله همینه، این خانواده همینن، خود عبدالله هم بدون دست رجز خوند کربلا، حالا ببرمت سراغ روضه ی باباش، یه شباهت داره روضه ی عبدالله به روضه ی باباش امام حسن، کی می دونه روضه ی پسر با پدر چیه؟ بگم؟ همتون آماده اید، به هر دو تیر زدن، اما، تو مدینه به باباش تیر زدن، اما تیر به تابوتش زدن، اما کربلا حرمله نشست، یه تیر سه شعبه به گلوی عبدالله، ای حسین....
حسین ... حسین ... السلام علی غریب الغُربا ، تکیه به نیزه غریبی داد یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِی بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین ... یا حَبیب ... کسی جواب حسین و نداد صدا زد یَا أَخِی یاأَبَا الفَضْلْ العَباس حسین ... حسین ... بمیرم او هم جواب نداد همه با بدنهای پاره پاره رو زمین اُفتادن صدا زد : مالی؟ چی به سرم اومده ... أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی صداتون می زنم جوابمو نمیدید . حسین .. حسین .. یابن الحسن نوشتن دشمن جواب حسین و داد نانجیبی سنگ پرتاب کرد ... پیشانیِ وجهُ الله رو شکافت ... خون جاری شد دامنِ عربی رو بالا زد خون از صورت پاک کنه سپیدی نازنین بدن نمایان شد ، چه کردند با این نازنین بدن ؟ حسینیا ، اون ملعون یه تیر دیگه به چله کمان گذاشت هرچه کرد تیر رو از جلو بیرون بکشه نشد ... دست برد از پشت سر بیرون کشیدن ... حسین .. حسین .. عبدالله ابن حسن داره نگاه می کنه عمو گاهی دستاشو از خون پُر می کنه سمت آسمان می پاشه گاهی به محاسن سفیدش می کشه دیگه دعایِ قربانی می خونه بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و فی سَبیلِ اللّهِ ... دوان دوان اومد به طرف عمو جانش چشم عمو افتاد صدا زد ....... بگیر یادگارِ برادرمون رو زینب ... اما این اقا زاده عاشق عمو صدا زد والله لا اُفارقُ عمّی ... بخدا از عمو جدا نمیشم عمو غریبم و رها نمی کنم خودش و از دست عمه رها کرد اومد تا رسید دید شمشیر برهنه بالا سر عموِ چه کنه وسیله دفاع از عمو رو نداره تا رسید دستاشو سپر قرار داد حسین .. حسین .. الهی بمیرم با دست بریده تو دامن عمو افتاد نوشتن دست بریده رو نشون عمو می داد صدا می زد عمو جان ببین دستمو جدا کردند اینجا بود یه داغ دیگه به دل ابی عبدالله گذاشتن چنان تیر به این اقا زاده زدند حسین .. حسین جانم ..
(شب ششم) شنیده اید هر شهیدی رو زمین می آمد،خودش رو میرساند بالای سرش دشمن رو دورمی کرد بعد که دشمن از این معرکه دور می کرد ، بدن رو به خیمه می آورد . نوشتند بالا سر بسیاری از شهدا شاید تک تک شهدا آمد ، هیچ بدنی تو میدان باقی نماند . حتی بدن علی اکبر با اینکه ارباً ارباً شده بود ، قطعه قطعه شده بود ... خودش شاید نمی توانست فرمود : جوانان بنی هاشم شما منو کمک کنید بدن رو بیاورید ... از جمله شنیده اید وقتی قاسم از اسب رو زمین آمد این آقازادۀ بزرگوارِ امام حسن مجتبی اون کسی که به امام حسین ، وقتی شب عاشورا بهشون فرمود : مرگ در ذائقه تو چطوره ؟ عرض کرد "اَحلی مِنَ العَسل ..." وقتی از اسب به زمین آمد امام حسین رو صدا زد حضرت به سرعت خودش رو رسانید ، می خواست دشمن رو از معرکه دور کند جنگ بالا گرفت صدایِ آقای زاده امام مجتبی از زیر سم اسب ها به گوش می رسید ، حضرت دشمنُ دور کرد وقتی غبار جنگ فرونشست ، نشست بالین آقازاده ... دید کار از کار گذشته فرمود : چقد برا عموت سخته اورو صدا بزنی وقتی بالین تو بیاد که کار ازکارگذشته باشد ... به هر کیفیتی بود این بدن روبه خیمه برگردانید ، فقط دو تابدن تو کربلا تو میدان مانده یکی بدن قمربنی هاشمِ تو علقمه باقی ماند ، من نمیدونم دشمن با این بدن چه کرد ، یکی هم بدن مطهر خودشِ کسی نبود ازحضرت دفاع کنه ... بالین همه می آمد ، دشمنُ دور می کرد ، بدن رو به خیمه می آورد،کسی نبود دشمنُ از او دور کنه ، هرچه توانستن درحق او ظلم کردن ، کوتاهی نکردن ، هنوز زنده بود آقایِ شما ، نفس می کشید ... ای کاش به همینجا اکتفا می کردن ... دستورداد «من یَنطَلِبُ الحسین؟!» ای کاش به همین قدر اکتفا می کردن ، بدن روغارت کردن ... کاری کردن که وقتی خواهرش آمد تو گودیِ قتلگاه ، با تعجب صدازد : «أأنت أخی ؟! أ أنتَ ابنُ والِدَتی؟!» .
ششم هر جوری بود از عمو اجازه گرفت عمو رو راضی کرد وارد میدان شد این سرباز سیزده ساله رجز میخونه " إنْ تنْکرونی فأنا ابْنُ الحسن سبطُ النبی المصطفی .... فداش بشم قریب به 35 نفر رو به درک واصل کرد،نانجیبی گفت به خدا من این پسرُ می کشم کاری کرد دیگه از اسب رو زمین افتاد ناله اش بلند شد صدا زد : اغثنی یا عمّاه ... عمو ، به فریادم برس ... مثلِ بازِ شکاری عمو اومد ، دید قاتل بالاسرِ قاسمِ،جنگ مغلوبه شد ... یه وقت صدایِ نالۀ قاسم بلند شد،ای عمو : ای عمو یک دم بدار از جنگ دست زیر سم مرکب اعضایم شکست ... حسین .. حسین .. اگر این مطلب صحیح بوده باشه تنها بدنی که کربلا دوبار زیر سم اسب رفت همین نازنین بدن بود .. گر چه لعل تو آب و تن تو تاب ندارد دلت هوایِ دگر غیر روی باب ندارد تو آن نه ای که جواب عموی خویش نگویی لبان تشنه ی تو نیرویِ جواب ندارد حسین .. حسین .. نمی رسید اگر پات بر رکاب مخور غم (یه سرباز سیزده ساله مگر چقدر قد و قامت داره) نمی رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت که چشم قابل پای تو را رکاب ندارد حسین .. حسین .. ذبیح،پا به زمین سود و آب یافت ولیکن مَسای پا که عمو دسترس به آب ندارد زمن بگوی به گلچین تلاش بیهُده کردی گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد .. حسین .. حسین .. * همین که گرد و غبارِ معرکه فرو نشست دیدن قاسم رو زمین اُفتاده،عمو بالاسرشِ ... قاسم پاها رو جمع می کنه باز می کنه ... یعنی جلو چشمِ عمو داره جان میده ... عمو صبر کرد تا روح از بدنش مفارقت کرد،صدا می زد قاسمم،برا عموت سخته او رابه یاری بطلبی نتواند اگر بتواند برات سودی نداشته باشد .... حسین .. یه جمله بیشتر عرض ادب ندارم ، برداشت سینه قاسم رو به سینه چسبانید،کنایه فهما اهلِ روضه دلسوخته ها ، گریه کنا،یه بیت گفتم،شنیدید :* نمی رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت که چشم قابل پای تو را رکاب ندارد *حالا راوی میگه یادم نمیره دیدم سینه قاسم رو به سینه چسبانیده ، اما پاهایِ قاسم رو زمین کشیده میشه .. حسین .. حسین .. بمیرم ، بمیرم ...* خسته جان پیکر‌ش از لطف در آغوش کشید رو به سویِ حرم آورد و به فریاد آمد کای عروس حسن از بخت شکایت منما حجلۀ حسن بیارای که دماد آمد .... اونم با چه قد و بالایی ... حسین .. حسین ..
دهم السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ .... گریه بر ابی عبدالله تو تمامِ سال رزقِ معنوی است ، اما ماه رمضون یه نمکِ دیگه ای داره ... آخه تو ماه رمضون یه مشابهتی با اربابمون پیدا می کنیم ، اونم اینه هم گرسنه می شیم و هم تشنه ایم ... اربابمونم هم گرسنه کشتن ... هم تشنه کشتن .... آمد محضرِ امام باقر علیه السلام ، عرضه داشت : یابن رسول الله ، من مکه ، مدینه ، نجف بودم . هیچ جا تُربتش بویِ تربتِ جدت حسین رو نمیده" دید امام باقر داره گریه میکنه ، فرمود : علتش اینه ، این تربت با پوستُ گوشتُ استخوانِ جدّم عجین شد .... "یاالله" کجا عجین شد ؟ .... همه محاصره اش کردن دور گودال ، یه وقت دیدن عمر سعد ملعون فریاد زد :«مَن یَنتَدِبُ لِلْحُسَینِ؟!» کیه بر بدنِ حسین اسب بتازونه ؟! .... ده نفر سوارِ بر اسب شدن ، آخ اسب هاشون رو نعلِ تازه زدن ، استخوانهایِ سینه و پهلوش رو شکستن ...ای حسین
#روضه عزاداران ، سینه زنان ، شب شام غریبان حسین است ، امشب امام زمان عزادار است برای مصائب عمه اش گریه می کند ، برای دست های بریده عمو جانش عباس گریه می کند .آقا سرت سلامت ، آی دلهای کربلایی امشب با زینب و امام سجاد برای غریبی حسین گریه کنید . قربان دل شکسته زینب ، پرستار بچه های حسین ، بچه ها را آرام می کند یکی سراغ بابا را از عمه می گیرد (عمه جان بابا ) یکی سراغ عمو را از عمه می گیرد ، عمه جان عمو جانمان عباس چه شد ؟ یکی سراغ علی اکبر می گیرد ، یکی سراغ قاسم را می گیرد ، خانم رباب هی صدا می زند : علی اصغرم کجایی ، قربان لبهای تشنه ات برم علی جان ، قربان قنداقه پر خونت برم پسرم ، من از شما عزاداران سئوال می کنم مگر رسم نیست داغدیده را تسلیت بگویند ؟ اما کربلا عوض تسلیت زینب را تازیانه زدند ، سکینه را تازیانه زدند ، خیمه ها را غارت کردند ، گوشواره از گوش بچه ها بیرون آوردند . بچه ها به بیابان ها فرار کردند امشب ذکر این است : الهی خواهرت زینب بمیرد نماند بعد تو ماتم بگیرد اگر کشتند چرا آبت ندادند ترا ز آن درّ نایابت ندادند
سیدبن طاووس نوشته: "ثُمَّ نادى عُمَرُ بنُ سَعدٍ فی أصحابِهِ"اومد وسط یارانش؛صدای نحسش رو بلند کرد"مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ علیه السلام فَیُوطِئَ الخَیلَ ظَهرَهُ؟"کیا حاضرن بر پشت حسین بن علی اسب بتازونن؟فَانتَدَبَ مِنهُم عَشَرَةٌ "ده نفر اعلام آمادگی کردند"فَداسُوا الحُسَینَ علیه السلام بِحَوافِرِ خَیلِهِم"چنان با سم اسب ها بدن رو لگدکوب کردند "حَتّى رَضّوا ظَهرَهُ وصَدرَهُ"پشتش سیاه شد،سینه اش خورد شد"سینه اش له شد" این اسب ها که دور تو در پایکوبیند میترسم استخوان تو را آسیاب کنند حسین... راوی میگه ده نفر آمدند کوفه"حَتّى وَقَفوا عَلَى ابنِ زِیادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ"جلوی ابن زیاد ایستاده بودند؛یکی از اون ملعون ها صدا زد:"نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ"اول پشتش رو خورد کردیم بعد سینش رو آسیاب کردیم" بِكُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ"اسب های ما بزرگ بود... بر سینه ای که نیزه فرو رفته بارها باللَه قسم فشار سم اسب نارواست
مداحی_آنلاین_شامیده_قالام_همیشه.mp3
5.42M
🔳 (س) 🌴روضه حضرت رقیه(س) 🌴شاميده قالام هميشه آغلارام 🎤 👌بسیار دلنشین •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[308].mp3
9.03M
🏴 جانسوز | بابا به این خانه بنگر غریبانه... 🎙 حاج محمود کریمی کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/763166741Cc686430aa7