eitaa logo
شوق پرواز🕊
263 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
115 فایل
❇کانال در راستای ترویج 🔊فرهنگ ایثار وشهادت وسبک زندگی ؛شهدا در فضای مجازی📱📲 وهمچنین هماهنگی جهت اجرای🎤 پرده خوانی(چندرسانه ای)💻شهیدان در فضای حقیقی ایجاد شده است. ایدی :ارسال نظرات.. @A1B2C37 تلفن تماس جهت هماهنگی اجرا برنامه ؛☎️ ۰۹۱۵۸۱۸۱۰۶۴
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🌹حاج قاسـم هـیچگاہ از سختی‌هـاے عراق و سـوریہ سـخـن نمی‌گفت و در پاسخ بہ هـر سـؤالے در ایـن خصوص، می‌گفت هـمہ چیز خوب اسـت؛ هـمہ چیز خوب اسـت. ✍حاجی(سـردار سـلیمانی) بـسـیار زیرک وباهـوش بود. یک وقت در یک جلـسـہ خصوصی، فردی بہ ایشان اظهـار ارادت و نزدیکی ڪرد و اظهـار مداشت ڪہ شما دارید ایـن هـمہ زحمت می‌ڪشید اما قدر شما را نمی‌دانند و فلان و چنان.اما حاج قاسـم گفت: «شما چرا ناراحتید؟ مـن یڪ سـربازم، نهـایتش می‌گویند برو جاے دیگرے نگهـبانے بدہ و مـن هـم می‌گویم چشم. اینکه ناراحتی ندارد.» 📚رۅایت دۅستانـه‌ی یک همرای قدیمـے از سردار دلها 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی خود را نشناسید؛ فرقی نمی‌کند کربلا باشد یا هرجا که هستید، قُربةً اِلَی الله، او را خواهید کُشت!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 شھـیدسلیمانـے: خدایٰاثروت‌چشمانم،گـوهر‌ اشڪ‌برحسین‌فاطمه است!シ🖤
خریدهای عمده و روزانه منزل مثل نان و میوه را خودشان انجام می‌دادند و حتی وقتی اعضای دفتر از ایشان می‌خواستند که خریدهارا برایشان انجام دهند مانع می‌شدند و تا آخر خودشان خریدمنزل را انجام می‌دادند . 💬دختر شهید آیت‌الله‌سیداسدالله‌مدنی
سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری دل ما سوی شما میل تپیدن دارد.!!🦋✋🏻 یا صاحب الزمان عج 💚 ✨ 🍁🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﴾﷽﴿ . رفته بودند جنوب. توی فکه یکی از رفقایش مدح و روضه حضرت زهرا(س) می‌خواند. یکدفعه روح‌الله بلند شد و گفت: سید رسیدی به گوشواره...از رقیه بخون... از بیابون‌های داغ... پای برهنه... دست‌های سنگین دشمن...😭 می‌گفت و بلند بلند گریه می‌کرد. از خود بی خود شده بود. همه با دیدن حال روح‌الله به گریه افتادند. عاشق حضرت رقیه(س) بود. . همین که شنیده بود تکفیری‌ها تا حرم حضرت رقیه(س) رسیده بودند داشت دیوانه می‌شد. بی قراری‌هایش بیشتر شده بود. ‌حتی نمی‌توانست به راحتی غذا بخورد می‌گفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی‌ها برسند نزدیک حرم حضرت رقیه، من باید برم... . انقدر بی‌قرار کرد تا او را پذیرفتند، آن هم به حضور و با بهترین مرگ‌ها...