#ارسالی_از_همراهان
«قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
و تو ای آن که در سال شصتویکم هجری قمری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودهای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهادهای، نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار میکشد تا تو زنجیر خاک از پای ارادهات بگشایی و از خود و دلبستگیهایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصتویکم هجری قمری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... .»
سید الشهدای اهل قلم، سید مرتضی آوینی
#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
🏴➖➖➖➖➖➖🏳
🍃 @sh_mahdilotfi 🍃
🏴➖➖➖➖➖➖🏳
اللهم عجل لولیک الفرج
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فلا ندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
مرحوم شیخ ملاسلطان علی تبریزی که از جمله عابدان و زاهدان بود در عالم رؤیا خدمت امام زمان(عج) رسید و عرض کرد: آیا این که فرمودید: «فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما» صحیح است؟ فرمود: آری، صحیح است.
عرض کردم: آن کدام مصیبت است که به جای اشک، خون گریه می کردید؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ حضرت فرمود: اگر علی اکبر هم بود، در این مصیبت خون میگریست.
پرسیدم آیا مصیبت حضرت عباس است؟ حضرت فرمود: اگر عباس هم بود، در این مصیبت خون میگریست.
سؤال کردم آیا مصیبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام است؟ حضرت فرمود: اگر سیدالشهدا(ع) هم بود، در این مصیبت خون میگریست. سؤال کردم پس کدام مصیبت است؟ حضرت فرمود: مصیبت اسیری زینب(س).
#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
🏴➖➖➖➖➖➖➖🏳
🍃 @sh_mahdilotfi 🍃
🏴➖➖➖➖➖➖➖🏳
طفلی اگر بزرگ شود با کریم ها
یک روز میشود خودش از کریم ها
عبدلله حسین شدم از قدیم ها
دل میدهند دست عمو ها یتیم ها
طفل حسن شدم بغلت جا کنی مرا
تو هم عمو شدی گره ای وا کنی مرا
آهی که میکِشد جگر من ، مرا بس است
شوقی که سر زده به سر من ، مرا بس است
وقتی تو میشوی پدر من ، مرا بس است
یک بار گفتن پسر من ، مرا بس است
از هیچ کس کنار تو بیمی نداشتم
از عمر خویش ، حس یتیمی نداشتم
دستي كريم هست كه نذر خدا شود
وقتي نياز بود ، به وقتش جدا شود
از عمه ام بخواه كه دستم رها شود
هركس كه كوچك است ، نبايد فدا شود؟
بايد براي خود جگري دست و پا كنم
با دست كوچكم سپري دست و پا كنم
ديگر بس است گرم دلِ خويشتن شدن
آماده ام كنيد براي كفن شدن
حالا رسيده است زمان حسن شدن
آماده ي مبارزه ي تن به تن شدن
يك نيزه اي نماند دفاع از عمو كنم؟!
يورش بياورم ، همه را زير و رو كنم؟!
آماده ام كه دست دهم پاي حنجرت
تير سه شعبه اي بخورم جاي حنجرت
شايد كه نيزه اي نرود لاي حنجرت
دشمن نشسته مستِ تماشاي حنجرت
سوگند اي عمو به دلِ خونِ خواهرت
تا زنده ام جدا نشود سر ز پيكرت
اين حفره روي سينه ي تو اي عمو ز چيست؟
اين زخم ِ روي سينه ي تو ارثِ مادريست
اين جاي زخم نيزه و شمشيرها كه نيست
بر روي سينه ي تو عمو جان جاي پاي كيست؟
عبداللهت نمُرده ذبيح از قفا شوي
بر روي نيزه هاي شكسته فدا شوي
#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
🏴➖➖➖➖➖➖🏳
🍃 @sh_mahdilotfi 🍃
🏴➖➖➖➖➖➖🏳
یاقاسم بن الحسن ...
چون باد میان معرکه تاخته بود
رعد از رجزش قافیه را باخته بود
دارم به هنرمندی عشقش ایمان
با خاک و عسل پیاله ای ساخته بود
#شب_ششم_محرم
درس شب ششم :
شناخت راه حق در غبار فتنه ها سخت است ولی اگر شناختی جان دادن برای آن شیرین تر از عسل می شود ...
#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
🏴➖➖➖➖➖➖➖🏳
🍃 @sh_mahdilotfi 🍃
🏴➖➖➖➖➖➖➖🏳
سه سال پیش بود با مهدی رفته بودیم برای ماموریت کویر ، ماشین اول به دلیل مشکلی برگشت و به دلیل تعجیل در انجام کار ، ماموریت را عقب ننداختیم و به حرکت ادامه دادیم .(حرکت در کویر باید حداقل دوماشین باشه که اگر مشکلی پیش آمد به هم کمک کنند و یا تیم دیگر کمک بیاورد)
کار طول کشید و متاسفانه باطری جی پی اس هم تمام شد برای همین سعی کردیم تا قبل از تمام شدن باطری خود را به جایی برسانیم که شهر یا روستایی مشخص باشد اما نشد ، مدتی بدون تجهیز جهت یابی چرخیدیم ولی چون جهت را براساس خورشید می دانستیم نگرانی نداشتیم . خسته شده بودم ولی مهدی دست بردار نبود .
کوه نوک تیز و بلندی رو دیدیم ، مهدی گفت پیاده بریم بالای کوه شاید از روی کوه مکان مناسبی پیدا کنیم .
منکه خسته بودم گفتم مهدی من نمیام ، به زور و اصرار مهدی (تقریبا تو رودرواسی) باهاش راه افتادم و رفتیم بالا ، هرچی بالا می رفتیم برمیگشتم پشت سرم رو نگاه می کردم و باخودم می گفتم دیگه این شیب شدید رو نمی تونم برگردم و همش فکر میکردم خدایا یعنی قراره اینجا بمیرم ؟؟!
چند بار گفتم مهدی دیگه بالاتر نمیشه ، بازم با اصرار مهدی که جلو رفته بود و بازم تو رودرواسی رفتم تا رسیدیم نوک کوه
موقعیت رو بررسی کردیم و کارمون تمام شد .
مهدی گفت به این فکر کردی که شاید آخر عمرمون همینجا باشه ، خندم گرفت که مهدی هم مثل من به همین موضوع فکر کرده . چند دقیقه ای راجع به این حرف زدیم که خدا کجا و چطور مقدر کرده که از این دنیا بریم ...
تا معراج شهدا که کنارش نشستم
دستم رو روی صورتش کشیدم ...
مهدی اگه یه ویژگی داشت لااقل برای من این بود که رفیق با معرفتی بود ، چقدر تو معراج از بی معرفتی و تک خوریش ازش شکایت کردم . ولی خدا خودش شاهده که حق به حقدار رسید .
والله العظیم هرروز حداقل روزی ده ها بار به عکسش نگاه میکنم و باهاش حرف میزنم به امید اینکه هنوز اون معرفت سابق رو داره و رفیقش رو فراموش نمیکنه ...
خاطره ای از همکاران شهید لطفی نیاسر
#شهید_راه_نابودی_اسرائیل
#شهید_محمد_مهدی_لطفی_نیاسر
🏴➖➖➖➖➖➖➖🏳
🍃@sh_mahdilotfi 🍃
🏴➖➖➖➖➖➖➖🏳