9.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍💎آدمی اگر بهترین هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است!
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند!
اگراهل اندوختن باشد، میگویند بخیل است!
اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است
اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرحرف است
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکاراست!
و اگر نکند میگویند کافراست و بیدین
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.
پس آنگونه که دوست دارید.
زندگی کنید ؛
مهم نیست زیستن شما چگونه قضاوت شود.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
کرامتی از حضرت رقیه سلام الله علیها
طی نامهای در تاريخ دوم جمادی الثانی
۱۴۱۸ هجری قمری دو كرامت به دفتر
انتشارات مكتب الحسين سلام الله عليها
ارسال نموده و مرقوم داشتهاند:
روزی وارد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها
شدم ديدم جمعی مقابل ضريح مقدس
مشغول زيارت خواندن و عزاداری میباشند
و مداحی با اخلاص به نام حاج نيكوئی
مشغول روضه خوانی است
از او شنيدم كه میگفت: خانههای اطراف
حرم را برای توسعه حرم مطهر
خريداری مینمودند
يكی از مالكين كه يهودی يا نصرانی بود
به هيچ وجه حاضر نبود خانهٔ خود را
برای توسعه حرم بفروشد
خريداران حاضر شدند كه حتی به
دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند
ولی وی حاضر به فروش نشد!
بعد از مدتی زن صاحب خانه باردار شده
و نزدیک وضع حمل وی میشود او را نزد
پزشک معالج میبرند بعد از معاينه میگويد:
بچه و مادر هر دو در معرض خطر میباشند
و خانم بايد زير نظر ما باشد
قبول كردند تا درد زايمان شروع شد
صاحب خانه میگويد: همسرم را به
بيمارستان بردم و خودم برگشتم و آمدم
درب حرم حضرت رقيه سلام الله عليها
و به ايشان متوسل شدم و گفتم:
اگر همسر و فرزندم را نجات دادی
و شفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی
خانهام را به تو تقديم میكنم
مدتی مشغول توسل بودم بعد به بيمارستان
رفتم و ديدم همسرم روی تخت نشسته
و بچه در بغلش سالم است
همسرم گفت: كجا رفتی؟
گفتم رفتم جايی كاری داشتم
گفت: نه، رفتی متوسل به دختر امام
حسين علیهالسلام شدی!
گفتم از كجا میدانی؟
زن جواب داد: من در همان حال زايمان
كه از شدت درد گاهی بيهوش میشدم
ديدم دختر بچهای وارد اطاق بيمارستان شد
و به من گفت: ناراحت نباش ما سلامتی
تو و بچهات را از خدا خواستيم
فرزند شما هم پسر است
سلام مرا به شوهرت برسان و بگو نامش را
حسين بگذارد!
گفتم: شما كی هستيد؟
گفت: من رقيه دختر امام حسين هستم
بعد از روضه خوانی از مداح مذكور سؤال
كردم اين داستان را از كه نقل میكنی؟
در جواب گفت: از خادم حرم حضرت رقيه
نقل میكنم كه خود از اهل تسنن میباشد
و افتخار خدمتگزاری در حرم نازدانه امام حسين علیهالسلام را دارد و پدرش نيزاز خادمين حرم حضرت رقيه بوده است.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#شهید_والامقام
#محمدحسین_میردوستی
محمد حسین زیارت عاشورا را زیاد میخواند و قرائت آن را از کودکی ترک نمیکرد و در کودکی سر خواندن زیارت عاشورا بعد از نماز جماعت به امامت پدرش با خواهرش دعوا میکرد.
از او می پرسیدم که "محمد حسین چرا زیارت عاشورا میخوانی؟
در جوابم گفت که "هرکس زیارت عاشورا بخواند شهید میشود!"
من گفتم "باب شهادت دیگر بسته شده چجوری شهید میشوی؟"
گفت که " بالاخره شهید میشوم"
وقتی در روز عاشورا خبر شهادتش را بهمن دادند, به یاد حرفش افتادم که گفت شهید میشوم.
او غرق زیارت عاشورا بود و همان در زیارت عاشورا حاجتش را گرفت.
راوی :مادرشهید
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬
✘ با امام | یا | بر امام
این بحران انتخابی بود که مردم کوفه باهاش روبرو شدن!
#استاد_شجاعی
#آیتالله_حائری_شیرازی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🖤 قلبهایمان به ۱۰ دلیل مرده است
🔹اول: خدا را شناختیم ولیکن حقش را ادا نکردیم.
🔹دوم: گمان بردیم که پیامبر خدا را دوست داریم سپس سنتش را آنچنان که اومی پسندد ادا نکردیم.
🔹سوم: قرآن را قرائت کردیم ولی کامل بدان عمل نکردیم.
🔹چهارم: نعمت خدا را خوردیم ولی شکرش را بجا نیاوردیم.
🔹پنجم: گفتیم شیطان دشمن ماست ولی با او در امور توافق کردیم.
🔹ششم: گفتیم بهشت حق است ولی برای رسیدن به آن کوشش نکردیم.
🔹هفتم: گفتیم جهنم حق است ولی از آن نگریختیم.
🔹هشتم: دانستیم مرگ حق است اما برای آن آماده نشدیم.
🔹نهم: به عیب مردم مشغول شدیم و عیب خویش را فراموش کردیم.
🔹دهم: مردگانمان را دفن کردیم ولی عبرت نگرفتیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدام این حرفا رو واسه خودتون مرور کنید به آرامش برسید
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شـمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور...
امافقط نیت وعملی شیطانی آنهارا
جهنم نشین کرد.....
آن هم دنیاطلبی.....
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟
چون
آدمهایی هم هستند که گاه خودشان را "ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشند...
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفـــتن نیست...
به شـــدن است ...!
که اگر به رفـــتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
سلام.
بنده شهیدبرزگر رو قبل ازاینکه کانالی بنامشون افتتاح بشه می شناختم.
حقیقت من یک دختر امروزی بودم که مُدگرایی هدف اصلی زندگیم شد.از
آرایش؛رقص؛جمع مختلط ؛وکارای اینچنینی لذت می بردم.
تا اینکه قرارشد کنکور بدم...
دوست داشتم رشته مهندسی قبول بشم برای همین خیلی تلاش میکردم.
یک شب خواب دیدم...
یک مردجوان روبروی من نشسته
بهم گفت :
من شهیدمحمدعلی برزگرم
چه خواسته ای دردنیاداری؟
گفتم میخام مهندسی قبول بشم.
گفت:من قول میدم کمکت کنم.
اماتوهم بخاطرخدا کارایی که دل حضرت زهرا روخون کرده بزارکنار....
روزبعدکمی متاثرشدم ولی رفته رفته خوابمو فراموش کردم.
دانشگاه قبول شدم.رشته ای که میخاستم.
یک روزهمینطورکه بادوستم ازکلاس بیرون میومدیم.دیدم یه عده چسبیدن به برد دانشگاه.
باکنجکاوی ماهم سراغ برد رفتیم.
قراربود۲تا اتوبوس ازدانشجوهاروببرند راهیان نور....
ناخواسته به اصراردوستم ثبت نام کردم.
هفته بعدباکمال تعجب اسمم بعنوان نفر۵ مسافرا دراومد....
خلاصه بادوستم راهی شدیم.
چندشب ازحضورم در جنوب کشور
می گذشت.
یه شب دوباره همون جوان دوسال پیش سراغم اومد....
بهم گفت:فردا ۳راهی شهادت می بینمت....
من اصلا ازبرنامه فردا اطلاعی نداشتم.
عصرفرداش رسیدیم ۳راهی شهادت.
دنبال اون جوان بودم .یه گوشه ای
راوی یک کاروانی ازشهدا صحبت میکردکه دلمپیش حرفاش گیرکرد.
وقتی به خودم اومدم هوا کاملا تاریک بود وهیچکس از همسفرام رو نمیدیدم....
ترسیده بودم...مدام ازآدمای اونجا سوال می پرسیدم ....
ناامیدانه بادل پر شهیدروصدازدم...
که ناگهان شهیدرو باچشمای خودم توی بیداری در دل تاریکی دیدم....
سلام خواهرم....
تا خواستم گله کنم....
گفت:نترس تازه خودت روپیداکردی...
ازفردا یه آدم دیگه ای میشی...
گفتم:میشه منوبه کاروانم برسونی...
گفت:واسه همین اومدم...گفتم که میام...
پشت سرشهیدقدم برمیداشتم تارسیدم به اتوبوسای خودمون...
شناختم کاروان خودم بود...
بچه ها هنوزحرکت نکرده بودند.
برگشتم وتا خواستم ازشهید خداحافظی کنم... هیچکسوندیدم....
همه اون اطرافو گشتم ...ولی شهید رفته بود.
رسیدیم پادگان...
شب که همه خوابیدن...
لاک ناخنهامو ؛آرایشموپاک کردم . وضوگرفتم نمازخوندم...توبه کردم...که آرایشمو؛رقصمو؛گذشتمو برای همیشه بزارم کنار...
فردای اون شب همه مات رفتارم بودند.
وقتی به خونه برگشتم...
تصمیم گرفتم حجابموکامل کنم...
برای همین بامادرم رفتیم ویک چادرمشکی خریدم....
اوایل برام سخت بود...
همه دوستای قدیممو ازدست دادم...
ولی درعوض خدا دوستان جدیدبهتری مثل شهدا؛بچه های بسیج رو برام جایگزین کرد....
انتخابی که نه تنها ازش پشیمون نیستم که باعث رشدفردی واجتماعی خودم میدونم...
واین تغییر و اعتبار رو مدیون شهیدم.
این جریان مربوط به قبل کروناست.
دوستان معجزات شهید؛تحقیق شده درکانال نوشته میشه...
وگرنه ماهی چندین اعجاز وخواب ارسال میشه برامون..که مابعداز حصول اطمینان جریان رومی نویسیم.
ماازوضعیت ظاهری گذشته وحال این دوستمون کاملا اطلاع داریم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65