🌹 #شهیدی که #حکم #انتصاب #مدیریتش را #پاره کرد ( بیاد #سردار #شجاع #مازنی #لشکر ۲۷ محمدرسول اله #شهید علیرضا نوری ساروی)
.
🔸تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود.
.
🔹سردار کوثری نقل میکرد :
یک روز آقای رسولزاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدیکیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راهآهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت.
.
از آنجا که آدم اخلاقمدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشمهای متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامدهام که برگردم. اگر میخواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران میماندم و به اینجا نمیآمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید.
.
#علمدار_خمینی
#گمنام_مازندران
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💎#حتما_بخونید
واقعا قشنگ بود 🌺🍃
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست
عارف گفت: شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت مي ايند بعدازساعتى ميروند.
عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم .
مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد
عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه من نتوانستی بیاوری؟!!!
چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟
حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..
چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .
اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت ....
بیایید ديگران را قضاوت نكنيم ...👌
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌼✨🌼
گفت :
زندگی مثه نخ کردنه سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی،
ولی چشات انقد خوب کار میکنه که
همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی
بیشتر یاد میگیری چجوری بدوزی،
چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم :
خب یعنی نمیشه یه وقتی
برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم
چشات اونقد سو داشته باشن که
سوزن رو نخ کنی؟
گفت:
چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم :
چطور مگه؟
گفت :
آخه مشکل اینجاست،
وقتی که هم بلدی بدوزی،
هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی 🦋
نه نخ داری، نه سوزن 👏🏻🪡
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شهیدمحمدعلی برزگر؛به خوشرویی ؛خوشپوشی؛معطر ومرتب بودن؛خیلی اهمیت می داد.
بسیارشوخ طبع بود ولی درچهارچوب دین.هرجامحمدبودبچه هاسراغش می رفتن...ازبودنش لذت می بردیم
خیلی اهل ورزش بود...
کشتی؛والیبال؛ورزش پهلوانی زورخانه؛و....رو بخوبی می دانست.
اما فوتبالش حرف نداشت وکسی حریفش نمیشد.شایداگرالان بود ازفوتبالیستهای حرفه ای محسوب میشد.
راوی:آقای هدایتی
شهیدمحمدعلی برزگر
علاوه براینها چندبرنامه همیشگی داشت.
✨بعدنمازصبح خوندن دعای عهد
✨بعدنمازظهر خوندن زیارت عاشورا
✨نیمه شب هم قران ونمازشب
خیلی تاکید میکرد دعای عهدوزیارت عاشورا روحفظ کنیم.
یادمه عملیات آخربهم گفت:
هرکس اینها روبخونه عاقبت بخیر میشه.
به شوخی گفتم:حالابگوکی ازاون دنیااومده بهت گفته؟
اگه راست میگی نشونه بده؟؟؟
لبخندزدگفت:نشونه تو منم.
شب عملیات نفس زنان خودموبهش رسوندم گفتم:محمدتو میدونستی نوکِ پیکانِ حمله قرارگرفتی؟گفت:آره.
باناراحتی گفتم:توکه ازهمه چیزعلم غیب داری؛گفت:توفقط سفارشمو فراموش نکن.رفتم.
باچشم خودم دیدم برزگر(خط شکن شهیدکاوه)همون عملیات شهیدو گمنام شد.اونقدرآتش مستقیم کاتیوشا روسرش ریخت که مطمئن شدم خاکسترشم به دستم نمیرسه. سال بعد؛ازمعراج خبردادن پیکرش پیداشده.
تنهاپیکرسالم دربین شهدای اون روزبود.
بعدچندروز مشرف شدم به حرم امام رضا(ع)..دورضریح یکدفعه کلام محمدیادم اومد.نشونت منم.
نشانه محمدشهادت وپیکرسالمی بودکه من بی خبرازآن بودم اما او از عاقبتش خبر داشت..
#زیارت عاشورا
#امام حسین
#عملیات کربلای۲
#منطقه حاج عمران عراق
#شهیدبرزگرخط شکن لشکر ۵ویژه شهیدکاوه
راوی:آقای حسین پوران
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
تا به حال به آپارتمان دقت کردی
سقف زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست ..!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزو های یکی، کف آرزو های دیگریست...
آدم خوبــــــــــی باش
ولی
وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن .... !
همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای
" من " همانم که دیده ای
نه آنکه شنیده ای....!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✍️دلنوشته سردار سلیمانی: هی گفتیم کاش در کربلا بودیم.
این کربلا... قاسم چه میخواهی بکنی؟
چقدر دلم میگیرد وقتی احساس میکنم این بیت نورانی به دست دشمنان میافتد و یزید دیگری این بار قبر اورا منفجر میکند.
بدنم به رعشه میافتد من در حفاظت از دختر علی و فاطمه مسئولیت دارم.
من سرپرست دفاع از این بیت هستم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی وربی من لی غیرک.....
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
علامه مجلسی در دهه عاشورا در عالی قاپو
در حضور شاه از هیئات عزاداران پذیرایی
میکرد و خوشامد میگفت
روز عاشورا میبینند ایشان نیامد
خود شاه عهدهدار پذیرایی میشود
و یکایک هیئات میآمدند تا هیئت حمّالها
وارد میشوند
شاه میبیند علامه مجلسی با لباس سیاه بلند
در میان آنها مشغول سینه زدن است
شاه فردا با جمعی به منزل علامه مجلسی
رفته و علت را جویا میشود
علامه میگوید: روز تاسوعا که
مشغول خوشامد گفتن بودم در هنگام ورود
دسته حمّالها در میان آنها پیرمردی بودکه پشتش برآمدگی داشت
(کوژ پُشت بود)
که وقتی سینه میزد خیلی قیافه مضحکی
پیدا میکرد من بی اختیار تبسمی کردم
شب رسول خدا ﷺ را در خواب دیدم
سلام کردم حضرت عنایت نفرمود
فرمودند: چرا امروز به سینهزن حسین من
تبسم کردی؟
عرض کردم: آقا عمدی نبود
فرمود: اگر عمدی بود که حسابت پاک بود
برای جبران کار امروزت فردا برو
در دسته حمالها و سینه بزن
↲ما سمعت ممن رأیت صفحه ۶۵،۶۶
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65