🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸شبیه ابراهیم باشیم...🌸 📌هر وقت می دید، بچه ها مشغول #غیبت کسی هستند مرتب می گفت: #صلوات بفرست و یا
🔸باران شدیدی⛈ می بارید، #خیابان را آب گرفته بود. چند #پیـرمرد می خواستند به سمت دیگـر خیابان بروند. مانده بودند چه کنند❗️
🔸همان موقع #ابراهیم نوجوان از راه رسید. پاچه شلوارش👖 را بالا زد با #کول کردن پیرمردها آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
🔸ابراهیم برای #شکستن_نفسش از این کارها زیاد انجام می داد✅. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها #مطرح بود.
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رهبر انقلاب: خداوند این واقعیت را با #شهیدحججی به همه اثبات کرد و با بزرگ و عزیز کردن او و نماد ساخ
#محسن_جان❣
میدانی از وقتی پر کشیده ای؛ چه قدر خواهر و برادر پیدا کرده ایی⁉️
میدانی چقدر #دوستت_دارند😍
میدانم میدانی
تو همینجا #هستی
کنار ما👥 فقط چشم بصیرت میخواهد
#چراغ_هدایت💫 شده ایی
در این روزگار تاریک🌚 برایمان
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#محسن_جان❣ میدانی از وقتی پر کشیده ای؛ چه قدر خواهر و برادر پیدا کرده ایی⁉️ میدانی چقدر #دوستت_دا
3⃣3⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلنـد
📖با غرولند شاکی بودم که به خاطر کار کنگره باید بعداز ظهر ها هم توی #پادگان بمانم. گفت: باید به این فکر کنی که داری #برای_خدا کار میکنی! #شهدا همیشه توی جنگ💥 بودن،کاری نکن که سرهنگ و سرگرد ببینه👀، برای رضای خدا کار کن تا #خودش جوابت رو بده👌.
📖موقع خداحافظی👋،دستی زدم روی شانه اش؛ زود این #ستاره_ها رو زیاد کن⭐️ که سرهنگ بشی. گفت: ممد ناصحی! آدم باید ستاره هاش #برای_خدا زیاد باشه، ستاره سرشونه میاد و میره.
📖هر روز در #پادگان می دیدمش. می خواستم از کارش سر در بیاورم، آدمی که مدت ها باهم👥 شیطنت می کردیم، #یک_دفعه از این رو به آن رو شده بود. #حرف های خوبی میزد. حال خوشی داشت😌
📖تا به هم می رسیدیم، ازش می خواستم #نصیحتم کند، حتی با چند جمله یا یک نکته👌 سفارش میکرد؛ #هرروز قرآن بخون✔️ حتی شده یه صفحه📖 یا یه آیه. خیلی تو #روحت اثر می ذاره؛ اما وقتی #بامعنی می خونی تو فکرت💭 هم اثر می ذاره.
📖 #سوره_قیامت را دوست داشت و زیاد از آن حرف می زد؛ مخصوصا شش آیه ی #اولش. می گفت: وقتی خدا می گه اثر انگشتت☝️ رو درست کرده، حس می کنی #خدا همیشه دنبالت هست👤 باید خدا رو با #تمام_وجود باور کرد😍
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨☄✨☄✨☄✨☄
#خداحافظ.پسرم 💔
می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...🚐
حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!😢
اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...🚨
با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»💔
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...☎️
بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...❤️
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
«خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س)برسون ... 👋😔😔
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh