🌷شهید نظرزاده 🌷
شهيد بہ #قلبت نگاه ميڪند اگر جايے برايش گذاشتہ باشے مےآيد مےماند لانہ ميڪند تا #شهيدت ڪند ... #سلف
💎ایشان روحانی تبلیغی تیپ #فاطمیون بود و وظیفه انجام کارهای تبلیغی و فرهنگی📚 را برعهده داشت؛ ⚡️اما با وجود #علاقه زیادی که داشت، درجنگ هم شرکت می کرد.
💎برادرم خیلی فعال بود👌 و هرکجا هرکاری #توان انجامش را داشت، انجام می داد.اولین بار ماه رمضان سال ۹۵🗓 به #سوریه رفت که دو دوره آنجاحضور داشت؛ بعد به ایران🇮🇷 آمده و دوباره بعد از ۴۵ روز با #اصرار زیاد به سوریه برگشت و۲۵ روز بعد به #شهادت🌷 رسید.
راوی:برادر شهید
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞 ↶ #نیمه_پنهان↷ #قسمت_دوم 2⃣ 🔻راوی: همسر شهید 🍃من آخرين بچه از شش
📚 #رمان
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_سوم 3⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃هفده ساله بودم . دوران تغييرات بزرگ ،
اين تغيير براي من حزب جمهوري به وجود آمد . دبير زيستمان در حزب كار مي كرد . به تشويق او پاي من هم به آن جا باز شد . جذب فعاليتهاو كلاس هاي آن جا شدم . كلاس هاي احكام ، معارف ، اقتصاد اسلامي ، قبل از انقلاب تنها چيزي كه در مدرسه ها از اسلام ياد بچه ها مي دادند مسئله ي ارث بودو اين چيزها ، براي اين كه اسلام را دين كهنه اي نشان دهند .
🍃شروع انقلابي شدن من از آن وقت بود . يعني سعي مي كرديم چيزهايي را كه سر كلاس هاي آن جا به مان مي گفتند در عمل پياده كنيم . سعي مي كرديم در كارهايمان ، همين كارهاي روزمره ، بيش تر توجه كنيم ، پيش تر دقت كنيم . در غذا خوردن ، راه رفتن ، برخورد با خانواده و دوستان . حتا مسواك زدن برايمان كاري شده بود .
🍃نوارهاي شهيد مطهري را آن جا شنيده بودم . يادم هست مي گفت " آدم كسي را كه دوست دارد همه چيزش شبيه او مي شود." ما هم همين را مي خواستيم ؟ كه شبيه آدمهاي بزرگ دينمان بشويم كه ساده گي و ساده زيستن را به ما ياد مي دادند.
#ادامه_دارد...✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#عاشقانه_شهید_مهدی_زین_الدین 💞
↶ #نیمه_پنهان↷
#قسمت_چهارم4⃣
🔻راوی: همسر شهید
🍃آدم به طور طبيعي در سن جواني دنبال تنوع است ، ولي ما مي خواستيم با فدا كردن اين چيزها به چيزهاي بهتر و متعالي تري برسيم .
🍃 نه من ، اكثر جوان ها داشتند اين طوري مي شدند . يك روز كه كلاسمان تمام شد گفتند " زود خودتان را برسانيد خانه . امشب خاموشي است . "
🍃جنگ شروع شده بود . عراق آمده بود و خرمشهر را گرفته بود . جنگ كه شروع شد نوع فعاليتهاي حزب هم عوض شد . كلاس هاي آموزش اسلحه و امداد گيري گذاشتند . اسلحه مي آوردند و باز و بسته كردنش را نشانمان مي دادند . فكر مي كرديم اگر جنگ بخواهد به شهرهاي ديگر هم بكشد بايد بلد باشيم تير اندازي كنيم .
🍃بعد از مدتي هم ، ساختمان حزب شد تداركات پشت جهبه . آن كلاس هاي سابق كم رنگ تر شدند و جايش را خياطي و بافتني براي رزمندگان گرفت و حزب براي من تمام شد . آن روزها به خوابم هم نمي آمد كه اين حزب ها رفتن ها آخرش به ازدواج و آشنايي با او بكشد .
#ادامه_دارد.....✒️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_13714624.mp3
8.67M
🎧🎧
🎵دلم گرفته ای رفیق...
🎤🎤 گرشا #رضائی
تقدیم به همه عزیزانی که #رفیق_شهید دارن💐💐
#بسیار_زیبا👌👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📜وصیتنامه زیباے شهید مدافع حرم عباس دانشگر .... 🌷کلنا فداک یا زینب🌷 ✔️ارزش بارها دیدن را دارد👌 #ش
♨️شهید حرمی که مثل مادرش #زهرا (س) بین درو دیوار ســ🔥ـوختـــ
🔹یکی دو سال بود #عباس خیلی اصرار می کرد واسه رفتن به #سوریه. من میگفتم: عباس نه⛔️ زمان رفتن تو رو من مشخص میکنم☝️ هنوز #وقتش نرسیده.
🔸توی این دو سال اکثر دوره هاۍ #نظامی از جمله 🔅جنگ افزار و 🔅تاکتیک و... رو گذروند. یه مدتی که از #نامزدیش گذشت، بهش گفتم: عباس تو از اون مردهای عاشقپیشه💖 میشی، چون تا حالا به هیچ #نامحرمی حتی نگاه نکردی❌ بهم خندید.
🔹چند روز گذشت؛ اومد پیشم👥 گفت: حاجی #تو_روخدا بذار برم، اینبار اصرار کردنش متفاوت بود. گفتم: چیزی شده⁉️ گفت: سردار دارم #زمین_گیر میشم.
🔸آره؛ عباس داشت #عاشق میشد، ولی از همه چیز براي حرم زد. عباس #اولین نامحرمی که دیده بود نامزدش💞 بود.
#راوی_سردارحمید_اباذری
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
📢📣اعلام مراسم استقبال، #وداع و تشییع پیکر مطهر شهید⚰ تازه تفحص شده مدافع حرم #شهید_احمد_جلالی_نسب
🔅در شهر مقدس قم🔅
🗓 یکشنبه۱۳۹۸/۰۱/۲۵ مراسم #استقبال ساعت۷:۳۰ صبح حرم مطهر
🗓دوشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۶ بعد از نماز جماعت مغرب، مراسم #وداع در حرم مطهر.
🗓سهشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۷ ساعت ۱۴⏰ مراسم #تشییع از مسجد امام حسن عسکری(علیهالسلام) واقع در چهارراه بازار به سمت حرم مطهر و #گلزار شهدای علی بن جعفر(علیهالسلام)🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺یادم میاد مقداری از #موهای اطراف سرش کمی سفید شده بود... هر وقت جلوی #آینه می ایستاد و خودش را می
⚜آقاسجاد روز #عملیات گشته بود و یک کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامهای نوشته بود📝 و خواسته بود تا #خانم یکی از دوستانش در جمع خانمها👩💻 بخواند.
⚜نوشته بود که✍ «اگر من رفتم فکر نکنید💭 از سر دوست #نداشتن بوده، اتفاقاً از سر زیادی دوست داشتن❤️ است.» بعد خطاب به #من گفته بود که اگر کسی گفت شوهر شما، شما را دوست نداشت❌ که گذاشت و رفت، همه اینها حرفهای #دنیاییست و من شما را از خودم جدا نمیدانم💞
⚜به #پسرش هم نوشته بود با اینکه خیلی دوست داشتم تو را ببینم😍 ولی #نشد. من صدای بچههای شیعیان #سوریه را میشنیدم و نمیتوانستم بمانم🚷
راوی: همسرشهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh