🌷شهید نظرزاده 🌷
بروجردی پیش از شهادتش شهید شده بود. اصلا هر روز زندگی این مرد شهادت بود. برخورد بروجردی با مردم خیل
✍ #سیره_شهدا
🌷زمانی که #فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند.
یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند.
خیلی تو هم رفت!! ، از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم #پشیمان شدم.
🌷رو به او کرده و گفتم: محمد جان! زیاد به این قضیه فکر نکن!
گفت، من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم! ، من که چیزی نیستم؛
🌷از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی، #غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنن ؛ از این ناراحتم که چرا باعث #گناه برادرام شدم؟!
🌷سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم، خدایا این کجاست و من کجا... !!!
#شهید_محمد_بروجردی🌷
#سردار_شهید
📙 یادگاران
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🍂مادری ک خواندن و نوشتن آموخت تا وصیت نامه فرزند شهیدش را روی قالیچه ببافد.☝️
#مادر_شهید
#شهید_عزتالله_کرمعلی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پیامکی_از_بهشت رفیق مجازے من حواست باشہ ... رفیق اونـےِ ڪه ما رو بہ امام زمان (عج) برسونہ ، باقی
6⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠آنگه رسی به خویشتن که بی خواب و خور شوی
🔰هر وقت می نشستم توی ماشین🚗 محمودرضا، اولین چیزی که توجهم را جلب می کرد #خوراکی هایی بود که روی سینه ماشینش بود. ماشینش #پراید بود و سینه تخت ماشین باعث می شد بتواند همیشه مقداری خوراکی😋 روی آن بگذارد و دم دست داشته باشد.
🔰تا سوار می شدم، قبل از اینکه راجع به خوراکی ها بپرسم، تعارف می زد و می گفت: #بخور! همه چیز، از انواع بیسکویت🍪 و کلوچه و #تنقلات تا گاهی یک تکه نان🍞 و گاهی هم غذایی که از خانه آورده بود روی سینه ماشین🚘 پیدا می شد. اما بیشتر وقتها بیسکویت و کلوچه🍩 و تنقلات بود.
🔰یکبار که دم یکی از ایستگاههای مترو🚝 شرق #تهران آمد و سوارم کرد، تا نشستم، دیدم یک بسته #شش تایی کیک با روکش شکلاتی🍩 باز کرده و گذاشته آنجا. یکی برداشتم و گفتم: «من #ناهار نخورده ام؛ با اجازه ات من چند تا از اینها می خورم😋»
🔰گفت: همه اش را بخور، من #سیرم. گفتم: تو که #همیشه در حال خوردنی! گفت: من باید همیشه بخورم🍝 نخورم که نمی شود✘ گفتم: ورود شما را به #سپاه_پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض می کنم!😂 خندید.
🔰 #خاطره ای را یادش آورده بودم که خودش یکبار آن اوایل که پاسدار شده بود👤 برایم تعریف کرده بود و مربوط به #مزاحی میشد که یکی از پاسدارهای قدیمی با #محمودرضا کرده بود. تعریف می کرد که: «یکبار در روزهای اول دانشکده🏢 که با بچه های پاسدار و اصطلاحا #کادر، غذا می خوردیم🍜
🔰بعد از خوردن ناهار #کمربند شلوارم را کمی شل کردم. یکی از پاسدارهای #قدیمی متوجه شد، از جا بلند شد دستش را گذاشت روی سینه✋ و گفت: ورود شما به #سپاه را تبریک عرض می کنم!😄
🔰محمودرضا بعد از اینکه #پاسدار شد، وقت برای خوردن و خوابیدن نداشت❌ اقلا در دفعاتی که من در طول رفت و آمدهایم به #تهران می دیدمش اینطور بود. خودش می گفت: علت اینکه همیشه توی ماشینش🚗 خوراکی دارد این است که #کمتر وقت می کند غذا بخورد.
🔰محمودرضا وقتی این را می گفت من همیشه یاد حرفی از #شهید_باکری می افتادم که می گفت: «اگر خداوند متعال تدبیری میکرد👌 و یک اتفاقی میافتاد که ما از این غذا خوردن #نجات پیدا میکردیم، وقتمان تلف نمیشد⌛️» (نقل از حاج مصطفی مولوی)
🔰هر چقدر #محمودرضا کم خور بود، بجایش من بخور بودم☺️ یکبار صبـ☀️ـح که با یکی از بچه رزمنده های #جبهه مقاومت آمده بود فرودگاه✈️دنبالم، وقتی نشستم توی ماشین دیدم یک نصفه #بربری روی سینه ماشین است.
🔰نصف نان را قبل از آمدن من، دو نفری👥 خورده بودند. یک تکه از نان🍞 را کندم و گفتم: «من #گرسنه ام... امروز هم که معلوم نیست تو به ما ناهار🍲 بدهی.» تا برسیم به #مقصد، من همه آن نصفه بربری را خوردم😅
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
◼️▪️◼️▪️ 📜امام جمعه ڪازرون به شهادت رسید.😔 📍به ضرب چاقو،سحرگاه بیست سوم 🍃💔بأےَذَنبِ قٌتِلت 🌹شها
🌷اين هفت نفر رزمنده و مجاهد عزیز همه برای #بهشت ثبت نام كردند، اما غير از آخرين نفر سمت چپ همه یکجا قبول و شهید شدند.
🔹به نفر آخر گفتند تو هنوز یک #مأموریت مهم داری که باید آن را تمام کنی!
🔸او بعدها امام جمعه شهر کازرون شد و در #شب_قدر قبولش کردند...
نامش شد:
#شهید_حجتالاسلام_محمد_خرسند🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 🔻 #استاد_پناهیان * #لذت_آغوش_خدا.... * 5 💕◈•══•💖•══•◈💞 #مدیریت_رنج_ها 4 "راهبرد لذّت" 🌹 هم
❣﷽❣
🔻#استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 6
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 5
"شاخۀ اصلی دین"
🔹اگه ما بخوایم یه خوشۀ انگور رو به طور کامل با دستمون بگیریم،
بهترین راه، اینه که از شاخۀ اصلی اون بگیریم. 🍇
✅ دین هم یه شاخۀ اصلی داره که همۀ خوبی ها و اعمال دینی حول محور اون قرار دارن.
«این شاخۀ اصلی مبارزه با هوای نفس هست». 👌
✅🌺👆
🚸 تا وقتی که این خط اصلی و شاخۀ اصلی دین به خوبی دیده نشه،
آدم سردرگم هست.
و توی حرکت مومنانۀ خودش دچار مشکل میشه.🚯
🔹 مثل این هست که خوشۀ انگور رو از کنارش گرفته باشه!
در واقع اصل دینداری و تنهامسیر ما برای رسیدن به سعادت، مبارزه با هوای نفس هست.
👆✅✔️
مغزِ این مبارزه هم موضوعی هست به نام "رنج" که در مقدمۀ بحث کمی توضیح دادیم.
⭕️ در مسیر مبارزه با نفس طبیعتاً انسان رنج هایی رو تحمل میکنه
که این رنج ها در دلِ دنیا وجود داره.
👈البته ما باید توجه داشته باشیم که:
«اینطور نیست که خداوند متعال دوست داشته باشه که ما حتماً رنج بکشیم تا رشد کنیم!»
✔️ بلکه خداوند از ما میخواد که «با برخی دوست داشتنی هامون مخالفت کنیم تا رشد کنیم»
🔻 اما خب مسیر این مبارزه طوری طراحی شده که ما مجبوریم که رنج هایی هم بکشیم.☺️
اینجاست که ما باید خودمون رو قوی کنیم👌
تا این رنج ها نتونن ما رو از رشد کافی بی بهره کنن.
#مبارزه_با_نفس
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5823164170845029201.mp3
3.94M
#فایل_صوتي_امام_زمان ۸۲
✅فرق بسیار است...
میان کسی که امروز
خودش را به لشکر تو می رساند؛
تا کسی که
بعداز آغاز حکومت جهانی ات
به تو می پیوندد👇
💢آیا #منم_هستم
شعار امروزِ من نیز هست؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5990273814959752230.mp3
2.97M
🍃🔆🍃🔆🍃🔆🍃
"جوان عـــــاشـــــــــــــق"
ماجرای جوان عاشق و امام عصر علیہ السلام❤️
🎤 استاد معاونیان
#پیشنهاددانلود👌
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠دوست داشتنی 🌷بچه #اول بود، خیلی هم شیرین و دوست داشتنی نمی دانم خدا در وجود این فرزند چه چیزی قرار
💠انس با قرآن
🔸وقتی احمد کوچک بود ما کلاس های #فرهنگی و #عزاداری را داخل خانه خودمان برگزار می کردیم، کلا سه اتاق داشتیم یک اتاق برای پدرم بود یک اتاق برای ما و یک اتاق هم پذیرایی.
🔹اتاق پذیرایی محل کلاس قرآن و برگزاری عزاداری بود، احمد در چنین خانه ای بزرگ شد و در شرایطی رشد کرد که غالبا #قرآن می شنید
🔸پدرم بعد از نماز صبح با صدای بلند قرآن میخواند و تمام اهل خانه صدای قرآنش را می شنیدند. احمد در این فضا با قرآن #انس گرفت و زمینه ای فراهم شد که زودتر از هم سن و سالانش قرآن را بخواند و حفظ کند.
#شهید_احمد_مکیان 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا🌷 💢یک طرح عملیاتی را بچه های قدیمی جنگ ریخته بودند و به قول معروف جمع شده بود و میخواس
💠فرمانده دلها
🔰یک شب که هوا خیلی سرد بود، نیروهای عراقی آمدند و جلوی چشم ما #پتوهای ما را بردند برای خودشان! ما هم دلمان نیامد که چیزی بگوییم.
🔰اما یکی از بچه ها شروع کرد به غرغر کردن و به آنها اعتراض کرد. آنها زبان ما را نمیفهمیدند. ولی معلوم بود که رفیقمان از چه چیزی #عصبانی است. ما خواستیم آرامش کنیم که حسین (مرتضی) از راه رسید و گفت :«چی شده؟» ما هم موضوع را به او گفتیم.
🔰حسین با #ناراحتی و صدای بلند به آن بنده خدا گفت: «حاجی ! این چه طرز برخورد با نیروی نهضتیه؟! ما اگه شده تا صبح خودمون سیخ سرپا وایسیم، اینا باید پتو داشته باشند که بخوابن»
🔰خودش از بچه های حیدریون #دلجویی کرد و پتو ها را به آنها داد.
آن شب همه ما از جمله خود حسین تا صبح از سرما لرزیدیم. حسین این چنین بر #دل_ها فرماندهی میکرد.
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌷
#شهید_مدافع_حرم
#فرمانده_نابغه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰تقدیم به همسران شهدا که از همه عاشق ترند...❤
❣اصلا زن باید عاشق شود.... عاشق مردی که #نوکری ارباب را میکند و اعتقادش، بنفسی انت و اهلی و مالی یا #اباعبدالله است.
❣اصلا زن باید عاشق شود.... عاشق مردی که #غیرتی است... سرش را میدهد تا یک کاشی از حرم ناموس علی(ع) کم نشود.
❣اصلا زن باید عاشق شود... عاشق مردی که میخواهد همسرش، #همسنگرش باشد تا از این زندگی کوتاه #اوج بگیرند سمت بهشت .
❣اصلا زن باید عاشق شود... عاشق مردی که عشق #شهادت است.
و باید مهریه ای بگذارد بسی سنگین!
بله بگوید به شرط #شفاعت آخرت...
💕 اصلا خدا زن را آفرید تا #عاشق شود... 💕
#شهدای_مدافع_حرم #شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_مهدی_نوروزی #شهید_وحید_فرهنگی_والا #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شادی روحشون #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_6926994.mp3
6.34M
🎵 #صوت_شهدایـے
🌸توے خط شهدا اگہ باشم
خط به خط گناهامو پاڪ میڪنم🌸
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانـے
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
★پی اعجازیم
❣غافل از اینکه
معجزه #شمایید...
★حتی #لبخنـدتان
❣ازپشت قاب شیشه ای📸 هم
معجـزه است
★ای #شهـــدا🌷
❣معجزهٔ زندگیمان✨ باشید
شما که باشید
می شود #خدا را احساس کرد😌
#شهدا_همیشه_نگاهی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
میان آسمان قلبـ💔 زارم
نوشتمـ✍ نکته ای را بر #نگارم
به غیر از دیدن آن #روی_ماهت
امید و آرزو در دل ندارم❌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#صبح آمده تا که عشق ابراز💖 کنی
#لبخندزنان پنجره را باز کنی
هر روز #تو یک منظره از زیباییست😍
با نام خدا❣ هفته که #آغاز کنی
#شهید_علی_امرایی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خودارضایی معنوی-پناهیان.mp3
2.45M
#استاد_پناهیان
🔴 خودارضایی معنوی
#خدا_داره_نگات_میڪنه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید: باید #خاکریزهای جنگ رابکشانیم به شهر! یعنی نسل #جدید را با #شهدا آشنا کنیم. در نتیجه ج
🔰سید مجتبی خیلی #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) رو دوست داشت💞 یه شب دیدم صدای #ناله از اتاقش بلند شد با نگرانی😥 رفتم سراغش دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده، دستش روی #پهلوش گذاشته و از درد⚡️ دور خودش میپیچه.
🔰«بلند هم داد میزد: #آخ_پهلوم ... آخ پهلو» چند دقیقه🕰 بعد آروم شد. گفتم: چته مادر؟ چی شده⁉️ گفت: مادر جان، از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) #بین_درو_دیوار کشید رو بهم بچشونه الان بهم نشون داد😣
#خیلی درد داشت مادر... خیلی😭
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#ذاکر_اهل_بیت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ساعت از حوالی نیمه شب🌙 گذشته که #علی وارد روستایی حوالی ورامین میشود. در🚪میزند. تا باز شدن در، دست ب
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷
#مقام شهید شما خیلی بالاست. از وصیت نامه و دلنوشته های این #شهید معلوم است که خودش رو برای رفتن #آماده کرده بود.
#شیدایی و بی قراری برای رفتن به آن طرف در او موج میزد.
در این زمان کم پیدا میشوند جوانانی که اینطور با #شکر و ثنای الهی از اینکه در این راه قرار گرفتند، #وصیت_نامه خود را آغاز کنند.
#شهید_علی_امرایی🌷
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از
7⃣3⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شهید مدافع حرم علی امرایی
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲ تهران
شهادت:۱۳۹۴/۰۴/۰۱ درعا سوریه
💠 خَیّری به تمام معنا
🔰علی در نوجوانی👦 یکی از کشوهای کمد اتاقش را مثل #جبهه درست کرده بود. #خاک مناطق عملیاتی جنوب و #کربلا را با هم آمیخته بود و داخل کشو را مثل جبهه درست کرده بود. 🔅سنگر و 🔅خاکریز و از این چیزها...
🔰آن قدر که به #شهدا علاقه داشت، هر وقت کمدش را باز میکردی، روی درش عکس #شهید_زمانی🌷 قرار داده بود و بعد به این ماکت👤 داخل کشو میرسیدی. از نوجوانی فکر💭 و ذکرش #شهدا بود و عاقبت خودش هم یکی از آنها شد.
🔰«بعد از شهادت #پسرم فهمیدیم که او یک خیر به تمام معنا هم بود👌 همان اولین روزهای #شهادتش مقابل در ایستاده بودم که دیدم یک پیرزن👵 آمد و با دیدن اعلامیه علی خیلی تأسف خورد. بدون اینکه بداند #پدر_شهید هستم با حالت خاصی از من پرسید این جوان کی شهید شد⁉️
🔰پرسیدم #علی را از کجا میشناسی؟ پیرزن شروع کرد به گریه کردن😭 و گفت: زمستان☃ دو سال پیش ما بخاری نداشتیم❌ و از سرما به زحمت افتاده بودیم. نمیدانم #شهید از کجا فهمیده بود بخاری نداریم که یک بخاری♨️ برایمان خرید و به خانهمان آورد.
🔰چند روز مانده بود به #چهلم علی که تلفن☎️ خانه زنگ خورد و با علی کار داشتند از قرار به جلسهای در #تهرانپارس دعوت بود. گفتیم شهید شده🕊 و از شنیدن این خبر خیلی تعجب کردند. آدرسمان🏘 را گرفتند و یکی دو روز بعدش یک پسر و یک دختر همراه #خانوادههایشان به خانه ما آمدند. تازه آنجا متوجه شدیم که علی #سرپرستی آن دو کودک👥 و چند کودک دیگر را برعهده داشت.
🔰در بین صحبتهای #مسئولان خیریهای که علی هم عضو بودش فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این مؤسسه خیریه بوده✅ و حتی در مقطعی از او با عنوان #کمسنترین خیر تقدیر شده🏵 بود.
🔰در میان خانوادههایی که آمده بودند یک #کودک ۹ساله به نام #علیاصغر بود که شهید امرایی از شش ماهگی📆 او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علیاصغر میگفت یک بار علیآقا به من گفت دعا کن #شهید بشوم🙏 تا برایت یک دوچرخه🚲 بخرم.
🔰علیاصغر هم گفته بود عمو اگر تو #شهید شدی چطور برایم دوچرخه میخری⁉️ شهید در جوابش گفته بود برایت یک دوچرخه #آسمانی میخرم. بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرم دوچرخهای🚲 برای علیاصغر خریدیم.
🔰شغل علی طوری بود که بارها به #مأموریتهای مختلف میرفت. ما دیگر به مأموریتهای او عادت کرده بودیم😊 برای دفاع از حریم اهل بیت هم سه بار به #سوریه اعزام شد🚌 بار آخر سیزده رجب سال۹۴ بود که به سوریه رفت و #اول_تیرماه ۹۴، پنجم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید🕊🌷
راوی: پدر شهید
#شهید_علی_امرایی🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh