eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ برگی از خاطرات 🔰پرده را عقب زد که را در کت و شلوار ببیند😍 مهدی سرش را خم کرد و از زیر درخت انار که غرق گل🌺 بود، رد شد 🔰قدش از مرد دیگری که مثل ساق دوش همراهش می آمد، بود. کنار درخت🌳 آلو مکث کرد، بار بود که صورت مهدی را از روبه رو میدید☺️ 🔰 آهسته گفت: این هم ؛ زن ها سرشان را اوردند نزدیک سر صفیه. مادر بزرگ پرسید: کدام یکی داماد است⁉️ صفیه را نشان داد 🔰"همون که پوشیده" ولباس سبز که شلوارش👖 بالای پوتین نیم دار گِتر شده و انداخته بود... 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
راوی می گفت: 💢دختر #دانشجو اومده بود کنار این عکس، زیرش امضا زده📝 بود ... 🍂ای #سر_وپا منِ بی سر و پا 🍃کنار عکس #تو تازه #خودم و پیدا کردم 😔 #شوق‌پرواز‌بده‌روح‌زمین‌گیر‌مرا... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔻 🔰همسرم ام بود. آبان ۹۱ کردیم و ۱ ماه بعد‌ همزمان با عید غدیر خم عروسی🎊 برگزار شد. واقعی اونه که چیزی رو بپسندی که محبوبت💞 رو راضی میکنه. از علاقه و شوقش برای رفتن به و 🌷 آگاه بودم و بهمین دلیل برای رفتنش رضایت داشتم. 🔰اونشب تاصبح خوابم نمیبرد❌ وبه که خوابیده بود، نگاه میکردم تاببینم نفس میکشه. ساعت۴🕰صبحانه آماده کردم و وقت رفتن توکوچه به پشت سرش نگاه کرد. چهره خندانش رو فراموش نمیکنم😔 موقع خداحافظی گفت: دلم رو لرزوندی💓 اما رو نمیتونی بلرزونی❌ 🔰بعد از شبی که در بود،ازش خواستم برای لرزوندن دلش منو ببخشه و کنه. صبحی که میرفتن، گفتم: کاش شکمش درد بگیره، پاش درد بگیره نره🚷 دوباره ته دلم میگفتم: ، بخدا راضی نیستم دردبکشه💔 🔰دست زدم دیدم خیلی بود. وقتی دستاش سرد بودمیگفت: فرزانه با دستات گرمش کن😢 تو معراج تو اون ۱۵ دقیقه نمیدونستم چی بگم. فقط بغلش میکردم💞 میگفتم: ❤️ 🔰همه لحظات میکنم. خاکُ می بوسیدم ومیریختم روش. میگفتم همسر منو‌ ببوس. گفتم: تو چقداز من خوشبخت تری که میتونی تاقیامت منو درآغوش بگیری😭 🔰کفشاشومیپوشم👞 حس میکنم پاهام به پاهاش میخوره. همیشه وقتی ماموریت گل🌹 میخرید، بهش گفتم عزیزم از این به بعد باید برات گل بیارم. پیام خوشیِ اما زجر آوره برای اونایی که میمونن😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 🔻 * .... * 9 💕◈•══•💖•══•◈💞 8 یه خیال خام! ✅ گاهی ممکنه در بین دستورات خداوند متعال برخی لذّت ها دیده بشه، 🌺 مثل لذّت ازدواج و رابطۀ با همسر. 💕 👈این موارد طبیعتاً لذّت هایی داره و این یک لذّت خوب هست. 🔹اینا هست اما اصل دستورات الهی، تحمل رنج هست. چرا؟ 💢چون طبیعت انسان اینه که «هر موقع یه خوشی بهش میرسه، خوشحال میشه و هر موقع یه رنجی بهش میرسه زود ناراحت میشه!» 💖 امام صادق علیه السلام میفرماید: «قلب انسان اینطور سرشته شده است که از کسی که به او نفع برساند خوشش می آید و نسبت به کسی که به او ضرر میرساند، بغض و دشمنی پیدا میکند؛ 🌺جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِ مَنْ یَنْفَعُهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَضَرَّ بِهَا». پس اصل زندگی انسان ها همراه رنج هست. 🔹 چون نسبت به رنج خیلی حساسه و طبیعت دنیا اقتضا میکنه که توش رنج باشه. ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5832332302524351079.mp3
3.55M
85 ❌یادت باشه؛ وقتی میگی؛ ؛ یه جاهایی باید روی شأنت پا بذاری، روی اعتبارت، روی مَقامت، روی خودت... اگه نمی تونی؛ این ؛ واقعی نیست👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃❣🍃❣🍃 صدای فاصله هاست قبول! اما این فاصله با هیچ بهانه ای کم نمیشود در کجای جهان بی فاصله میشویم؟ در کجای جهان دوباره بهم میرسیم؟ کجای جهان طفلکانم لبریز میشوند از محبت پدری؟ نظر کن به ما و روزهای نبودنت... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣4⃣1⃣1⃣ 💞 🌷شهید حسن غفاری در شهرری متولد شد. زمستان سال ۸۵ کرد و حاصل این ازدواج مهلا خانم و علی آقا است. 🔻همسر شهید می گوید: 🌷در روز هر کسی چیزی می‌گفت؛ یکی می‌گفت دویست سکه، و دیگری می‌گفت کم است. بزرگ مجلس گفت‌: مهریه را کی گرفته و کی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنی‌های مهریه من همه حواسم به حسن بود،هر بار که صدای حضار مجلس بلند می‌شد و صدای دیگری بلند تر، حسن غمگین و غمگین‌تر می‌شد، و هر لحظه بیشتر می شد 🌷تا اینکه صبرش سرآمد و به پدرم گفت‌: حاج آقا اجازه می‌دهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم، وقتی به اتاق رفتیم گفت‌: کالا که نمی‌خواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم 🌷یک پیشنهاد می‌دهم، اگر شما هم باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم. نظرت با هفت سفر عشق: قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست؟ و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی.  از این پیشنهاد حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم. 🌷یک سال آخر عمرش همیشه از شهادت و رفتن صحبت می‌کرد، اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با شهدا و دوستان شهیدش زندگی می‌کرد. هر وقت تنها می‌شدیم، می گفت: فاطمه جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. من عاشق شهادت هستم... 🌷دو روز مانده بود به ماه رمضان روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم‌: حسن جان فقط خرما نخریدی. با هم خداحافظی کردیم. رفت چند دقیقه بعد برگشت، دو تا جعبه خرما خرید، آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم من برای شما و بچه‌هایم. 🌷رفتم قرآن را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید ما رد شدیم و گفتم‌: حالا نوبت شماست، گفت: می‌ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست. 🌷همیشه می‌گفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم ‌قائدنا خامنه‌ای‌ و می‌گفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچه‌ها صورت من را ببینند. همان شد که حسن می‌خواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شد که از صورتش چیزی باقی نماند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#گذری_بر_سیره_شهید همیشه توی ماشین و سجاده اش یه #زیارت_عاشورا داشت. دوران مجردی هرهفته درکنار قبور #شهدا زیارت عاشورا میخواند. 🌷برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) و حاجت روا هم میشد. 🌷کار هر روزش بود ؛ بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند.. حتی اگه خسته بود. حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد. شده بود تند میخوند ولی میخوند. 🌷تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید #اخت پیدا کنه با دعا و زیارت..و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود: اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ .. #شهید_علیرضا_نوری🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💬 همسر شهید حججی: ‌ ❣مزار شهید #علیرضا_نوری شد پاتوق هر شبمان. پرچم ایران انداخته بودند روی قبر. می گفت: «نگاه کن! ببین چقدر خوشگله، یکی از فرق های کوچیکش همینه، برای مرده پارچه مشکلی میندازن، برای #شهید پرچم متبرک.» ‌ ❣یک شب که بین قبور شهدا قدم میزدیم، کم کم سر از قطعه ی #اموات در آوردیم. نشستیم بالای سر یکی از قبر های خالی. گفتم: «دلم میخواد برم داخل این قبر.» گفت: « شبه، می ترسی.» خیلی اصرار کرد تا #منصرف شدم. ❣وقتی به ته قبر نگاه می کردم انگار بلندترین پرتگاه را می‌دیدم. پای آن قبر خیلی #گریه کردم. به حال خودم و خودش و اعمالمان. برگشتم و گفتم: «محسن شهید شو❕ نمیری یه وقت❗» گفت: «دعا کن» 📕 کتاب سربلند ‌ #شهید_محسن_حججی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_25281502.mp3
8.54M
🍃خودِ مَن بدرقہ اَت ڪردم عزیزم 🍂خودَم بنداےپوتینت و بَستم ... 🍃همونجا فَهمیدم میشے 🍂ڪه ظرف آب افتاد از تو دستم 🎤🎤 👈تقدیم به همسران صبور شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#دلتنگی💔 #دلتــنگــــی ها ⇜گاه از جنس اشــکنـــ😢ــد ⇜و گاه از جنس #بغــــــــض ↵گاه سکـــوت🔇 میشوند ↵و #خاموش میمـــــــانند ↵گاه هــق هـــق می شوند و می بارند😭 دلتنگــ💔ــی من برای #تــــــــو اما جنس #غریبــــــــی دارد😔 شادی روح شهیدان #صلوات #شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی🌷 #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ ❤️ #مهدے_جان ❤️ ذڪر نامٺ بر لبم جارے شده دل بہ نورٺ این همہ یارے شده هر چہ دارم از تو دارم خوب من اے طبیبم اے تویی محبوب من ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
تو لبخندی آری راز لبخندی! لبخندت بوی گل نرگس میدهد...💐 چه زیباست لبخند نورانیت وقتی نگاهم میکنی ... #شهید_محسن_حججی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Video_۲۰۱۹۰۶۱۴۱۰۲۶۴۲۴۷۹_by_videoshow.mp3
1.5M
🔴دختر پسرای مذهبی حتما این پادکست تکان دهنده رو گوش کنید. حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟ با چنین شرط که در حافظه دستی نبری 👆👆جامعه منتظر نباید اینجوری باشه؟ #پادکست_مهدوی 🎙استاد پورآقایی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ برگی از خاطرات 🌸چند ماهی بود که جذب تشکیلات شده بود و هر روز به محل کارش رفت و آمد داشت. از اینکه با سختی و به صورت هر روز می رفت ناراحت بودم و تصمیم گرفتم با پول بازنشستگی برایش تهیه کنم. 🌸تنها پسرم بود و خاطرش برایم عزیز بود لذا با او تماس گرفتم و گفتم: می خواهم ماشینی را ثبت نام کنم به نظرت چه ماشینی بهتر است؟ تصور کرد که می خواهم ماشین را بفروشم و تبدیل به احسن کنم. 🌸برای همین گفت: شنیده ام که ال نود ماشین خوبی است. حرفش را پذیرفتم و ال نود ثبت نام کردم. چند مدتی از تحویل گرفتن آن نگذشته بود که حسن به آمد و در یک فرصت مناسب و بعد از ناهار بود که سوئیچ ال نود را آوردم و گفتم این من به شماست. 🌸ابتدا تعجب کرد و بعد سراغ سوئیچ سمند ام را گرفت. و هر دو سوئیچ را در دستانم گذاشت و گفت: حالا اگر یکی از ماشین هایت را به من تعارف کنی سمند را قبول می کنم. 🌸با اینکه جوان بود و ماشین نو برایش مناسب تر بود ولی روحیه پدر و مادر در حسن بسیار زیاد بود سوئیچ سمند را از من تحویل گرفت و تا ابد را در دلمان ماندگار کرد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دعوت هستید #شهید_مهدی_ثامنی_راد 1⃣ سه شنبه ۴تیر/ از ساعت ۱۸:۳۰ #وداع در #معراج_شهدای_تهران 2⃣ پنجشنبه ۶تیر/ بعد از نماز مغرب/ #شب_وداع در #مسجد_مهدیه کارخانه قند ورامین 3⃣ جمعه ۷تیر/ ساعت ۱۷/ #تشییع از ابتدای بلوار شهید قدوسی( #صادقعلی ) به سمت گلزار شهدای #حسین_رضا 4⃣ دوشنبه ۱۰تیر/ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹/ مراسم #یادبود در مسجد صاحب الزمان (عج) #ورامین #شهید_مهدی_ثامنی_راد🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#قصه‌ی عشـ❤️ـق از آنجا شـــــروع شد که قصه #غواصـــــان را در گوشمان زمزمـــــه🎶 کردند ... شادی روحشان #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹مراسم وداع با پیکر پاک و مطهر : ♦️سه‌شنبه ۴ تیر ساعت ۱۹ ؛ تشییع پیکر مطهر در حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله علیها) ♦️سـه‌شنبـــه شب همزمان با دعای توسل ؛ تشییع در مسجد مقدس جمکران ♦️تشییـــع و تـــدفیـــن؛ شهـــرستـــان نکـــا، بعـــد از نمـــاز جمعـــه، ۷ تیرماه. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠نحوه شهادت 🔸داشتند می‌رفتند #اِدلب. بعد‌‌ همان جا پشت تویوتا🚘 شروع کرد به خواندن: 🍂 #ننم می‌گفت جبـهه نــرو 🍃جبهه می‌ری، جوریـن نرو 🍂جورین مـی‌ری، اِدلب نرو❌ 🍃اِدلب می‌ری، رو #مین نرو 🔹و دوباره گلو صاف کرد که «ولی ما #اومدیم... فقط رو مینش نرفتیم🚷 رو مینشم بریم، #تمومه» 🔸حوالی ظهر رسیدند #جورین و یک راست رفتند پای کار. قبضه ۱۰۷ را تحویل گرفتند. بعد از یکی دو شلیکِ💥 اول فکر کردند، دستی به استتار قبضه و #استحکامات دور و برش بکشند. هنوز گرد و خاک🌫 شلیک‌هایشان نخوابیده بود که قبضه‌شان رفت روی هوا. انگار که زمین از جا کنده شده باشد. #حامد را موج انفجار💥 پرت کرد روی تپه‌ی کنار قبضه. 🔹در کمتر از چشم بر هم زدنی، سر تاپایش پر شد از ترکش‌های داغ♨️ #فولادی. رفیقش👤 دید که حامد از زمین بلند شد، #دست چپش را که از آرنج قطـ⚡️ــع شده بود آورد بالا و چند مرتبه تکبیر✊ گفت و بعد دوباره نقش زمین شد. 📚کتاب «شبیه خودش» #شهید_حامد_جوانی 🌷 #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
@shahed_sticker161(1).attheme
94.3K
• #شهید_حامد_جوانی • #تم_رفیق_شهید 📲 • #تم 🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇 ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25