eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
1_66649337.mp3
5.53M
🎧پادكست هاي صوتی5⃣1⃣ 🌼امام مهدي عج در قرآن🌼 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾زمانی که در #دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به امیر می گفتند: محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اس
🍁دستم بگیـــر 🍃تا که بھشتم🌸 بنا شود.. 🍁شاید سرم 🍃قبول کنی #خاک_پا شود.. 🍁بالی بده 🍃که بال بگیرد🕊 اسیر #تو.. 🍁شاید 🍃کبوتر حرم #کربلا شود.. #شهید_امیر_سیاوشی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_پنجاه_وچهارم 4⃣5⃣ 🍂اجازه هر دختری برای ازدواج وابسته به تصمیم #پدرش است مادر می
❣﷽❣ ♥️ 5⃣5⃣ 🍂وقتی رسیدم نیما (پسر مهندس قرایی) به استقبالم آمد... چند روزی مهمانش بودم تا توانستم در نزدیکی دانشگاه سوییت کوچکی🏡 اجاره کنم. برای یک دانشجوی تازه وارد خانه ی نقلی و ایده آلی بود. یک طرف آشپزخانه و یخچال کوچک و سینک و گاز قرار داشت. کمی آن طرف تر هم تخت و کمد و کاناپه و تلویزیون چیده شده بود. حمام و سرویس بهداشتی هم در سمت دیگر اتاق بود... 🌿ساکم را باز کردم و وسایلم را چیدم. ✨قرآن ✨ را بالای تختم گذاشتم. مدتی طول می کشید تا روال ثبت نام طی شود. غروب غربت دلگیر بود. مخصوصا که اغلب اوقات هم هوا ابری و بارانی بود. با اینکه هنوز چند روزی از آمدنم نمیگذشت اما تحمل این تنهایی برایم نفس گیر شده بود. 🍂مرتب به سراغ نوشته های فاطمه می رفتم ☺️و هر کدامش را چند بار می خواندم. از لابلای نوشته هایش فهمیدم از همان روز خواستگاری مهرم به دلش نشسته بود. 😍از جدیت و مصمم بودنم خوشش می آمد. گاهی هم بعضی چیزها را رمزی می نوشت که من از معنایشان سر در نمی آوردم.😕 🌿بعد از اینکه دانشگاه آغاز شد به کمک نیما توانستم شغل مختصری دست و پا کنم... کمی طول کشید تا به تفاوت های فرهنگی و سبک زندگی مردم آنجا عادت کردم. هرچند برای نظرات و اعتقادات دیگران احترام قائل بودند اما ویژگی های خاصی داشتند. وفق یافتن با آنها برایم کمی دشوار بود. 😣 🍂تقریبا به زبان تسلط داشتم اما گاهی بخاطر غلظت لهجه ی مردم سردرگم می شدم. روزهای پر از رنج و سختی را سپری می کردم. درس، کار، دوری و دلتنگی همه در مقابلم بودند. 😔سعی می کردم شرایط را مدیریت کنم و روحیه ام را از دست ندهم. 🌿نیمی از ترم گذشت... با نمراتی که تعریف چندانی نداشت امتحانات میان ترم را پشت سر گذاشتم. میدانستم اگر همینطور پیش برود نمیتوانم موفق شوم.😥 تنها راهی که برای پیدا کردم بود. قرآن فاطمه را همیشه همراهم داشتم و از کوچکترین فرصت ها برای خواندنش استفاده می کردم. سعی کردم برای اینکه به زبان مسلط تر شوم با همکلاسی هایم ارتباط برقرار کنم. 🍂از این طریق می توانستم با پیچ و خم لهجه هایشان آشنایی بیشتری پیدا کنم. به بهانه های مختلف با آنها حرف می زدم و روی تلفظ هایشان دقت می کردم. 🌿یک روز روی چمن های حیاط دانشگاه نشسته بودم و قرآن می خواندم که یکی از همکلاسی هایم کنارم ایستاد و به زبان انگلیسی گفت: _ میتونم اینجا کنارت بشینم؟ + بله 🍂امیلی دختر ساده ای بود که همیشه لبخند می زد.👩 موهایش زرد بود و روی گونه اش لک های ریز و قرمز زیادی داشت. کنارم نشست و کوله پشتی اش را از دوشش درآورد. زیپ کوله پشتی را باز کرد. ساندویچش🌯 را نصف کرد و به من داد. میدانستم آنها مثل ما اهل تعارف کردن نیستند، تشکر کردم و ساندویچ را گرفتم. 🌿نگاهی به قرآنم انداخت و گفت: _ چی میخونی؟ + کتاب مقدس.👌 _ اسمش چیه؟ + قرآن. _ تو به دینت اعتقاد داری؟ یعنی آدم مذهبی ای هستی؟🤔 نمیدانستم چه بگویم... چون تعریفی که او از یک آدم مذهبی داشت با تعریف من متفاوت بود. گفتم : + تقریبا همینطوره. _ اما من آدم مذهبی ای نیستم. من فکر می کنم چیزی به نام وجود نداره. 🍂ساندویچش را گاز زد و گفت: _ چرا نمیخوری؟ ژامبون دوست نداری؟ من خیلی دوست دارم. ژامبون دودی طعمش بینظره. از شنیدن اسم خوک چندشم شد. لبخند زدم و گفتم: + ممنون. با خودم میبرم خونه. ساندویچش را خورد و خداحافظی کرد و رفت... 🌿بلند شدم و از دانشگاه خارج شدم. سوییتی که اجاره کرده بودم تلفن نداشت. همیشه برای حرف زدن با پدر و مادرم از تلفن های عمومی📞 که مختص تماس با خارج از کشور بودند استفاده میکردم. گاهی هم وسط مکالمه تلفن قطع می شد و هرچقدر سعی میکردم تماس برقرار نمی شد. فشار دلتنگی زیاد بود اما امید به آنکه 💓فاطمه در ایران انتظارم را می کشد آرامم می کرد. تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم. زنگ زدم و محمد گوشی را برداشت : _ سلام. خوبی؟ رضام.😊 + سلااااااام بر رفیق خارجی. الحمدلله، ما خوبیم. تو چطوری؟ خوبی؟ _ ممنون، خوبم. ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5908958882771764621.mp3
1.45M
🎧مداحی شهدایی 🔸وقتی دلم پر میزنه 🔹باز #شهدا رو میخواد 🎤مداح: #رمضانی 💢مقام معظم رهبری: #شهادت، يعنى وارد شدن در حريم خلوت الهى. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⭐️ #دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید😢 🌟 #شبـان آهسته می گریم که شاید کم شود دردم💔 ⭐️تحمل می رود اما #شب_غم سر نمی آید #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🍁دلم تنگ است یامهدی 💔 🌼برای #دیدنت هر دم 🍁 #حلالم کن اگر یکدم 🌸تو را آزرده ات کردم 🍁در این دنیـ🌏ــا که گردیده 🌼پر از #نیرنگ و نامردی 🍁دعایت میکنم هر شب 🌸که فردایش تو #برگردی #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
❣رنج #فراق هست و 🦋امید وصال💞 نیست . . . ❣این هست و #نیست 🦋کاش که زیر و زبر شود😔 #شهید_حسین_حریری #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5895512907831052049.mp3
2.55M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا #علی_پناه 🔖 مستی دنیا 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🍂وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه گفتیم: #بـابـا پَــر🕊 🌾خندیدی و گفتی: #من که پر ندارم!!😔 🍂بزرگ تر که شدیم خوب فهمیدیم تــو هم #بال داشتی و هم #پرواز را خوب بلد بودی ... 🌺نازدانه های شهید مدافع حرم #شهید_محمد_پورهنگ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5900051902283908354.mp3
8.42M
#پـــــــدر 😢 ❤️ تقدیم به همه اونهایی که پدرشون پیش خداست خصوصا #فرزندان عزیز شهدا 🌷 #پدرم_روحت_شاد😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدرضا_عسکری_فرد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣9⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰ما در منطقه مذهبی‌نشین بزرگ شدیم. منطقه‌ای که مساجد به واسطه حضور و فعالیت افراد👥 بسیار فعال هستند. مسجد (ع) و حضرت زینب(س) هم دو مسجد فعال شهرمان هستند👌 که فعالیت‌های زیادی دارند. 🔰 هم در کنار فضای خانواده آشنایی و فعالیت‌های مذهبی‌اش در مسجد امام حسین(ع)🕌 بیشتر شد. آن زمان لشکری را به نام قدس نوجوانان تشکیل داده بودند که عضوش شده بود. 🔰از همان دوران با اینکه سن زیادی نداشت ولی فعالیت‌های مذهبی‌اش قابل توجه بود. بعدها ایشان یکی از هیئت‌های مذهبی اهواز هم بود✅ 🔰در فعالیت‌های مساجد و پایگاه‌های حضوری فعال و نقشی پررنگ داشت. برای کودک و اهواز و شهرهای دیگر گروه تواشیح🎤 درست کرده بود و سعی می‌کرد آنها را جذب💕 مسجد کند. 🔰بسیار آدم فعالی بود و عجیبی در کارهای دینی و مذهبی داشت. به نظرم تمام زندگی‌ آقا حمیدرضا با گذشت. زمان جنگ سنش📆 کفاف نمی‌داد که وارد جبهه شود. وقتی جنگ تمام شد تمام فکر و ذکرش شهدا🌷 بود. 🔰 زندگی‌ا‌ش را شهدا🕊 قرار داده بود و در همه زمینه‌ها مثل برگزاری و یادمان‌ها در سطح استان خوزستان فعالیت می‌کرد. به نوعی اگر در سطح استان برای یادواره و یادمان برگزار می‌کردند برادرم مسئولیتی بر عهده‌ داشت. 🔰در برگزاری یادمان‌های موسی اسکندری🌷 علی هاشمی🌷 حاج حمید رمضانی🌷 یکی از فعالان بود و را در برگزاری مراسم‌ها داشت.  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢خانواده و #فرزندان را آماده کرده بود. خودش هم که همیشه کنار مزار و #گلزار شهدا🌷 و برپا کننده مراسم‌ها بود و خانواده ‌هم در این مراسم‌ها شرکت می‌کردند و با این فضا آشنایی داشتند. 💢خانواده با این مسائل بیگانه نبود. مادرمان را برای شنیدن #خبر_شهادتش آماده کرده بود. مادر و خانواده‌اش را به گلزار شهدای🕊 تهران برده و سر مزار شهدای #جنگ_تحمیلی رفته بودند و آنجا گفته بود شهدا را ببینید که روزی برای دفاع از اسلام #شهید شدند و شاید یکی هم از خانواده ما شهید ‌شود🌷 همه را آماده و تمام کارهایش را کرده بود✅ #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر #سالروز_شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۹۰ استاد پرهیزگار .MP3
1.13M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه نساء✨ #قرائت_صفحه_نود 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🚨 #خبر_فوری 📣پرواز پرستویی دیگر... مدافع حرم حضرت زینب س #حامد_سلطانی به همرزمان شهیدش🌷 پیوست ....
گفتم #کجا ⇜گفتا به خون❣ گفتم چرا ⇜گفتا #جنون گفتم چه وقت⁉️ ⇜گفتا کنون گفتم #نرو ⇜خندید و رفت😔😔 #شهید_حامد_سلطانی 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 87 #استاد_پناهیان #مبارزه_با_راحت_طلبی 15 💢آغاز مبارزه عملی با راحت طلبی💢 🔹قبل
❣﷽❣ 88 16 ♨️آغاز مبارزه عملی با راحت طلبی🔰 💢گاهی وقتا پدر و مادرا با سواد هستن و طبیعتاً خودشون همه چی رو "با دلیل" میپذیرن 🔹بعد میگن من چه جوری دلیلِ این کارای دینی رو به بچه ام بگم؟؟ ❓‼️❓ اشتباه نکنید! بچه توی این سن دلیل نمیخواد.... ✔️شما تلاش کنید بچتون رو با "دستور شنیدن" آشنا کنید.👌 🔴 متاسفانه اکثرِ پدر و مادرها، بچه ها رو رها میکنن بعد که به سنِ تکلیف رسیدن یه دفعه ای انبوهی از دستورات الهی رو جلوش میذارن ! 📖 🚫🚫🚫 🔶خب اون بچه هم که یاد نگرفته دستور گوش بده بنابراین از دستوراتِ الهی بدش میاد😑 ➖برای همین سمتِ دستوراتِ دین نمیره و گرفتارِ هرزگی میشه.... 🔺🔵➖🔻 ➖بعد پدر و مادر میگن فرزندم بی دین شده...😞 🚨بابا شما خودتون به بچه تمرین ندادید چرا اون رو مقصر میدونید؟!😒 در روایات میفرماید : ✨بهترین چیزی که پدر و مادرها برای بچه هاشون به میراث میذارن "" ادب "" هست ✨ ...؟؟!! 👇 🌺 ادب یه "رفتارِ قانونمند" هست نقطه مقابلِ دلم میخوادها و هواهای نفسانی انسان👿 🌷ادب یه"رفتارِ شیک و قشنگ"هست... خیلی از رفتارایی که ما انجام میدیم دلیلی براش نداریم اما اون آداب رو انجام میدیم👌 💠 هر کسی در هر قومی باشه ، فرهنگِ اون قوم رو رعایت میکنه بدون اینکه دلیل بخواد 👈میگه این ادب و فرهنگِ ما هست. " از ۷ سالگی " بچه خیلی راحت ادب رو میپذیره ♻️ و شما کافیه که "نماز رو به عنوان یه ادب به بچه یاد بدید" 💕 اون دیگه به هیچ وجه نماز رو رها نخواهد کرد...😌 ⚠️ گاهی آدم میبینه که یه جوانی ۲۰ سالشه اما تا حالا لباس نشُسته!!! این خیلی عجیبه....‼️ ⛔️خب این آدم با این وضع تربیت ، واقعاً راه به جایی نخواهد برد..... ⭕️✅💢👆 اگه پدر و مادرهاتون به هر دلیلی این تمرینات رو براتون نذاشتن سعی کنید خودتون این تمرینات رو انجام بدید ؛ 🔶و کارایی که براتون پیش میاد رو به عنوانِ "تمرینِ مبارزه با راحت طلبی" انجام بدید💪 💎 بعد از یه مدت، به لطف خدا اثراتِ فوق العاده اون رو در روح و جسمتون خواهید دید...😊💕 ✅🔷🎨➖🌏💖 🌺 خدایا زندگی های ما رو "با اطاعتِ دقیق از دستوراتت" نورانی بگردان✨ 😍 ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_70102243.mp3
6.13M
🎧پادكست هاي صوتی6⃣1⃣ 🌼امام مهدي عج در قرآن🌼 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
میگن وقتی  #شهید میشی... که تعداد رفقات👥 تو #گلزار🌷 بیشتر از شھر باشه...  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#خیرخواه 💢توی #عذرخواهی کردن پیش قدم بود. میگفت: نذاریم❌ چیز های کوچیک باعث بشه از هم #فاصله بگیریم
🔰آقای دکتر 🔸تا کاور می پوشیدیم، مدام بهم می گفت: #آقای_دکـتر! آقای دکـتر! روز اول سر به سرش گذاشتم گفتم: دکتری که چند تا پرستار و منشی #خانم😌دور و برش نداشته باشه، فایده نداره! رو تـرش کـرد. 🔹وقتی رفتیم ایستگاه #پرستاری، دیدیم هـمـه #مـرد هستند🤦‍♂خندید😂 و گفت: خدا می خواد #آدم بشی! 😉 📚برشی از کتاب #سربلند #شهید_محسن_حججی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تصاویر دیده نشده از شهید محسن حججی در لباس #پاسداری قبل از اعزام به سوریه. #شهید_محسن_حججی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh