13960813001767.mp3
1.63M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه یونس✨
#قرائت_صفحه_دویست_وشانزده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیر یا #جوان
فقیر یا غنی
ضعیف یا قَدَر
#محبوب یا منفور
فرقی ندارد ❌❌
هر که باشی یا هرچه باشی سرانجام یک روز #مرگ فرا می رسد و در کنج خلوتی👤 به تو نگاه می کند ...
⇜یا با لبخندی شیرین
⇜یا با چهره ای #مغضوب
#مــــــرگ
مخرج مشترک همه انسان هاست✅
خروجی عادلانه از اینهمه بی عدالتی
اين خروجی را نوع زندگی و #اعمال ماست كه تعين ميكنه....
✍پ.ن: به حق جوان سيدالشهدا(ع)، مرگ ما را #شهادت قرار بده...
"علی اكبرات" صف كشيدن برات♥️
#روز_جوان
#امان_از_وداع
#مدافعان_حرم
#مدافعان_سلامت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#از_شهدا_بیاموزیم👌
🌴رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم🛁 وقتی برگشتم دیدم #علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها👕 هم روی طناب پهن شده.
🌴رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم #مادر! تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی⁉️ گفت: مادر جون اگه دو #دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد، #من خونه باشم و تو زحمت بکشی.
#سردار_شهید_علی_ماهانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#پرسش_پاسخ_با_رهبری🌷🌷
_ از دیدن جوانان چه احساسی به شما دست میدهد⁉️
+ وقتی با جوانان هستم و در محیط #جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس ڪسی است ڪه در هواے صبحگاه تنفس می کند...😌
#همینقدرقشنگ :) 😍👌
۱۳۷۷/۰۲/۷
#روز_جوان_مبارک🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر💥
به قول #حاج_حسین_یکتا:
رفیق بازے هاےِ دوران جبهہ
اینطورے بود👇
میرفتند توے بیابون
↵با هم #قبر میڪندنـد
↵با هم سجاده پهن میکردند نماز📿
مےخوندند
↵باهم دوتایے #زیارت_عاشورا
مےخوندنـد
👈قرارشون #عملیات بعد شَرقِ
دجلہ بود ....
#یاران_بےادعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_اول 1⃣
🔮دخترم قلم را در میان انگشت هایش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل ميت به او خیره مانده بود نوشت📝 «از #جنگ بدم می آید» با همه ی غمی که بر دلش بود خنده اش گرفت؛ آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید چه می دانست! حتما نه‼️
🔮خبرنگاری کرده بود؛ شاعری هم، حتى كتاب📕 داشت، اما چندان دنیا گردی نکرده بود. لاگوس را در آفريقا می شناخت؛ چون آنجا دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را، چون به آن جا مسافرت می رفت. بابا بين #آفريقا و ژاپن مروارید تجارت می کرده و آن ها خرج می کردند؛ هرطور که دلشان می خواست. با این همه، او آن قدر #لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصل خیز است که برای زیتون و نخل🌴 هر چند نمی فهمید چرا.
🔮نمی فهمیدم چرا مردم باید هم را بکشند. حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم😔 از جنگ داخلی، از مصیبت. خانه ما در صور زیبا بود، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها #اسرائيل خرابش کرد. شب ها در این بالكن می نشستم، گریه می کردم و می نوشتم. از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت📛 با دریا حرف می زدم، با ماهی ها، با آسمان.
🔮این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه📰 چاپ می شد، #مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود و من هم اسم او را شنيده بودم فقط همين. درباره اش هیچ چیز نمی دانستم، ندیده بودمش. اما تصورم از او آدم جنگ جوی #خشنی بود که شریک این جنگ بود.
🔮ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی، روحانی شهرمان پیشم آمد و گفت: «آقای #صدر می خواهد شما را ببیند که من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم؛ مخصوصا این اسم را😞 سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنانند و خودشان اهل مطالعه اند... و می خواهند شما را ببینند.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_دوم2⃣
🔮این همه اصرار #سید غروی را که دیدم قبول کردم "هرچند با اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان دیدن امام موسی صدر. ایشان از من استقبال زیبایی کرد و از نوشته هایم📑 تعریف کرد و این که چقدرخوب درباره ولایت و #امام_حسین علیه السلام -که عاشقش هستم - نوشته ام. بعد پرسید: «الان کجا مشغولید⁉️ دانشگاه ها که تعطیل است» گفتم « در یک دبیرستان دخترانه درس می دهم» گفت: « این ها را رها کنید. بیاید با ما کار کنید» پرسیدم چه کاری؟ گفت شما قلم دارید، می توانید به این زیبایی از #ولایت، از امام حسین علیه السلام، از لبنان و خیلی چیزها بگویید. خب بیایید و بنویسید.
🔮گفتم: « #دبیرستان رو نمیتوانم رها کنم، یعنی نمی خواهم» امام موسی گفت: « ما پول بیشتری به شما می دهیم💰 بیایید فقط با ما کار کنید.» من از این حرف خیلی ناراحت شدم😕 گفتم: «من برای پول کار نمی کنم. من مردم را دوست دارم. اگر احساسم تحريكم نکرده بود که با این جوان ها باشم اصلا این کار را نمی کردم. ولی اگر بینم کسی می خواهد پول بیش تر بدهد که من برایش بنويسم #احساسم اصلا بسته می شود. من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنويسم»
🔮با عصبانیت آمدم بیرون. البته ایشان خیلی بزرگوار بود، دنبال من آمد و معذرت گفت و بعد هم بی مقدمه پرسید: #چمران را می شناسم یا نه، گفتم: اسمش را شنیده ام گفت: «شما حتما باید او را ببینید» تعجب کردم😟 گفتم: من از این #جنگ ناراحتم. از این خون و هیاهو و هر کس را هم که در این جنگ شریک باشد، نمی توانم ببینم» امام موسی اطمینان داد که چمران این طور نیست❌ ایشان دنبال شما می گشت.
🔮موسسه ای داریم برای نگه داري بچه های #يتيم، فکر می کنم کار در آن جا با روحیه شما سازگار باشد. من می خواهم شما بیایی آن جا و با چمران آشنا شوی. ایشان خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به #مؤسسه را از من نگرفت، نگذاشت برگردم. شش هفت ماه از این قول و قرار گذشته بود و من هنوز نرفته بودم🚷 مؤسسه.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5764820660786299501.mp3
4.81M
✰هر کی که شد #فدایی_تو روسفیده
✯اون #عاشقه❣ که از همه دنیا بریده
✰هر جا میرم
✯این روزا صحبت از #شهیده
#اللهم_الرزقنا_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهــــــدا
دلمان تنگ💔 است
برای #نفس کشیدن
در سرزمین ملائکـ🕊
دلمان #برایتان تنگ است
میشود دستمان را بگیرید⁉️
"روزی عده ای جوانی خود را دادند تا ما بتوانیم امروز #جوانی کنیم ...♥️"
#جوانان_علی_اکبری🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh