🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸🌿🌿🌺🌿🌿🌸 از زبان #مادر غوّاص شهید: نوجوانم شاد😍 امّا #سرکش و عاصی نبود این لباس تنگ و چسبان مال ر
#زبان_حال_شهدای_غواص
💢تصورش هم زنده به گورم میکند
هوایِ داغِ جنوب☀️، لباسِ تنگ،
چسبان و پلاستیکیِ #غواصی.
درست تا زیر لبت را محکم پوشانده
#دست_وپاهای_بسته..
💢دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان زخمی
و ترسیده ات😰. نمیدانی چه میشود💬
تیر خلاص یا #شکنجه در اردوگاه⁉️
💥اما..
💢صدای بلدوزر🚜، #وحشت را در نفست به
بازی میگیرد. ترس، #چشمهای_مادر،
دستهای #پدر، زبان درازی های خواهر
☺️ کتانی های برادر👞، گل کوچک با
توپ پلاستیکی⚽️ با بچه های محل..
💢آب یخ که شقیقه ات را به درد
می آورد😣. آخ.. #خدایا به دادم برس..
تنهایِ تنها. #بلدوزر، پذیرایی اش را
آغاز میکند..
💢خااااااک.. #خاااااک
نفست را حبس میکنی به یادِ زمان
خریدن برای #زندگی در زیر آب..
صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان،
قلبت را تکه تکه میکند💔
💢بدنت رویِ زمین داغ♨️، زیر خاکِ سرد،
چسبیده به #لباسِ_غواصی، آتش
میگیرد. دستهای بسته ات را تکان
میدهی😔. دلت با تمامِ بزرگیش، قربان
صدقه های #مادر را طلب میکند.
💢هوا برای نفس کشیدن نیست❌
#اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از
دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی.
اما انگار خاک #ظالم است. هی سنگین
و سنگین تر میشود😥.
💢دلت #نفس میخواهد..
ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی
زندگی را. مهمان نوازی میکنی. عمیق...
#اما_خاک..
💢فقط خاک است که در ریه ات، گِل
میشود. خدایا کی #تمام_میشود😭
صدای ترک خوردن استخوانهایِ
قفسه ی سینه ات💔 را میشنوی
دوست داری گریه کنی😭 و #مادر باشد
تا بغلت کند💞
💢کاش #دستانت را محکم نمی بست🚫
حداقل تا دلت میخواست، جان
میدادی. ✘نه نفس. ✘نه دستانی باز برایِ
جان دادن. #گرما و گرما و گرما..
💢خدایا دلم #مردن میخواهد.
مادر بمیرد...
#چندبار مردنت تکرار شد تا بمیری⁉️😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰مینویسم از آن روزها که نهال #جهاد در دلت♥️ به تلاطم افتاد، تا روزی که توانمند و پربار✊ شد و بر سرمان سایه انداخت، سایه ای از جنس #امنیت.
🔰عشق را در پیچش حروف مبارزه ای معنا کردی که سکون و امن را برایمان به ارمغان میآورد. به کوچه پس کوچه های #انقلاب رنگ بخشیدی و در انتها، گلگونی خونت❣ زینت بخش پله های صعود شد. ریسمان های تنیده در هم را شکافتی و رهبر اقامه #جمعه ها شدی، که قدمی برای تجلی #ظهور برداری
🔰کلمات، قاصرند از پیوستن و جمله شدن در وصفت. سزای بیقراری هایت💗 در انقلاب قلوب مردم، مزد #شهادت بود که از جرعه آسمان نوشیدی و با افلاک همراه شدی. #شهادتت_مبارک، فاتح قله های قیام
✍نویسنده: #مبرا_پورحسن
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_دکتر_مفتح
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 4⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وچهارم پدرم عصبے😠 زل زدہ بود بہ فرش، مادرم با ا
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
5⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وپنجم
اما توجهے نڪردم
و همونطور ڪہ دستم روے قلبم بود گریہ مے ڪردم،😭 نفس ڪم آوردہ بودم چشم هام سیاهے رفت و صداے فریاد پدرم رو شنیدم!
سرم رو تڪون دادم و از خاطرات اومدم بیرون!
نہ ڪم غصہ م رو نخوردہ بود!😥 ڪم اشتباہ نڪردہ بودم! حالا شدہ بودم اون هانیہ ے بے فڪر پنج سال پیش!😥😭
نفسم رو با صدا بیرون دادم:
_هیچے نمیتونم بگم.✋
سر بہ زیر از خونہ خارج شدم،😞
از خونہ بخاطرہ پدر و مادرم فرار مے ڪردم، از دانشگاہ ڪجا فرار مے ڪردم؟!😣 حتے فڪر رو بہ رو شدن با سهیلے سخت بود!
تاڪسے🚕 سر خیابون ایستاد،
نگاهے بہ دانشگاہ 🏢انداختم و مردد پیادہ شدم. بہ زور قدم بر مے داشتم، وزنہ هاے شرم😞😓 روے دوشم سنگینے مے ڪرد.
خواستم وارد دانشگاہ بشم ڪہ صدایے متوفقم ڪرد:
_خانم هدایتے!😊
برگشتم سمت صدا،حمیدے بود. چند قدم بهم نزدیڪ شدم همونطور ڪہ سرش پایین بود گفت:
_سلام.
آروم جوابش رو دادم.
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و گفت:
_راستش اون روز میخواستم آدرس خونہ تونو بگیرم سهیلے صدام ڪرد نشد، میشہ آدرستونو بدید؟
مڪث ڪرد و آروم و خجول گفت:
_براے اون قضیہ!😊
سرم رو تڪون دادم:
_نہ آقاے حمیدے! فعلا شرایط مناسب نیست!😣
سریع وارد دانشگاہ شدم.
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
6⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وششم
سهیلے ڪمے اون طرف تر
داشت با چندتا از دانشجوها 👥صحبت مے ڪرد. روزهاے آخرے بود ڪہ مے اومددانشگاہ،
چادرم رو ڪشیدم جلو و با قدم هاے بلند وارد ساختمون دانشگاہ شدم.
میخواستم ازش معذرت خواهے😔 ڪنم ولے نمیتونستم.
باید بہ بهار مے گفتم.👌
بهار با صورت گرفتہ😒 زل زدہ بود بهم نچ نچے ڪرد و گفت:
_هانیہ اینو نمیشہ جمع ڪرد؟
اخم ڪردم و زل زدم بہ دست هام.
_بهار چطور ازش معذرت خواهے ڪنم؟
+ببین تا چند دقیقہ دیگہ از دانشگاہ میرہ تا ڪلاس بعدے فرصت دارے از دانشگاہ ڪہ بیرون رفت برو دنبالش بهش توضیح بدہ ڪارت خیلے بد
بودہ!😒
_واے نگو روم نمیشہ!😞
+روت میشہ یا نمیشہ رو ول ڪن!
نگاهے👀 بہ پشتش انداخت و گفت:
_هانے بدو دارہ میرہ!
سرم رو بلند ڪردم،بهار ضربہ ے آرومے بہ شونہ م زد و گفت:😐
_بدو دیگہ عین ماست نگا نڪن!
نمیتونستم تڪون بخورم،
انگار پاهام بہ زمین چسبیدہ بود. بهار نگاهے بهم انداخت و گفت:
_خودت خواستے!😏
ازم فاصلہ گرفت و رفت بہ سمت سهیلے!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دور💕 نباش
↫در این دنیــ🌎ــای کوچک
↫در این #آغوشِ دنج
نزدیک تر💞 باش
⇜از #روح به جانـ❣
نزدیک تر باش
⇜از جان به #تن
نزدیک تر باش
⇜از تن به #من
#تو خودِ من باش💞
#دلتنگی_مادرانه💔
#شهید_مجید_قربانخانی 🌷
#حر_مدافعان_حرم
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🥀کجایی⁉️ ای قرار بی قراران
🍂امید #جمعه ی چشم انتظاران
🥀دعای جمع ما👥 هر جمعه این است
🍂 #بیا که با تو می آید بهاران
🔹ان شاءالله این #جمعه
🔸روز ظهور💖 شما باشد آقا جان
🔹هر کجا هستید
🔸با هزاران عشــ♥️ـق #سلام
#أللَّهُمَ_عـجِـلْ_لِوَلیِکْ_ألْفَرَج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#روزها اول صبــ☀️ــح
به درودی
دل خود گرم♥️ کنيم
و چه زيباست
کنارِ #ياران
خنده بر #صبح زدن😍
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_چرا_خداوند_دنیا_را_با_رنج_آفرید؟_حجت_الاسلام_عالی.mp3
2.43M
♨️چرا خداوند دنیا را با رنج آفرید؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💕 من بہ دخترے در این زمانہ فڪر نمیڪنم، چون #عڪساشون تو فضاے مجازے بیشتر از #نمازشونہ.
💞پس #وصیتم بہ شما دختران اینہ کہ #حیا و عفت زینبے در ڪارهاتون داشتہ باشید☝️
#شهیداحمد_مشلب🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۱۱۹۸.attheme
59.2K
• #شهید_احمد_مشلب ۱۱
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25