eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰۱۵ مرداد سالروز شهادت سردار گمنام جبهه‌ها 🌷شهید مصطفی ردانی پور گرامیباد كودكي خردسال بود كه به شدت مريض شد. مريضي ادامه پيدا كرد و باعث مرگ كودك شد! جنازه بچه را در كنار حياط گذاشتند تا صبح فردا دفن كنند. اما... مصطفي پسري تيزهوش و زيرك بود. در همان سالهاي دبيرستان خواب عجيبي ديد كه ثمره آن ورود به حوزه علميه بود. در ايام پيروزي انقلاب بارها دستگير شد. بنيانگذار و اولين فرمانده سپاه ياسوج شد. در جبهه مجروح و در بيمارستاني در تهران بستري شد. ميخواست به منطقه برود اما پولي نداشت. 🌤هيچ آشنايي جز امام زمان(عج) در تهران پيدا نکرد. متوصل شد. سيدي نوراني به ملاقاتش آمد و کتابی داد که لابه لای آن چند اسکناس نو بود. گفت شما را تا جبهه می رساند و همین هم شد... 🌹 او رده هاي مختلف فرماندهي را تا مسئوليت سپاه صاحب-الزمان(عج) كه شامل پنج لشكر مي شد تجربه كرد. او صدها رزمنده بااخلاص را در مسير شهدا تربيت كرد. ✨با همسر يكي از شهدا كه از سادات بود ازدواج كرد. ميخواست به حضرت زهرا(س) محرم شود. سه روز بعد از عروسي پرماجرايش جبهه رفت و گفت ميخواهم گمنام بمانم. در والفجر2 بر روي تپه برهاني حماسه ها آفريد. از آن روز تا كنون كسي از شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور خبر ندارد... 📙برگرفته از کتاب مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان میزبان امروزمون برادر محمد هست🥰✋ *شهادتـــ همانند حضرتــ علے اصغر(ع)*🌙 *شهید محمدتقی غیور انزله*🌹 تاریخ تولد: ۴ / ۶ / ۱۳۴۸ تاریخ شهادت: ۲ / ۲ / ۱۳۶۶ محل تولد: مشهد محل شهادت: ماووت-عراق مزار: حرم امام رضا (ع) *🌹همرزم← ۱۶ سال سن داشت که به جبهه آمده بود💥 بچه‌ها او را عارف کوچولو صدا می‌کردند🌷 در خط سوم، جایی که قبضه‌های خمپاره مستقر بودند قرار داشتیم می‌خواستم با او خداحافظی کنم🤝🏻 هر چه دنبالش گشتم نبود🎋 کنار رودخانه پیدایش کردم💦نشسته بود با خودش زمزمه‌ای داشت و گریه میکرد🥀به شوخی گفتم: چیه؟ خلوت کردی، التماس دعا🤲🏻گفت: «روضه علی‌اصغر میخوانم» پرسیدم: «چرا علی‌اصغر»؟؟ گفت: من هم مثل علی اصغر به شهادت میرسم🕊️بعد گفت: اگر قول بدهی به کسی نگویی برایت تعریف میکنم🌙خندیدم و گفتم: قول میدهم ولی تو رو که به خط نمیبرن، چطور شهید میشوی⁉️ «گفت: همینجا‼️کنار قبضه‌های خمپاره، سه روز دیگه من به همراه برادران توکلی و عزیزی به کمک قبضه‌های خمپاره میرویم، یک ناشناس با ماست💫 ناگهان گلوله‌هایی از آسمان می‌آید💥 من گلوله را میبینم💥عزیزی و توکلی از ما جدا میشوند و گلوله کنار ما به زمین میخورد💥 ترکش بزرگی گلوی مرا میبرد🥀من و آن ناشناس شهید میشویم»🕊️دقیقاً همان شد که گفته بود. سه روز بعد همانند حضرت علی اصغر(ع)🏹🥀ترکش گلویش را برید*🕊️🕋 *شهید محمدتقی غیور انزله* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یه هفته مثل برق و باد سپری شد برخلاف چیزی که فکر میکردم خیلی بهم خوش گذشت مخصوصا وقت هایی که تو حرم سپری کردم آرامش عجیبی داشتم که برای خودم قابل درک نبود حسی که تجربه نکرده بودم و نمیدونم از کجا سرچشمه می‌گرفت ولی دیگه وقت رفتن و دل کندن بود برای آخرین بار به حرم مطهر خیره شدم دلم گرفته بود... نمیدونم چرا . . . :حلما عزیزم بیدار شو رسیدیم خونه .با سستی لای چشم هامو باز کردم و گیج به مامان نگاه کردم رسیدیم؟ کجا؟ انگار متوجه شد که هنوز گیجم که گفت:رسیدم تهران جلو خونه هستیم پیاده شو برو اتاقت با خیال راحت تا صبح بخواب با کرختی از ماشین پیاده شدم و سمت خونه رفتم چه زود رسیدیم البته اگه همش خواب باشی معلومه که زمان زود میگذره... سرم به بالشت نرسیده بیهوش شدم.. . . . با احساس حرکت جسمی روی صورتم به سرعت بیدار شدم و یه جیغ بنفش کشیدم :هیییییس منم دختر حسینم چرا جیغ میکشی؟؟ پاشو تنبل خانم که دلم برات یه ذره شده .با حرص به حسین خیره شدم که با لبخندی بزرگ و پر تو دستش با خنده نگام میکرد :چی شده خواهری؟ زبونتو مشهد جا گذاشت... هنوز حرفش تموم نشده بود که بالشتو سمتش پرتاب کردم جا خالی داد و با خنده گفت: زود بیا پایین میخوایم صبحونه بخوریم در ضمن زیارت قبول تنبل خانم .برو الان میام پایین داداشی چقدر دلم برای شیطنت های تنها داداشم تنگ شده بود منو حسین خیلی صمیمی هستیم هر چند که اون خیلی مذهبیه ولی با هم خوب کنار میاییم آبی به دست و صورتم زدم و خودمو آماده کردم که تصمیم نهاییم رو به خانواده اعلام کنم خودم هم از این یک نواختی خسته شده بودم... _سلام صبح همگی بخیر😍 حسین_به به حلما خانوم از اینورا مامان_وقت خواب مادر بیا بشین صبحانتو بخور -بابا کجاست🤔 حسین_پیش پای شما رفت سرکار نشستم یکم صبحانه خوردم داشتم به این فکر میکردم که نمیشه موضوع روحالا باخانوده درمیون بزارم بمونه یه وقت دیگه که باباهم باشه که گوشیم زنگ خورد سپیده بود نمیشه جلو حسین جوابشو بدم آخه خیلی از سپیده خوشش نمیاد ... چون سپیده تو قید و بند دین نبود و کاملا امروزی بود سریع گوشیمو از رو میز برداشتم و با گفتن ببخشید به اتاقم رفتم به به سپیده خانوم سپیده_اصلا معلومه تو کجایییییی نه یه زنگی نه خبری واقعا که😒 _😕گفته بودم که داریم میریم مسافرت دیشب تازه برگشتیم تا الانم خواب بودم سپیده_خب نباید یه حال از رفیقت بپرسی گوشی که داشتی _خب حالا ببخشید😣 سپیده_اخره هفته تولده نگینِ میای؟ :بعد زیارت میچسبه ها😂😂 _میدونی که خانوادم دوست ندارن بیام همچین جاهایی حسینم که بفهمه کلمو میکنه😒😒😒 سپیده_خب نگو بهشون بگو میرم خونه سپیده اینا یچیزی بگو دیگه😁😁روت حساب کردم ها بگو چشم _باشه ببینم چیکار میکنم سپیده _اوکی خبر از تو _باشه خدافظ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌼دلخوش نڪن بہ«ندبہ ی جمعه»خودٺ بیا ✨بـا ایـن همہ«گناه»نگیـرد دعای شهـر 🌼اینجـا ڪسی برای تـو ڪاری نمی ڪند ✨فهمیده ام ڪہ خستہ ای از اِدعای شهـر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸کافی‌ست که را باز می کنی لبخندی😊 بزنی جانم ... 🍃صبــح 🌥که جای را دارد .ظهر و عصر و شب 🌙هم بخیـر می شود ... 📎🌺🌱 🌸سڼڳۯټ ڂٳڷي نىښت 🍃سڑدأڔ ڋڸۿا 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘بســـــــــمہ رب الشــــــــــهدا⚘ ⭐به مناسبت سالروز شهادت ⭐شهید_محمد_تاجبخش ⭐تاریخ تولد : ۱۶ /۴/ ۱۳۶۸. گتوند خوزستان 🌙تاریخ شهادت : ۱۶ /۵/ ۱۳۹۶ 🕊محل شهادت : تدمر سوریه 🥀مزار شهید : گُتوند خوزستان ⭐این داستان اما عباسی دیگر با نام محمد تاجبخش، قهرمانی از دیار مدافعان حرم، از مریدان قمر بنی هاشم و دلسوختگان اسارت_زینب(س) ⭐همانی که دل و جان را فدای نماز کرده بود و تا ندای اذان می شنید، دعوت پروردگار را با آغوش باز پذیرا میشد؛ حتی زمانی که به سن تکلیف نرسیده بود صبح ها این صدای مناجات او بود که در فضای خانه میپیچید. ⭐متعهد شده بود به قرائت دعای_عهد پس از نماز صبح و تا آنجا که میتوانست برای مولایش امام زمان دلبری میکرد. حتی دور بودن محل برگزاری نماز جمعه هم مانع پرداختن او به این امر خدایی نبود؛ مسیرش را برگزیده بود و در این راه با انجام واجبات و مستحبات خودرا ثابت قدم میکرد🙂 ⭐چتر دستگیری او، سقف میشد برسر همگان و او بود که در پاسخ به تمامی حرف ها تنها دل میسپرد به آیه قران و میگفت:«هر کس در راه خدا چیزی یا پولی قرض دهد، خداوند ۱۰ برابر به وی برمیگرداند» ⭐نهایت اما جسم خسته و بیتابش او را به سوریه کشاند؛ جایی که قرار بی قراری هایش شد. عباس وار جنگید، دفاع کرد و نگذاشت حتی لحظه ای قدوم نحس تکفیری ها به حرم عمه جان برسد✌️ ⭐تدمر اما آسمان او شد. آغوشش را به روی محمد باز کرد و اورا به دست حسین_بن_علی(ع) سپرد... ⭐برای خدا بود و به سوی او پرکشید! این چنین است سرنوشت عاشقان ‌‌و شیفتگان مکتب قمر ام البنین :) باشد که ما هم تا ابد دلسوخته بمانیم💔 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله......⭐شهیدوالامقام محمدتاجبخش⭐ 💠صلــــــــــــــــوات💠 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 لوح | در این هوا هوس نمی‌گنجد. 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «همانند شهید بابایی را به هم نزدیک کنید؛ را پاک کنید؛ را خالص کنید؛ ✨ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ و و بود.»  🕊۱۵مردادماه، سالروز شهادت شهیدعباس‌بابایی... تاریخ انتشار ۱۶ مرداد ماه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ‏ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ 👑﷽👑 🕯به مناسبت شهادت :شهید 🕯مصطفی صدرزاده 🕯نام پدر:محمد 🕯نام جهادی:سیدابراهیم 🕯محل تولد:خوزستان-شوشتر 🕯تاریخ تولد:۱۳۶۵/۰۶/۱۹ 🕯تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۰۸/۰۱ 🕯محل شهادت:سوریه 🕯ادرس مزار:شهرستان شهریار-بهشت رضوان 🕯وضعیت تاهل:متاهل 🕯تعداد فرزندان:دو فرزند-یک دختر و یک پسر 🕯تاریخ ازدواج:۱۳۸۶ ❣اولین دیدار باهمسرشان:یکی از دوستان شهید همسرشان را به ایشان معرفی کردند اما در یک پایگاه و مسجد فعالیت میکردند : ❣چهارسال در حوزه امام صادق(ع)درس خواندند 📙دانشگاه محل تحصیل:دانشگاه ازاد تهران 🔰رشته:ادیان و عرفان 📗 ☔شغل:آزاد ☔ ❣همسر شهید:در روز خواستگاری بجای اینکه بگوید همدم و همسر میخواهم به من گفت من همسنگر میخواهم ✋ارادت خاصی به حضرت عباس (ع)داشت 👌دغدغه اش کارفرهنگی بود گویی تمام زندگی اش فعالیت های فرهنگی بود ✌️🏻 ❣همسر شهید:بارزترین خصوصیت اخلاقی مصطفی عاطفی بودنش بود 💠اولین اعزام:سال۹۲ 💠 👌تقریبا دوسال نیم در سوریه بودند که ۸بار مجروح شدند 🕊آخرین اعزام:چهارشنبه۲۰مرداد 🕊 ❣شهید دوبار با رزمندگان عراقی به جبهه نبرد رفت و در ماموریت دوم با رزمندگان فاطمیون آشنا شدند و از آن پس به عنوان یک نیروی افغانی به سوریه رفتند 👋آقا مصطفی یکی از رزمنده های مورد علاقه سردار سلیمانی بود؛به گونه ای که سردار آقا مصطفی یکی از رزمنده های مورد علاقه سردار سلیمانی بود؛به گونه ای که سردار میگوید من واقعا عاشقش بودم💕 ❣شهید در شب حنابندان یا همان شب قبل از عملیات (شب تاسوعا)پیش بینی شهادتشان را کرده بودند که بخاطر این قضیه اخطار به اخراج از سوریه را به ایشان داده بودند زیرا این موضوع را تضعیف روحیه رزمندگان میدانستند ⬅یک اتفاق عجیب :پیکر شهید بعد از۷؛۸ روز هم خونریزی داشت که مجبور شدند دوباره پیکر را غسل دهند.انگار خدا میخواست شرایطی فراهم اورد که فاطمه بتواند بهتر پدرش را ببیند🥀🕊 ⬅اتفاقی عجیب هنگام تدفین 🕊🥀 وقتی قران را بعد از اینکه تلقین خواندند بر روی صورت شهید گذاشتند شهید برای مدتی اندک چشم ها و دهانشان را بازکردند : أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله......💟شهیدوالامقام مصطفی صدرزاده💟 💠صلــــــــــــــــوات💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊⚘هُـــــــــــوَالشَــــــــهید🕊⚘ 💟به مناسبت سالروز شهادت 💟شهید_مصطفی_جوانی 💟تاریخ تولد : ٢۰ /۶/ ۱٣۴٢ 💟تاریخ شهادت : ۱۶ /۵/ ۱٣۶٣ 🕊محل شهادت : نقده 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان 💠شهادت مزد تلاشگرانی است که مجاهدانه کفش آهنین به پا میکنند و آنقدر در راهشان پا به زمین میکوبند تا نهایت صلح را به ارمغان می اورند و شهادتی نصیبشان میشود که چشم همگان را خیره میکند... 💠مصطفی جوانی نیز سربازی است که در این راه قدم نهاد. کفشی خریده و به پا کرده بود؛ میگفت:« تا زمانی که این کفش هارا در راه انقلاب پاره نکنم ارام نمیگیرم » 💠تواضع خاصی داشت؛ همیشه چشم هایش انتظار رضای خدا را میکشید و همین نیز دلیلی بود برای به دل نشستن کارهایش. سرانجام؛ زمانی که برای گذراندن خدمت وظیفه به کردستان رفته بود؛ با دو تن از همرزمانش به جهادی دوباره پرداخت... 💠بدنبال امنیت بود و در راه تامین ان به دست نیروهای کومله شهادت را با اغوشی باز پذیرفت. گویا خود بوی سیب را حس کرده بود که این چنین نوشت: «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم» 💠آری تو از عالن خاک و زمینی نبودی؛ پرواز کردی و عطر پر زدنت ایران را معطر کرد... 💠مصطفی جوانی صلوات💠 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌ ‌✨ایشالا تاسوعا پیش عباسم(ع) 🌷شهید نهم محرم الحرام_تاسوعای۹۴ 📜فرازی از وصیت نامه : 《چند نکته را به حسب وظیفه به شما سفارش می کنم: 1- وقتی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم ... 2- وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید ، هرگز... 3- اگر می خواهید کارتان پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید ، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ... 4- سخنان را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. 5- دعای و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید. 6- دغدغه شما باشد. سید ابراهیم صدرزاده》 ‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘بسمہ رب الشهدا والصدیقین⚘ 📘به مناسبت سالروز شهادت 📘شهید_مرتضی_حسین_پور 📘تاریخ تولد : ۳۰ /۶/ ۱۳۶۴ 📘تاریخ شهادت : ۱۶ /۵/ ۹۶.دیرالزور سوریه 📘مزار شهید : گیلان، روستای شلمان 💥بعضی ها از ابتدا عاشق آفریده می‌شوند! به سِیر زندگیشان که نگاه می‌کنی، با بقیه فرق‌هایی دارد. مثلا مرتضی! متولد شهر قم است. از ابتدا زیرِ سایه حضرت فاطمه_معصومه(سلام الله علیها) بزرگ شده است😌 💥پسری باهوش، با استعداد و توانمند، در رشته ریاضی تحصیل کرد و توانایی هایی بی‌نظیرش در حل معادلاتِ ریاضی او را قبولِ رشته مهندسی_الکترونیک کرد. 💥اما او آگاهانه، مسیر زندگی اش را تغییر داد! دل از رشته عالی و موقعیت های بعدش کَند و وارد دانشگاه افسری_امام‌علی(علیه‌السلام) شد. جایی که دستِ عاشقی کردنش باز باشد😉 💥اما به قولِ همسرش"بیش از اینکه به فکر شهادت باشد به فکر انجام وظیفه بود. مرتضی حتی وصیت‌نامه هم ننوشت!" ⬅به سوریه رفت، منطقه 💚سیده_زینب، در ردیف جنوبی دمشق. پایش به عراق باز شد، آن زمان که داعش پا از گلیمش فراتر گذاشت و به همراهِ سردار دلها در خارجِ شهرِ بغداد کمربند دفاعی تشکیل دادند تا مانعِ پیشروی دشمن شوند. بال و پر می‌گشود. آماده 🕊پرواز می‌شد و گویی جسمش جایی برای روحِ بزرگش نداشت! 💕عاشقانه پایِ عشق جان داد ترکشی پهلویش را شکافت و خونی که وارد ریه اش شد، راه نفسش را بست. جسمِ بی‌جانش درون خاک و روحِ بلندش در 💥آسمان ها نظاره گرِ فرزندی است که چهارماه پس از شهادت پدر چشم به جهان گشود😔 🔻علی که هیچ گاه طعمِ آغوش پدر را نچشید... 🕊پروازت_مبارک_فرمانده💔 👌پ.ن: شهید در سال۹۷ شهید نمونه کشوری معرفی شدند. أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله.... 💥شهیدوالامقام مرتضی حسین پور💥 💠صلــــــــــــــــوات💠 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh