🌹حاج قاسم سلیمانی میگفت:
هر گاه که میخواستم حالم عوض شود و روحیه بگیرم♥️ وارد سنگر اطلاعات عملیات میشدم و پشت سر #شهید_محمدرضا_کاظمیزاده
#نماز میخواندم📿🤲
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگــــــــر 🔔🔔
♨️پول خورد💰 نباشیم!!
💢یک وقت هایی؛
بعد از دو شب #نماز_شب!
بعد از چند روز روزه مستحبی!
بعد از چند روز تسبیح📿 چرخاندن!
بعد از یک #کار_فرهنگی در فضای مجازی📱و حقیقی!
و ...
💢کلی سر و صدا راه می اندازیم که آقا چرا ما #امام_زمان رو نمی بینیم⁉️
کلی هم خودمون رو #تحویل میگیریم😏!
💢شاید جلو آیینه هم بریم و ببینیم که #به_به!!
چقدر نورانی شدیم😎!!
💢اونی که دونه درشت بشه!
مخلص بشه!
خالص بشه👌!
برای #امام_زمان_عج
سر و صدا راه نمیندازه❌...
💢به قول حاج حسین یکتا؛
اون #پول_خوردِ که سر و صدا داره!
اسکناس 💶صدایی ازش در نمیاد...
💢 #دونه_درشت بشیم!
#خالص بشیم!
امام زمان ماموریت هاشو به ما بسپاره💪!
تمام امید امام زمان(عج) #ما هستیم✊...
💢که #شهیدنیکوکلام در حاج عمران بهش میگفتن!
چرا یک روز تیربار!
یک روز آر پی جی!
یک روز ...
یک روز ...
گفت: به من #میگن کجا برو😊!!
♨️به ما هم میگن!؟
#جا_نمونیم
#شهدا_گاهی_نگاهی🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
- چرا ناراحتی⁉️
+خیلی #جامعه خراب شده، آدم به گناه🔞 می افته!
-خب #توبه رو گذاشتن واسه این جور موقع ها ...
+وقتی یه قطره💧 جوهر می افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی, اما آینه #کدر میشه!
🌷اینجا بود که فهمیدم
این بشر چقدر جلوتر از ما می پرد🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣ #قسمت_ششم 📖دعای کمیلما
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣ #قسمت_هفتم
📖حرف ها شروع شد #ایوب خودش را معرفی کرد کمی از انچه برای من گفته بود به اقاجون هم گفت. گفت: از هر راهی جبهه رفته است #بسیج، جهاد و هلال احمر حالا هم توی جهاد کار میکند.
صحبت های مردانه که تمام شد اقاجون به مامان گاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است✅
📖تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان میداد #دست هایش بود. جانباز هایی که اقاجون و مامان دیده بودند یا روی ویلچر♿️ بودند یا دست و پایشان قطع شده بود. از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با انها #خیلی_سخت است اما از ظاهر ایوب نه❌
📖مامانم با لبخند من را نگاه کرد😍 او هم پسندیده بود. سرم را پایین انداختم. مادر بزرگم در گوشم گفت: تو که نمیخواهی #جواب رد بدهی⁉️خوشگل نیست که هست، جوان نیست که هست. ان انگشتش هم که توی راه کمینی (خمینی) جانتان این طور شده. توکه دوست داری
📖توی دهانش نمیگشت اسم #امام را درست بگوید. هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام☺️ سرم را اوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از #چشم_هایم معلوم بود
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣ #قسمت_هشتم
📖وقتی مهمانها رفتند. هنوز لباسهای #ایوب خیس بود. و او با همان لباسهای راحتی گوشه اتاق نشسته بود. گفت: مامان! شما فکر کنید من ان #پسرتان هستم که بیست و سه سال پیش گمش کرده بودید⁉️ حالا پیدا شدم. اجازه میدهید تا لباسهایم خشک بشود اینجا #بمانم؟؟
📖لپ های مامان گل انداخت و خندید. ته دلش غنج میرفت برای اینجور ادمها. اقا جون به من اخم کرد. از چشم من میدید که ایوب نیامده شده عضوی از خانواده ما، چند باری رفت و امد و به من چشم غره رفت😒
📖کتش را برداشت و در گوش مامان گفت: اخر #خواستگار تا این موقع شب خانه مردم میماند؟ در را به هم زد و رفت. صدای استارت ماشین🚗 که امد دلمان ارام شد. میدانستیم چرخی میزند و اعصابش که ارام شد برمیگردد خانه.
📖مامان لباس های ایوب را جلوی بخاری جابه جا کرد و گفت: اینها هنوز خشک نشده اند. #شهلا بیا شام را پهن کنیم. بعد از شام ایوب پرسید: الان در خوابگاه جهاد بسته است، من شب کجا بروم؟؟ مامان لبخندی زد و گفت: خب #همینجا بمان پسرم، فردا صبح هم لباسهایت خشک شده اند، در جهاد هم باز شده است. یکدفعه صدای در آمد. اقا جون بود😥
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_409152302.mp3
9.31M
🌴شب زیارتی #امام_حسین(ع)
🍃این دوری آقا حق من بوده
🍃حق من که قدر تو ندونستم
🎤 #سیدرضا_نریمانی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#شب_جمعه✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
★من زبان #چشمهایت را نمیدانم
به من رمز شهادت🌷 را بگو
★بگو آخر، چگونه پر زدن🕊 آموختی
چگونه همچو پروانه
به گرد شمع #عشق سوختی
★چگونه آتش🔥 را
در #دستانت حفظ کردی؟
نگفتند دیوانه ای⁉️
★بگو با من
چگونه میتوان در آتش عشـ♥️ـق
#جانفشانی کرد؟
★چگونه می توان #بی_بال
ترک این دنیـ🌍ـای فانی کرد؟
★تو از جنس ما بودی
و با ما #فرق_داشتی
از درد مردم ستم دیده درد💔 داشتی
درد عشق، درد #متعالی
تا کجا می شود از عشق تو گفت؟
★ #نامت آغازگر سرنوشتت بود
چه زیبا جهاد با نامت تداعی شد
چه زیبا عشق و خون❣و خاک
قاطی شد
#چگونهمیتواندرآتشعشقجانفشانیکرد
#شهید_احمد_مشلب
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ـ┇ گزارش تصویری 📸 مراسم عزاداری وفات حضرت ام البنین علیها السلام
و پخش مستند آنا - روایتی صادقانه و مادرانه از انتظار مادر شهید حسین علیزاده
#بیت_شهید_نظرزاده
••هِیئَت مُحِبانٖ جَوْادُ الاَئِمِهٰ(علیه السلام)••
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh