eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
یادت باشه یک روز جوونایی از چشمای خشگلشون گذشتند تا امروز ما چشمامون غرق خدا باشه نه غرق گناه .....🌸🍃 ایام عید و رفت و آمد سعی کنیم گناهی نکنیم ای برادر نگاهت ای خواهر حجابت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐در رکوع و سجود نمازتان صلوات هم بفرستید صلوات فرستادن بعد از رکوع و سجده، برکت عمر و رزق انسان را زیاد می کند و در روایت داریم اگر کسی رکوع و سجود خود را طولانی کند، عذاب قبر نخواهد داشت. همچنین چون صلوات دعای مستجاب و قبولی هست نماز هم به واسطه صلوات قبول می شود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه یک آیه تا الان هزار ختم قرآن انجام شده، حتما در حد یک آیه هم که شده تو این طرح شرکت کنید خیلیا با همین یک آیه یک آیه تو چندصدتا ختم قرآن شریک شدن بسم الله. لینک شرکت درختم آیه‌ای👇 https://leageketab.ir/khatme-quran روزانه‌ ثواب ختم ها به یکی از معصومین و شهدا هدیه میشه تا توجه و عنایاتشون نصیب همه‌مون بشه. برای اطلاع از برنامه ختم‌های روزانه عضو کانال باشید👇 👉 @hosein_darabi
فضیلت دعای مجیر دعاى مجير دعايى است رفيع الشأن مروى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله جبرئيل براى آن حضرت آورد در وقتى كه در مقام ابراهيم عليه السلام مشغول به نماز بود و كفعمى در بلد الامين و مصباح اين دعا را ذكر كرده و در حاشيۀ آن اشاره به فضيلت آن نموده از جمله فرموده هر كه اين دعا را در ايام البيض ماه رمضان(یعنی امشب و فردا شب و پس فردا شب) بخواند گناهانش آمرزيده شود اگر چه به عدد دانه‌هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان باشد و براى شفاى مريض و قضاى دين و غنا و توانگرى و رفع غم خواندن آن نافع است. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهش گفتم:علی! امام حسین روی حرفت حساب باز کرده....ی جایی تو روضه گفتی: حسین! جان بِستان😭 😔همراه با صحنه هایی از لحظه شهادت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
تاریخِ‌شهادت‌ِیه‌پھلوونِ‌مهربون - یہ‌مداح .. - یہ‌داداشِ‌باغیرت ! - یہ‌مردِ‌واقعے .. - یہ‌سربازخالص ! - یہ‌همدم‌‌بی‌نڟیر .. کسی‌که‌مزارش‌شدپاتوقِ‌دلشکسته‌ها .. صداش‌شد‌روشناییِ‌راهِ‌گمشده‌ها .. راهش‌شدراه‌همہ‌دلداده‌ها .. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نمک نشناس نباشیم بقیه را بگذار وقت تلف کنند ما باید راه را ادامه بدهیم... امام خامنه ای : « اگر شهیدان عزیزند، که عزیزترینند اگر برای ما گرامیند، که گرامیترینند گرامیداشت آنها به معنای این است که ما راهشان را ادامه بدهیم و اهدافشان را دنبال کنیم دنبال کردن راه آنها یعنی بایستی اهداف جمهوری اسلامی و ارزش های اسلامی این پایه‌های مستحکم و این شاخص های نمایان که می تواند این ملت را به اوج افتخار دنیوی و اخروی برساند در نظر داشته باشیم و دنبال کنیم زن و مرد در این جهت یکسانند پسران و دختران شهید، برادران و خواهران شهید و آنهایی که نسبتی با شهید دارند در این جهت یکسانند هر چه به شهید نزدیکترید، افتخارتان بیشتر و مسئولیت‌تان سنگین‌تر است کشور مال شماست کشور مال جوانهاست آینده مال شماست آنهایی که رفتند، رفتند و راهها را گشودند من و شما که ماندیم باید از این راههای گشوده حرکت کنیم و پیش برویم اگر آنها راه را باز کنند و ما بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و تماشا کنیم این قدرنشناسی و نمک نشناسی است » 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱 🎥 همخوانی زیبای شهید مدافع حرم حامد بافنده و سید مسافر شهید مدافع حرم🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
رسم خوبی داشتیم، ماه رمضان‌ها بعضی شب‌ها چند تا از مربی‌ها جمع می‌شدیم ، افطاری میرفتیم خونه‌ی دانش آموزان . . یه بار تو یکی از شب‌ها، توی ترافیک گیر کردیم، اذان گفتند، علی گفت: وحید بریم نماز بخوانیم وقت نمازه، من گفتم: ۵ دقیقه بیشتر نمونده علی‌جان بزار بریم اونجا، میخونیم .. نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه‌ی بنده خدا، از ماشین که پیاده شدیم، علی زد رو شونم و گفت : کاری موقع نماز اول وقت انجام بشه ابتر می‌مونه‼️ 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| سخت است عاشق شوی و یار نخواهد. دلتنگ حرم باشی و ارباب نخواهد...| ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️ قاب ڪردم همه جا بر روے دیوار حرم نذرڪردم ڪہ بیایم صدویڪ بارحرم آرزوے « مرا» می بینی؟ ڪاش مهمان بشوم لحظه افطار حرم 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یاد خدا ۴۵.mp3
9.69M
مجموعه ۴۵ | √ چطوری میل من به محبت خدا بیشتر میشه؟ √ چطور منم به لذتِ همنشینی با خدا میرسم؟ @shahidNazarzadeh @ostad_shojae | montazer.ir
یاد خدا ۴۶.mp3
13.99M
مجموعه ۴۶ | «ذکر» دو جور است! 1- ذکر قبل از انس 2- ذکر بعد از انس √ بین این دو جور ذکر گفتن، و ذاکرهای این دو دسته نیز تفاوت زیادی هست! شما از کدام دسته‌اید؟ ارتباط میان این دو ذکر چیست؟؟ @shahidNazarzadeh @ostad_shojae | montazer.ir
تا وقتی گوش به فرمان رهبر هستید مطمئن باشید چه دشمن خارج از این کشور و چه دشمنِ به ظاهر دوست در داخل هیچ‌ کاری از پیش نخواهد بُرد . 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سخنی با خواهران 📣 در خواب به مادر گفته بود، «از دختران بخواهید تا حجاب‌های خود را کامل رعایت کنند و به نحو احسن امر به معروف کرده و عاجزانه فرج آقا امام زمان (عج) را از خدا بخواهند.» نقل از خواهر شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨ابراهیم می گفت: برای رفع گرفتاری ها با دقت تسبیحات حضرت زهرا (س)بگوید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥بسم الله الرحمن الرحیم ♥ قسمت پنجاه و چهارم سرمو انداختم پایین و: _خدا نکنه سایه شما کم شه از سرمون. چشم حواسم بهش هست شما خیالتون راحت باشه . هر زمان که حرف از نبودش میزد قلبم تیر میکشید . تیغاے ماهے و که برداشتم،ماهے و براش تو بشقاب ریختم. رفتم دستم و شستم و خواستم واسه خودم نیمرو درست کنم که فهمیدم نون نداریم. نمیخواستم بابا رو تنها بزارم برا همین سعے کردم خودمو سیر نشون بدم که بابا نگه چرا غذا نمیخورم. یه پرتقال برداشتم و نشستم پیش بابا ومشغول خوردن شدم که بابا گفت: _چرا غذا نمیخوری؟ واسه اینکه دروغ نگم گفتم _خب الان پرتقال خوردم . نگاهشو از روم برداشتو مشغولِ غذاش شد. تلویزیونو روشن کردم و در حال عوض کردن کانالابودم که بابا گفت +آروم بگیر بچه . سرم گیج رفت. مگه سرِ جنگ دارے با کنترل! _نه اقاجون . نیست خونه خودم تلویزیون ندارم عقده اے شدم! یه لبخند رو لباش نشست . غذاشو که تموم کرد ظرفارو جمع کردم و بردم تو آشپزخونه. آخ که چقد برا خونه خودمون دلم تنگ شده بود! رفتم تو اتاقم. میخواستم دراز بکشم که چشمم خورد به آلبوماے دوران بچگیم که کنار اتاق افتاده بود ‌ حتما ریحانه اینجا انداخته بودتشون یکیشو باز کردم. دونه دونه صفحه هاشو ورق زدم تا به عکس مامان رسیدم ناخودآگاه اشکِ چشام روونه شد. چند وقتے میشد که سر خاکش نرفته بودم. چرا یادم رفته بود مامانمو...! مگه میشه کارو زندگے انقد آدم و به خودش مشغول کنه که.... من که همه زندگیم تو مامانم خلاصه میشد چیشد که فراموش شد؟ عکس دست جمعیمون بود. مامان و بابا کنار هم بودن منم بینشون ایستاده بودم. ریحانه و علے هم کنار هم بودن. عکسو زنداداش انداخته بود. بیچاره زنداداش نرگس!! بعدِ مامان، خانمِ خونه شده بود. از پختن غذا بگیر تا شستن لباساے ما. به خاطر مشکلے هم که داشتن بعد چندین سال خدا بهشون فرشته رو هدیه داده بود‌. روصورت مامان دست کشیدم. چقدر دلم براش تنگ شده بود. دلم میخواست محکم بغلش کنم و دردامو براش بگم. تنها کسے که همیشه بهم گوش میداد با همه ے مشکلات و سختیاے زندگے با بابا کنار میومد چون عاشق زندگیش بود. به چهره خودم نگاه کردم . اون موقع تازه بیست و یڪ سالم شده بود. ینے دقیقا روزِ تولدم بود. دقیقا زمانے که لج کرده بودم واسم زن بگیرن... همون موقعے که سلما و خواهراش افتاده بودن به جونِ ما. همیشه بد دهنے و بے اخلاقیش وِردِ زبون مامان بود‌ برا همین نمیذاشت بریم خواستگارے سلما‌. دو سال ازم کوچیڪ تر بود. ولے .... از خامے و بچگے خودم خندم گرفت. چه پسر بچه ے تندے بودم . باورم نمیشد من با اون همه تند و آتیشے بودنم الان چطور روحیم انقدر آروم و آروم پسند شده. باورم نمیشد چطور مَنے که این همه به ازدواج کردن فکر میکردم6 سال منتظر موندم. چقد دیوونه بودم! به ریحانه پیامڪ زدم : _فردا بریم سر مزار مامان ،که بعد چند دقیقه گفت : +باشه‌. از اتاق بیرون رفتم.بابا جلو تلویزیون تو رخت خواب خوابش برده بود. تلویزیونو خاموش کردم و رو بابا پتو کشیدم‌. خودمم رفتم‌تو اتاق نشستم و لپ تاپ و روشن کردم و مشغول طراحے یه سرے از پوستراے برنامه هاے هیئت شدم. ___ ساعت دم دماے 12 بود‌ به سرم زد عکساے دوربینو منتقل کنم به گوشیمو و چند تا پست بزارم. دوربین و گوشیم وبه لپ تابم متصل کردم. عکساے شهدا و خوزستان وبه لپ تاپ منتقل کردم. چندتا عکس بهتر و انتخاب کردم و توگوشے کپے کردم. رسید به عکساے عقد ریحانه! عکساے خودمون که دادیم دوستش ازمون بگیره رو باز کردم. رو چهره ے ریحانه زوم کردم. چقدر ماه شده بود! زوم شدم رو خودم . چقدر نسبت به عکساے تو آلبوم بهتر شده بودم... درکل تو عکس خیلے خوب افتادم. عکسو عوض کردم عکس بعدے از من و روح الله و بابا و ریحانه بود. دقت که کردم متوجه شدم روح الله و ریحانه چقدر بهم میان! ان شالله همیشه بخندن و خوشبخت زندگے کنن. عکسو که عوض کردم عکسِ چهره ریحانه و همون دوستش بود. خواستم تند عکسو عوض کنم که با دیدن حجابِ دوستش منصرف شدم . روسرے سرش بود. صورت ریحانه بدجورے منو به خودش جذب کرد. با اینکه آرایش زیادے نداشت ولے خیلے خیلے قشنگ شده بود. بیچاره تا اون لحظه از عمرش بهش اجازه نداده بودم حتے اسم لوازمِ ارایشیو رو زبونش بیاره بنده خدا. چقدر سختے کشید از دست من. دلم میخواست عکسشو کات کنم بزارم تو گوشیم. پے سے و باز کردم و مشغولِ کات کردن و ادیت عکس شدم که ناخوداگاه چشم رفت سمت دوستش. اسمش چے بود ... اها فاطمه‌! فورے عکسُ بستم. ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥بسم الله الرحمن الرحیم♥ قسمت پنجاه و پنج با صداے آهنگ ملایم گوشیم از خواب بیدار شدم بعد از چند دقیقه از رخت خواب بلندشدم و به صورتم آب زدم . لباسام و عوض کردم و بابا رو بیدار کردم و تا وقتے آماده شه دوتا استکان چاے ریختم... بعد خوردن چای،نشستیم تو ماشین. 15 دقیقه بعد کنار مغازه نزدیڪ آرامگاه نگه داشتم و گلاب خریدم. بعد اینکه واسه شهداے گمنامے که تو آرامگاه دفن شده بودن فاتحه خوندیم رفتیم طرف قبر مامان، کنارش نشستیم و فاتحه خوندیم چند دیقه بعد ریحانه و روح الله هم اومدن. ریحانه یه نایلون پر از گلبرگاے سرخ دستش بود قران و گرفتم دستم و شروع کردم به خوندن بابا هم سرش پایین بود و ذکر میگفت ریحانه گلاب و ورداشت و ریخت رو قبر و با دستش سنگ قبر و پاڪ کرد روح الله هم بعد چند دقیقه خداحافظے کرد و رفت همه سکوت کردیم و فقط صداے گریه هاے ریحانه بود که این سکوت و میشکست! چند صفحه که خوندم قران و بستم. رفتیم تو ماشین و برگشتیم خونه. مثله همیشه،وقتایے که از پیش مامان برمے گشتیم دلم میگرفت...! هر کے به کاره خودش مشغول شد ریحانه میخواست ناهار درست کنه که بهش گفتم از بیرون سفارش میدم بره درسش و بخونه و وسایلش و جمع کنه رفتم سراغ لبتابم و مشغول شدم! زنگ زدم و قورمه سبزے سفارش دادم بعد یڪ ربع که سفارشمونو آوردن سفره رو گذاشتم و بقیه رو صدا زدم حوصله ام سر رفته بود ناهار و که خوردیم دیگه نتونستم تو خونه بمونم. ماشین وگرفتم و رفتم کنار دریا... نشستم روے سنگچیناے کنار ساحل. انقدر همونجا موندم تا آشوبے که تو دلم راه افتاده بود آروم شه! به ساعتم نگاه کردم.دیگه باید حرکت میکردیم برگشتم خونه.ریحانه و بابا آماده بودن نماز مغرب و که خوندیم وسایل و تو ماشین گذاشتیم و حرکت کردیم . سکوت بینمون آزار دهنده بود ولے به نظر میرسید کسے حال شکستنش و نداره. داداش علے و خانومش شاید یه هفته دیگه میومدن تهران. چون فرشته تازه به دنیا اومده بود، زن داداش میترسید ببرتش مسافرت! ریحانه رو صدا زدم جواب که نداد از تو آینه بهش نگاه کردم .بیهوش شده بود.برام سوال بود چطور میتونست تو ماشین انقدر راحت بخوابه؟ باباهم به جاده خیره بود تصمیم گرفتم با صداے قرآن سکوت ماشین و بشکنم ___ بعد 4 ساعتِ خسته کننده بلاخره رسیدیم ریحانه که تمام مسیر وخواب بود،بیدار کردم و به کمکش وسایل و از ماشین خالے کردیم وقتے وسایل و تو خونه مرتب کردیم رفتم و دوش گرفتم . 20 دقیقه بعد سرحال اومدم بیرون! حالم بهتر شده بود و خستگیم از تنم در رفت ریحانه با وسایلے که آورده بودیم شام درست کرد بعد اینکه شام خوردیم خودم ظرفا و جمع کردم و با وجود مخالفت ریحانه شستمشون بابا رو فرستادم بخوابه. واسه فردا صبح براش نوبت گرفته بودم. وقتے کارام تموم شد قرآنم و برداشتم .وقتایے که تنها و بیکاربودم چندتا آیه حفظ میکردم. این چندتا آیه روهم14جزء شده بود.ولے میخواستم بقیشم حفظ شم. رفتم کنار بابا که آروم خوابیده بود. پیشونیش و بوسیدم‌. نگاه کردن به چهره ے بابا بهم آرامش میداد. حس میکردم از نبودش خیلے میترسم. دستش و گرفتم و انقدر قرآن خوندم که وقتے به خودم اومدم ساعت از2 شبم گذشته بود. قران وبوسیدم و بستم. بدون اینکه رخت خوابے پهن کنم دراز کشیدم و خوابیدم ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴 📝 امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام") 🌹اَللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ مَثَّلَتْهُ فِی نَفْسِی اسْتِقْلَالًا لَهُ وَ صَوَّرَتْ لِی اسْتِصْغَارَهُ وَ هَوَّنَتْ عَلَیَّ الِاسْتِخْفَافَ بِهِ حَتَّى أَوْرَطَتْنِی فِیهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ بارخدایا! و از تو آمرزش می‌طلبم برای هر گناهی که با کوچک شمردن آن در نفسم آن را تصور کردم، پس حقیر شمردن آن را برایم مجسم و خفیف شمردنش را بر من آسان کرد تا آنکه مرا در ورطه آن فرو برد. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و این‌گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان 🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴 ‎‎‌ ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فرصتی برای شروع محاسبه نفس در عید بندگی و طبیعت، با دفترچه مراقبه و محاسبه نفس 📦محتوای دفترچه محاسبه نفس: ▫️توبه نامه و مراتب عرفانی آن ▫️عهد نامه با خدای متعال ▫️جدول جبران حق الله و حق الناس و... ▫️وصیت نامه ▫️جدول محاسبه روزانه با تاکید بر مباحث عرفانی ملاحسین قلی ✨دفترچه برای یکسال مراقبه می باشد ❌فرصت جهت سفارش بسیار محدود 🔰مشخصات دفترچه قطع : جیبی تعداد صفحات :۱۶۰ قیمت باتخفیف ۳۵٪ویژه ماه رمضان : ۵۵ ت «می تواند عیدی بی سابقه ای در بهار بندگی باشد» جهت سفارش کتاب به آیدی زیر پیام دهید: @shopava 📌کانال انتشارات موسسه آوای توحید جهت کسب اطلاعات بیشتر از کتاب https://eitaa.com/joinchat/1868955658Ca39e34c5db