eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 اگر (علیه السلام) نبود ما نداشتیم استاد (ره) اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 ! ✨فیسبوکی هـاهم به بهشت میروند!✨😊 ✍ به خاطر اینکه تو فیس‌بوک فعالیت می‌کرد و همیشه آنلاین بود و در جهت نشر فرهنگ مقاومت، در شبکه‌های اجتماعی فعالیت می‌کرد، دوستاش اسمشو گذاشته بودند: فیس‌بوک‌چی … ایشون معروف به کاظم هستند که در منطقه قنیطره واقع در جولان سوریه، به همراه و و جمعی دیگر از ، توسط تیم تروریستی اسرائیل به رسیدند.😭😭 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تمام خیر‌ها از مسیر سید‌الشهداء‌ میاد 👤 آیت‌الله‌ فاطمی‌نیا ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به من گفتن علی اکبر؛ سینه هایی که برای (علیه‌السلام)زدی ولی برای فرج دعا نکردی بالا نرفته.. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هر روز سعی کنید یک کاری برای امام زمانتان انجام دهید که شب وقتی می‌خواهید بخوابید بگویید؛آقا جان من این کار را برای شما انجام دادم ولو شده یک صلوات بفرستی. آقا شکورند،با محبتند،دستتان را می گیرند. ولو یک صلوات،یک صدقه،یک دعا برای فرج... میتوانی دیگران را به یاد عجل الله بیندازی. هرچه از دستت برمی آید و از عهده ات ساخته است.🌱 |حجت‌الاسلام قرهی| جهت تعجیل در امر فرج صلوات به عشق نشر دهید ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این کار را انجام دهید تا در زمان ظهور به دنیا رجعت (برگردید) کنید. 🎙 حجت‌الاسلام عالی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مرحوم استاد فاطمی نیا : فراموشی و غفلت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، بسیار ظلمت آور است . یاد آن حضرت نباید اختصاص به روز جمعه و دعای ندبه داشته باشد و بس . ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅داستان زیبای یک مسیحی در حرم علیه‌السلام 🔰 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 برای رهایی از گناه و آلودگی باطن، زیاد بگویید و خسته نشوید و خاطر جمع باشید این علاج است. ✨داءکم الذنوب و دواءکم الاستغفار درد شما، گناهان است، و دوای شما استغفار =صَــــدَقِہ جاریِہ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰شهید مدافع حرم عباس دانشگر 💠مأموریتی مهم تر از نماز نذاریم... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حاجی را سلام برسانید 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 آخری ها که ایشون می اومد مرخصی یک حرف هایی می زد که اصلاً اون مشکلات ما همه اش حل شد. یعنی آب ریخت رو آتیش اختلاف هایی که ما داشتیم.» شش دنگ حواسم رفته بود به حرف های او ادامه داد:«قاسم این جوری نبود که از این حرفها بلد باشه، از این هنرها نداشت،اگر داشت قبلاً بر طرف می کرد مشکلات ما رو؛ بلاخره نمی دونم تو جبهه چی به اش یاد دادن فقط می دونم این که می گن جبهه دانشگاست واقعاً حرف درستی هست، چون من خودم به عینه دیدم.» مجید اخوان قرار بود با لشکر هفتاد و هفت خراسان و یک لشکر دیگر،عملیات ادغامی داشته باشیم آن موقع فرماندهی لشکر هفتادو هفت جناب سرهنگ صدیقی بود یک روز جلسه مشترکی باهاشان گذاشتیم رفتیم اتاق توجیه لشکر ۷۷و نشستیم به صحبت درباره ی عملیات. اول رده های بالا شروع کردند. روی نقشه ای که به دیوار زده بودند مانور می کردند و حرف می زدند نوبت رسید به فرمانده تیپ ها هم بچه های ارتش صحبت کردند هم بچه های سپاه، زمینه ی حرف ها بیشتر رو جنبه های کلاسیک و تاکتیکی بود؛ این که مثلاً: ما چند تا تانک داریم دشمن چند تا دارد؛ ما چقدر نیرو داریم، دشمن چقدر؛ آتش چطور باید باشد چطور مانور کنیم... حاجی برونسی آن موقع فرمانده ی تیپ شده بود تیپ هجده جواد الائمه (سلام الله علیه)، مسؤولیت رکن دوم تیپ هم با من بود، درست نشسته بودم کنارش، بالاخره نوبت رسید به تیپ ما،حاجی بلند شد و رفت جلو با آن ظاهر ساده و روستایی اش گیرایی خاصی داشت. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حاجی را سلام برسانید 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 همه نگاش می کردند، مخصوصاً من که قلبم تندتر از قبل می زد. از تسلط بیان و معلومات بالای حاجی خبر داشتم. ولی تا حالا تو همچین جلسه ای سابقه ی صحبت ازش نداشتم با خودم گفتم:« حالا حاجی چی می خواد بگه تو این جمع؟» بعد از گفتن مقدمات، مکثی کرد و بعد اصل حرفش شروع شد: «رو قضایای تاکتیکی به اندازه کافی بحث شد البته لازم هم بود، ولی دیگه بس باشه .من می خوام با اجازه ی شما بزنم تو یک کانال دیگه می خوام بگم خیلی غرور ما رو نگیره!» این را گفت و زد به جنگهای صدر اسلام جنگ احد، از غروری که باعث شکست نیروهای اسلام شد،حرف زد. ادامه داد: «حالا هم تاکتیک و این حرف ها خیلی نباید ما رو مغرور کنه نگید عراق تانک داره ما هم داریم. نگید عراق توپ داره ما هم داریم؛ اول جنگ رویادتون می آد؟ ما چی داشتیم اون چی داشت؟ یادتون هست چطوری پدرش رو در آوردیم. متأسفانه ما ترکش این جور چیزها رو بعضی وقت ها خوردیم .من نمی خوام بگم بحث های تاکتیکی به درد نمی خوره، اتفاقاً خیلی هم لازمه ولی از عقیده و معنویات هم نباید فراموش بشه از این که اصلاً پایه و اساس و زیر بنای جنگ ما به خاطر چی هسـت.» همه میخ او شده بودند. او هم هر لحظه گرمتر می شد خیلی جالب شروع کرد به مقایسه ی سپاه امام حسین (سلام الله علیه) و سپاه یزید، زد به صحرای کربلا و بعد هم به گودی قتلگاه. جو جلسه یکدفعه از این رو به آن رو شد. تو ظرف چند ثانیه صدای گریه از هر طرف بلند شد.همه بدون استثناء گریه می کردند، آن هم چه گریه ای! حاجی هنوز داشت حرف می زد.صداش بلند شده بود. «ما هرچه داریم این هاست اسلحه و وسیله درسته که باید باشه ولی اون کسی که می خواد بچکاندماشه ی آرپی چی رو،اول باید قلبش از عشق امام حسین (سلام الله علیه)پرشده باشه اگر این طوری نباشه نمی تونه جلوی تانک «۷۲-T»عراق بند بیاره»..... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی سخنرانی اجباری 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 بالاخره صحبتش تمام شد حال همه، حال دیگری شده بود. جناب سرهنگ صدیقی از آن طرف اتاق بلند شد آمد پیش حاجی، گرفتش تو بغل و صورتش را بوسیدچشم هاش از زور گریه سرخ شده بود با صدای بغض آلودش گفت:«حاج آقا هرچی شما بگی درباره ی تیپ خودت، من دربست همون کارو می کنم.» کمی بعد رفت دست سرهنگ ایرایی را گرفت فرمانده ی تیپ یکش بود آمد دستش را گذاشت تو دست حاجی به اش گفت:«شما با تیپ یک،از این لحظه در اختیار آقای برونسی هستی، هرچی ایشون گفت مو به مو انجام می دی.» بعد دستش را ول کرد ادامه داد:«این رو به عنوان یک دستور نظامی به همه ی رده های پایین تر هم بگین.» از آن به بعد هر وقت تو لشگر هفتاد و هفت کاری داشتیم، عجیب تحویلمان می گرفتند. اول از همه می گفتند: «حاجی چطوره؟» وقتی هم می خواستیم بیاییم. می گفتند: «حاجی برونسی رو حتماً سلام برسونید.» مجید اخوان هفته ای یکی، دوبار تو صبحگاه سخنرانی می کرد. یک بار قبل از صبحگاه مرا خواست رفتم پهلوش. گفت: «امروز بیا صحبت کن برای بچه ها.» لحنش مثل نگاهش جدی بود یک آن دست و پام را گم کردم تا حالا سابقه ی این جور کارها را نداشتم متواضعانه گفتم:« حاج آقا شما سخنران هستی، ما که اهلش نیستیم.» لحنش جدی تر شد:«بری صحبت کنی بلد میشی.» شروع کردم به اصرار، که نروم ،آخرش ناراحت شدگفت:«من که یک پیرمرد بی سواد و روستایی هستم صحبت می کنم شماها که محصل هستین و درس خوانده از پسش بر نمی آین؟ واقعاً خجالت داره!» سرم را انداختم پایین حاجی راه افتاد.در حال رفتن گفت:«برو برو خودت رو آماده کن که بیای صحبت کنی.»... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا