eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
#عاشقـان را در مسیر #عشق خـوش باشــد #بلا چشـم #ماهــــــے را #هراس از دیدن #سیلاب نیست ... #شهید_حامد_بافنده🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
قبل از تو جهان #گلی که نیکوست نداشت همچون تو امام که #فاطمی خوست نداشت از بس که تو #ماهی پدرم سید علی والله نمی شود تو را #دوست نداشت  اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
فرماندهان گردان #یازهرا.. #شهید محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس #شهید مسلم خیزاب مدافع حرم هر دو #عا
✍دست نوشته فرزند #شهید_مدافع_حرم_مسلم_خیزاب: سلام ‌بابا دلم خیلی برایت #تنگ شده جان مادر عزیزم فردا(اول مهر) بیا دنبالم‌ #مدرسه آخه بچه ها با پدرهایشان می آیند😔 🍃🌺🍃🌺 #تشنــه ست شـبیه #ماهـیِ بی دریا یـا #آهوی پا بسته میان صحرا صبری بده ِای خدا، به فرزندِ شهـیــد وقتےکه بلـد شد بنویـسـد #بـابـا... #شادی_روح_شهید_خیزاب_صلوات #سالگرد_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 💠 پیشگام در کار خیر 🔰بچه های گردان بعد از دوستانمان🌷 در تصمیم گرفتند که در طی ماه📆 از کسانی که راضی هستند بیست هزار تومان پول بگیرند💰 و به یاد خودمان آن را به کسانی که نیازمند هستند بدهند و تا الان این کار می شود✅ 🔰روزی یکی از برادران همکار👤 نظر دادند که اگر میشود ما به فروشگاه برویم با وامی که می گیریم بخریم و در طی ماه قسطش💸 را بدهیم. 🔰فروشگاه هم یه نفر👤 می خواست که به آن فرد وسیله بدهند و طبق ماه از فیشش📃 کم کند کسی قبول نکرد❌ جز ، بعد به میثم گفتند: امکان داره کسی در طی ماه این بیست هزار تومن و ندهد🚯 آنوقت باید چه کار کرد⁉️ 🔰میثم با لبخند گفت: در طی ماه از فیشم داره حالا اگه کسی نداده باشه ثواب بیشتری می برم☺️ و باید چند تا از این بیست تومنی ها پرداخت کنم💰 و این خود سبب برای من میشود و خدا به من بیشتر نظر میکند😍 🔰من قبول میکنم فیش حقوقی و بدم📃 ولی بچه های حاضر قبول نکردند. ولی با لبخند می گفت: من که حاضرم😅 حالا خودتان میدانید راوی: همرزم شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گفــــتا. برایم این خبر 🌹🍃 گرکنی مختصر می شود دل آرا،جلوه گر😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 4⃣ و پدر هم سخت میگرفتند. میگفتند « به راه دور نمی دیم. هم که هر روزِ خدا🕋 به یک شهره.» با فامیلی هم موافق نبودند.❌ 📝یکی از دوستان که وقتی به منتقل شده بود تا دوره ی عالی افسری را بگذراند، باهم هم شده بودند، 📝یوسف بود. یوسف بودند توی رفت و آمدهایی که برای دیدن پسرشان به شیراز داشتند، حسن با حوری ، خواهر یوسف آشنا شد و باهم ازدواج کردند.😍 📝حسن چند بود که حوری را عقد کرده بود، ولی نیاورده بودش شیراز. از وقتی حسن شیراز بود، چندبار خاسته بودیم با هایم برویم شان. با تعریف هایی که از شیراز شنیده بودیم، خیلی 💞میخواست آن جارا ببینیم ولی نشده بود. 📝تازه سال دوم را تمام کرده بودم. بود. من و صدیقه دختر خاله ام، همراه یکی از زن داداش هایش، قرار شد برویم ی حسن و او مارا ببرد گردش.👌 📝درست همان#🌙 شبی که رسیدیم شیراز، ده روز اول به حسن ‌ دادند. 📝خیلی نگران و ناراحت شد. خب بعد از این همه مدت که ما را دعوت کرده بود، ما درست موقعی رفتیم که خودش نمی توانست همراه ما باشد. 📝ما هم که جایی را بلد نبودیم. حسن مانده بود چه کار کند. خیلی عذرخواهی کرد، بعد گفت « من از خودم بهتره. میسپرمتون دست کلاهدوز. هر جا بخواید میبرتتون، تو که زحمتت نیست، یوسف جان،» یوسف هم گفت « نه. اصلاً. من و‌ حسن نداره. خودم در هستم.» ماندیم. صبح🌤 تا عصر که آقا یوسفنبود، خودمان خرید و پخت و پز می کردیم. 📝خودش ماشین نداشت‌. پیکان دوستش را یک هفته قرض گرفته بود. که از سرکار بر میگشت، دوش می گرفت و‌ چاییش را که‌ میخورد، مارا می برد بیرون. همه جا رفتیم؛ حافظیه، سعدی، شاه چراغ، بازار وکیل. یوسف خیلی نجیب بود. جلوی ما سرش را هم بلند نمی کرد. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh