eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
#مدافع_حرم از بوی تنت از به #آغوش کشیدنت از بوسیدنت از #لبخند شیرینت خسته نشده ام ولی باید بروم #فرزندم، دعوتم برای #مهمانی 😔 #شبتون_شهدایی 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#همسرانه ✍ همسر شهید : 🍃| نمی توانم بگویم از اینکه #رضایت دادم به رفتنش پشیمانم اما خیلی #دلتنگ می شوم به خصوص غروب ها🌅 خیلی 😢 اینقدر نبودنش را حس می کنم که احساس می کنم صاحب خانه ام🏡 نیست. مثل اینکه شما وقتی به #مهمانی می روید تا صاحب خانه نیاید سر سفره #رویتان نمی شود دست به غذاها بزنید😞✋ #تنها شدن را با همه وجودم #لمس کردم. |🍃 #همسرشهید_مهدی_قاضی_خانی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣5⃣8⃣ 🌷 💠عشق وصال 🔹همان شب خواستگاری وقتی برای صحبت داخل اتاق رفتیم، به ایشان گفتم من شما را دیده‌ام. با تعجب😧 پرسیدند:«كی و كجا⁉️». وقتی را برایشان تعریف كردم، اشک از چشمانش سرازیر شد😢 و گفت: «من دو روز پیش خانه بودم.» 🔸و بعد شروع كرد ماجرای رفتن به خانه شهید🏡 را برایم تعریف كند.چند روز قبل از اینكه به خانه ما بیاید با جمعی از دوستانش برای زیارت مزار شهید علمدار🌷 و دیدار با مادر ایشان راهی می‌شوند. 🔹وقتی به می‌رسند تا لحظاتی را مهمان خانه آنها باشند، می بینند درِ خانه🚪 باز است و كوچه آب پاشی شده و بوی اسفند همه جا را برداشته است. با خودشان می‌گویند حتما قرار است برایشان بیاید یا مسافری از مكه یا دارند. تصمیم می گیرند داخل خانه نروند❌ و برگردند 🔸اما برخی دوستانشان می‌گویند این همه راه آمدیم، است داخل خانه نرویم و حداقل برای چند دقیقه⏰ هم که شده به دیدار برویم. درخانه را كه می زنند مادر شهید علمدار🌷 به استقبال آنها می‌آید. وقتی می گویند ما از آمده ایم، اما انگار بدموقع است، مادر شهید شروع به گریه می‌كند😭 و می‌گوید: «اتفاقا بودیم.» 🔹بعد ادامه می‌دهد: «ما امروز راهی سفر بودیم، اما دیشب به خوابم آمد و از من خواست سفرمان را یک روز به تاخیر بیندازیم، چون قرار است امروز از راه دور، جمعی👥 به خانه ما🏡 بیایند. من خوشحال شدم كه قرار است امروز میزبان باشم و برای همین صبح زود خانه را مرتب و حیاط و كوچه را جارو كردم و منتظر مهمانان بودم.» [راوی:همسرشهید] 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
0⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 🔰روز 🗓هشتم بود ، پادگان بودم دیدم آمد پیشم گفت: فردا قرار است یک عده طلبه بیایند🚌 پادگان برای آموزش، میتوانی بمانی کمکمان کنی⁉️ 🔰من با اینکه می خواستم بروم ولی نمیتوانستم به تقی نه بگویم🚫 چون او را خیلی دوست داشتم❤️ کردم. فردای آن روز محمدتقی و و یکی دیگر از بچه ها با هم ماندیم👥 و از شروع کردیم به آموزش دادن تا غروب🌘 🔰از آنجایی که وقت نداشتیم کلاسها خیلی برگزار شده بود و مجبور بودیم با کمترین استراحت😪 کار را پیش ببریم. برای این موضوع مهم بود که اگر آموزش سلاح🔫 داشتیم خیلی و مفید باشد طوری که بسیجیها خسته نشوند❌ 🔰موقع اذان🔊 بود دیدم تقی با موتور دارد می آید، گفت: وقت شده آب آوردیم بچه ها در همین میدان موانع بگیرند و نماز📿 بخوانند. تقی همیشه به نماز اول وقت اهمیت می داد👌 🔰نماز که تمام شد گفت: بسیجیان را آزاد بذارید تا نیمه شب🌓 که کار داریم. محمدتقی آرام و قرار نداشت🚫 کارش بود؛ خیلی به بسیجیها علاقه داشت💞 و با زیاد به آنها آموزش میداد. 🔰می گفت: ما که همیشه ، باید نیروهایی را آموزش بدهیم که اگر خدای نکرده برای انقلاب✌️ مشکل پیش آمد آنها را داشته باشند. 🔰من چون خیلی کار داشتم به تقی گفتم اگر کاری نداری و نمیشوی بروم⁉️ مرا در آغوش گرفت و گفت: دمت گرم زحمت کشیدی تو برو به کارت برس عابدینی هستیم. 🔰بعد از محمدتقی یکی از بچه ها که آن شب در پادگان کشیک بود گفت: محمدتقی آن شب تا بیدار بود، وقتی که آمد از خستگی😓 روی کف زمین دراز کشید و خوابش برد😴 دلمان نیامد صدایش کنیم. 🔰یکی از آن بعد از شهادتش🌷 به من میگفت: تمام افتخار من این است که زیر نظر آموزش دیدم. تقی با خوبش همه را شیفته خود کرده بود😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃❣🍃❣🍃 🌷خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود. 🌷همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند. از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند . 🌷همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه... جهاد فقط گفت:  طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!... 🌷همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است! 🌷وسط #خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید. درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!... طرح جهاد، #شهادت بود. 🔺به روایت #مادربزرگ_شهید #شهید_جهاد_مغنیه 🌷 #شهید_مدافع_حرم #شهید_شاخص_سال۹۸ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 ●خانواده شهید مغنیه به یک خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه "الغبیری" بود. همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت حضرت رسول(ص)♥️ دور هم جمع بودند.از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند✅ و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه هایی دارند. همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به .. 🔸جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده📂 میگویم!...همه شروع به کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند😕 بعضی ها میگفتند: کارش را آماده نکرده است! ●وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد❌ اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید. درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند👥 ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای آمده بودند!!... طرح جهاد، بود🕊 ✍راوی:مادربزرگ شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 🌷 ↶° به روایت: همسرشهید 7⃣1⃣ 📝تا مدت ها تعقیبش می کردند.تمام کلاس ها و جلسه های و مخفیش را تعطیل کرد. به من هم گفت تا مدتی جلسه ی قرآن و این چیزها نرم. تصمیم گرفت برنامه های تفریحیمان را زیاد کند. انگار خدا خواسته بود برای حامد. 📝هرشب می رفتیم این طرف آن طرف؛ ، جشن، سینما اینقدر رفته بودیم پارک که حامد می گفت: مامان! چی شده که هرشب من رو می بره پارک؟ توی همین اوضاع، خانم یکی از افسرهای مافوق یوسف، زایمان کرد👶 ما سال به سال خانه شان نمی رفتیم. به ماها نمی خوردند شاه دوست بودند. 📝ولی وقتی یوسف فهمید خانمش زایمان کرده، تلفن زد☎️ خانه شان و تبریک گفت: چشمتون روشن، امشب می خوایم بیایم دیدن شما. و رفتیم، توی راه دوباره فهمید که دارند می کنند. میدان احتشامیه نگه داشت و رفت توی یک گل فروشی. وقتی بیرون آمد اصلا ندیدمش. یک سبد گل بزرگ💐 و قشنگ گرفته بود. این قدر بزرگ بود که خودش پیدا نبود. 📝آن را بردیم برای خانواده ی همان افسر. گاهی هم مراسمی بود که باید با هم می رفتیم، مثل سالگرد تولد شاه👑 سالگرد کشف ، مهمانی باشگاه افسران یا مجلس که افسرهای گارد هم باید شرکت می کردند. این جور موقع ها من را می فرستاد اصفهان پیش پدر و مادرم. 📝وقتی ازش می پرسیدند: چرا خانمت رو نیاورده ای؟ می گفت: خانمم کسالت داشته، یا رفته . توی آن مهمانی ها نمی شد با حجاب بروم؛ حتی با روسری. ولی خودش برای این که شک نکنند، کت و شلوار های مد روز می پوشید و کراوات های👔 شیک می زد؛ حسابی به سر و وضعش می رسید. 📝وقتی بهش مشروب🍾 تعارف می کردند، می گفت: به معده اش نمی سازد و نمی خورد. دوستانش دیگر اخلاقش را می دانستند. برای همین هم توی مهمانی ها هیچ وقت به رقص دعوتش نمی کردند. نمی توانستیم  مثل بقیه ی مردم برویم تظاهرات✊ خیلی توی چشم بودیم. گاهی یواشکی وقتی حوری و حسن یا فک و فامیل ها می آمدن تهران ما زن ها با هم میرفتیم؛ حسن و که نمی توانستند. 📝با این که من خیلی دوست داشتم از کارش سر در بیارم ولی یوسف چیزی بروز نمی داد❌ در مورد کارش خیلی کم با من حرف میزد. می گفت: این طوری راحت ترید ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🙄 °•🌿یڪے از ڪہ او را مے ڪرد😡 این بود ڪہ در موقع جمع ڪردن سفره خانہ🏠 بگوید ببخشید ڪم بود.🤨 این جملہ را ڪہ مےشنید خیلے ناراحت مےشد😡 من هم چون مے دانستم هیچ وقت این حرف را نمے زدم. مےگفت این همہ نعمت خدا سر سفره است چرا مےگویید ببخشید؟ ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 بهار پس از سیصد و شصت و پنج روز🗓دوباره خود را رسانده بود تا جامه نو به بپوشاند ، غبار خستگی😞از دل ها بزداید و شاید هم آمده بود تا رسیدن مهمان کوچکی را بدهد😍. 🍃 که وجودش مقدمه و نسل های بعد است. مقدمه ای برای و ساختن آینده ای برای آنها که قرار است راوی این مقاومت باشند.💪 🍃 و شاید وجود هم ، همان مژده ای بود که بهار قاصدش است🎉 و پای این قاصد هنوز به حریم دل اهل نرسیده که بذر امید در قلبشان جوانه زده و به نشسته بودند. 🍃و ثمره درخت امیدشان بود که از ابتدا آب و گلش را با به محبوب آمیخته بودند و در کالبدش روحی❤️ به وسعت آسمان و گرمای خورشید دمیده بودند.👌 🍃 همین وسعت روح گرمابخشش بود که خویش را در لباس👕 و راه و رسم ایشان جست. پس هم به رسم خوب کردنش او را عشق نوشاند و جشن ملبس شدنش را در محضر بهشتیان بر پا کرد.😊 🍃 و امروز اگر بود بیست و ششمین بهار عمر خویش را تماشا میکرد. خوشا به حالش که اکنون سال است ملکوتیان جشن میلادش را برگزار می‌کنند 🎊 ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسب سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh