eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣1⃣1⃣1⃣ 🌷 💠سرشار از امید و آرزو 🌷روح‌الله و قانونمند بود و برای تمام روزهايش داشت و برای هر فعاليت كوچک و بزرگ يادداشت می نوشت تا بتواند آن كار را با برنامه‌ريزی و تنظيم لوازم و مقدماتش به بهترين نحو انجام دهد. 🌷حتی برای یک سفر كوتاه يا ديدار با پدرش هم برنامه‌ريزی مي‌كرد، سال كه نو می شد یک تقويم برمی داشت و برنامه‌های يک ساله را می نوشت، می گفتم: چرا اين كار را می کنی؟ می گفت: اينجوری احساس می كنم. 🌷روی هر‌كاری كه انجام می دهم خط می زنم؛ بعد كه بر می گردم می بينم چقدر كار انجام شده و چقدر انجام نشده حتی برای در هفته هم برنامه داشتيم، البته چون عاشق بيفتک و ماكارونی بود در هفته حتماً برايش درست می كردم. 🌷روح‌الله به سوريه نرفت كه شهيد شود، او براي هدفش رفت كه از ارزش‌ها و اعتقاداتش بود، او مثل همه جوانان كشورم سرشار از و آرزو بود، دوست داشت سردار شود و 5 بچه داشته باشد. 🌷روح‌الله از شاگردان دانشكده بود، به زبان‌های و مسلط بود و تصميم داشت كه در آينده به زبان هم تسلط پيدا كند، نقاش بود و خط می نوشت، هميشه از اهدافش حرف می زد. 🌷با حوصله بود؛ آنقدر كه برای خريد كوچک ترين وسيله كلی وقت می گذاشت، مثلاً وقتی برای خريد یک روسری بيرون می رفتيم اين‌قدر بود كه من خسته می شدم ولی او نه. 🔺راوی: همسر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_روح‌الله_قربانی 🌸} 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🔻برشی از کتاب #یادت_باشد: ❣از خانم ها فقط من بودم که از اول تا آخر بالای سرش ایستادم، دلم میخواست تا لحظه آخر چشمم به صورت و چشم های حمید باشد، طاقتِ #دوریِ حمید را نداشتم، چهره اش را که می دیدم فکر میکردم هنوز هست، خاک ها را #بوسیدم و رویِ پیکرِ حمید ریختم، گفتم: تا ابد به جای من با حمید باشید ... ❣تمام شد! خاک ها را ریختند! دیدارِ ما ماند برای قیامت! همین که خاک را ریختند، صدای الله اکبر #اذان ظهر بلند شد، این بار هم #بله را زمانِ اذان دادم ‌‌... بله به #جهادِ همسرم، بله به امتحانِ خدا، یادِ حرفِ حمید افتادم که میگفت: حتما #حکمتیه من دوبار شناسنامه ام رو جا گذاشتم تا تو دقیقا موقع اذان بله رو بدی ...‌ #شهید_حمید_سیاهکلی_مرادی #شهید_مدافع_حرم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فرازی از ✉️ 🔻خواهر عزیزم🍃 •|هرگاه خواستے از خارج شوے وَ لباس اجنبے را بپوشے بہ یاد آور کہ اشڪ را جارے میکنے💔 بہ هاے پاکے کہ ریختہ شد براے حفظ این وصیت خیانت میکنے 👈بہ یاد آر کہ غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میکنے و را منتشر میکنے و توجہ جوانے کہ صبح و شب سعے کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنے 👈بہ یاد آر حجابے کہ بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ کند، تغییر میدهے... 🌿تو هم شامل آبرویي، بعد از همہ این ها اگر توجہ نکردے، را از خودت بردار (دیگہ اسم خودتو شیعہ نذار) 🌷 🔺جوان زیبارویی که دفاع از حرم عقیله بنی هاشم(س) را به در سینمای لبنان عوض نکرد. 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔻وعده شهیدی که برات شهادتش رو از حضرت رقیه(س) گرفت👇👇 قول من به جوونا(وصیت نامه): هرخانمی که به سر کند و عفت ورزد و هر جوانی که را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین علیه السلام خواهم کرد... 🌷 🔺خود این شهید بزرگوار از افرادی هستند که از گناهی که به اون مشهور بودند نمودند و بعد از ترک گناهشون وعده شهادتشون رو از حضرت رقیه(س) گرفتند. شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 📡 : عزیزان دل پیامبر... 🔻🔘🔻⚫️🔵🔷🔹 استاد پناهیان: 🔻همه میدیدن پیامبر اکرم وقتی به خانه علی وارد میشه چجوری وارد این خانه میشه... چجوری از این خونه خارج میشه یه چشمه اش رو عرض بکنم عرضم تمام 😔 دیدن رسول خدا خیلی داره گریه میکنه ... سلمان برگشت گفت میدونید چجوری میشه پیغمبر رو آروم کرد؟؟؟ 👈 بگیم "فاطمه" بیاد صدا بزنه بابا... پیغمبر ص لبخند میزنه 💠⚜ همین کار رو کردن همینجورم شد؛ تا صدا زد بابا چرا داری گریه میکنی رسول خدا لبخند زد.. فاطمه ی من تویی!!!؟؟ 🔹گریه ام برای آیات عذاب بود؛ تعبیر نمیدونم قشنگی یا نه! کاملیه یا نه! عشق پیامبر اکرم این خانواده بودن...❤️ عزیز دلش بودن... پاره جگرش بودن... موقع جان دادن حسنین رو میخواستن از رو سینه ی پیامبر بردارند. 👈 فرمود نه علی جانم !!! بگذار راحت باشن! عرضه داشتن یا رسول الله شما فرمودید کسی که محتضره روسینه اش چیزی نباید باشه، میخوایم سینه ی شما سبک باشه.. فرمود نه حسنین یه چیز دیگه اند .. اینا آرام قلب منند😔 بزار لحظات آخر سرشون رو سینه من باشه... 😭😭⚫️ ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5980805284677812708.mp3
2.76M
۷۱ 💢تمام زمین،تو را خواهند شناخت اگر؛ ما هرچه داریم روی هم بگذاریم؛ استعدادمان را هنرمان را آبرویمان را و همه ی دار و ندارمان را. رمز ظهور دستان گشاده وهمدل ماست. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ #خاطره_شهدا🌷 💢یک طرح عملیاتی را بچه های قدیمی جنگ ریخته بودند و به قول معروف جمع شده بود و میخواست #اجرایی بشه... 💢مرتضی چند روز بود از مرخصی برگشته بود، همون روز آمد منطقه، فرمانده صداش زد و داشت نقشه را برایش توضیح می داد؛ مرتضی همینطور با اون نگاه نافذش داشت نگاه میکرد؛ 💢صحبت های حاجی که تمام شد، مرتضی شروع کرد به شمردن #نقص ها، آن قدر #مستدل و کارشناسی شده درباره ی توان نیروها و امکانات سنگین و سبک نیروهای خودی و دشمن سخن گفت که همه را مجاب کرد. طوری که طرح عملیات را کلا مرتضی عوض کرد. #شهید_مرتضی_حسین_پور🌷 #شهید_مدافع_حرم #فرمانده_شهید_حججی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
در سرم نیست  بجز حال و هوای و یادت... شادم از اینکه همه حال و هوایم شدی.... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣1⃣1⃣1⃣ 🌷 🔻‌برشی از کتاب سربلند 💠به روایت همسر شهید حججی: ‌ ❣یک روز که از سر کار آمد، مثل همیشه رفتم دم در . دیدم سازش کوک نیست. مدام از جلوی چشمم فرار می کرد. رفتم دنبالش. وسط هال دستش را گرفتم و برگرداندمش سمت خودم: «چه‌ت شده؟ قلبم اومد تو حلقم!» ❣نشست رو گل فرش و زد زیر : «من رو نمی برن. فرمانده اجازه نمیده، لیستشونم بستند. زهرا! تموم شد و رفت.» پرسیدم: «مطمئنی که دیگه هیچ راهی نداره؟» سرش را به نشانه تایید تکان داد. ‌ ❣کاری از دست من برنمیاد؟ نه تو که دعا کردی، نمی دونم چرا خدا من رو قبول نمیکنه. ‌ بالشتی آوردم که کمی بخوابد. صورتش خیس گریه بود. در همان حال خوابش برد. رفتم توی اتاق. با عز و ناله به خدا گفتم: «نکنه به خاطر دل دل کردن منه؟ نکنه چون هی میگم بره نره، بشه نشه محسنم رو نخریدی؟« ❣عکس حاج احمد(شهید احمد کاظمی) را گرفتم توی دستم: «ببین چه حال نا آرومی داره! خودت سپاهش رو ردیف کردی، میشه سوریه‌ش رو هم حل کنی؟» ‌ ‌ ❣مادرم منتظرمان بود. رفتم و بیدارش کردم. بین راه هنوز بود. جلوی پادگان که رسیدیم، شروع کرد به اشک ریختن. با سوز و گداز گفت: «زهرا! اینا دارن میرن و من جا موندم.» ❣دلداری‌اش دادم: «میشه دیگه حسرتشون رو نخوری اگه صلاحت باشه...» صدای گوشی اش بلند شد. یکی از لشکر زنگ زده بود که اسم تو را هم در لیست نوشته‌اند، آماده باش. زمان دقیق رفتن مشخص نبود؛ فردا یا دو هفته یا سه هفته بعد. ‌ ‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠معرفی کتاب5⃣2⃣ 📗 قرار بی قرار 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖کتاب قرار بی قرار حکایت بی قراری‌های پرستویی است که دنیا ظرفیت وجود بی تابش را نداشت... 📝روایت زندگی #شهید_مصطفی_صدرزاده از #کودکی تا #شهادت... از زبان همسر، خانواده و دوستان و همرزمان شهید...🌷 😊از شیطنت‌های بامزه‌ی دوران کودکی و کلاس #بازیگری تا تغییر مسیر و ورود به فعالیتهای فرهنگی و بسیج و جذب بچه‌ها... ... 🕊از تلاش‌های شبانه روزی مصطفی برای رفتن به سوریه و مواجه شدن با موانع تا #تغییر_هویت از ایرانی به افغانی و زندگی با افغان ها و تغییر چهره برای ورود به سوریه و حضور با نام جهادی #سید_ابراهیم . ❤ #فرمانده‌ی_گردان_عمار و #جانشین_تیپ_فاطمیون که او را با نام سید ابراهیم می‌شناسند... ‌ 👌شخصیتی متفاوت و دوست داشتنی که خواندن کتابش بی قرارت می‌کند...😭 لینک خرید کتاب https://bookroom.ir/book/52846/مدافعان-حرم-5-قرار-بی-قرار-شهید-مصطفی-صدرزاده#myModalRegister 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5b451a560038b77c98756cef_-5172719360105926638.mp3
6.32M
باید گذشت از این دنیا بھ آسانے ... ! 🎤🎤 حاج مهدی سلحشور 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یک واژه و راهِ ... است ... و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل، که حتما به آن دست خواهد یافت ... و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ... بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند و ما با ... و جان دادن، می‌خواهد خالص و مخلص شدن می‌خواهد ... سختی و درد کشیدن می خواهد! و همه ی اینها ... خلاصه می شود در شهیدانه زندگی کردن... شهیدانه زندگی کنیم تا شهید شویم... و شهدا این گونه زیستند... 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
eitaa.apk
13.92M
نسخه 3.2.12 🔸 قابلیت درج بیوگرافی 🔸 امکان جستجو براساس تاریخ 🔸 امکان انتخاب قالب های جدید 🔸 سهولت در ارسال گیف 🔸نمایش ویدئو در حالت تمام صفحه 🔸رفتن مستقیم به پیام از منوی رسانه های اشتراکی 🔸و رفع برخی معایب قبلی 🔘 این نسخه 👆 هم‌اکنون از طریق فروشگاه‌های اندرویدی معتبر و نیز وب‌سایت رسمی ایتا به نشانی زیر نیز قابل دریافت است: http://www.eitaa.org/dl 🍃🌹🍃🌹 eitaa.com/joinchat/3491823617Cd3c6186126 به ما بپیوندید👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ای دل می‌دهم خوش روزگاری می‌رسد😍 هم درد💔وغم طی می‌شود هم می‌رسد گر کارگردانِ جهان باشد مهربان این کشتیِ طوفانـ🌪 زده هم بر کناری 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
لبخندِ خلاصه تمام خوبي هاست💖 لختي خنده گلـ🌸 زیباست ‌ 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5904355803111884418.mp3
3.07M
#استاد_عالی #حتما_گوش_کنید👆 ✅ با امام زمان عج بشینید و دردِ دل کنید 🔹 امام از همه چیز خبر داره 🌺ظهور امام زمان(عج) #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
پرسید: چی کار کنم #شهید بشم؟ دست زدم روی شانه اش و با خنده گفتم: ان شاءالله #ویژه شهیدشی! گل از گلش شکفت. -خب ،حالا چی کار کنم؟ - به نظرمن، ما خودمون نمی تونیم این راه رو بریم. باید #یکی دستمون رو بگیره. و بعد این شعر را برایش خواندم: گر می روی بی حاصلی گر می برندت #واصلی رفتن کجا؟ بردن کجا؟ #شهید_محسن_حججی 🌷 #کتاب_سربلند 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍ دوستان سلام✋ 📆امروز سالروز شهادت ، جوان مومن انقلابی، هست. 👈به همین مناسبت بیشتر مطالب📜 رو اختصاص میدم به این شهید عزیز🌷 ❣امیدوارم که عباس دانشگر شامل حالمون بشه و دستمون رو بگیره و به برساند ان شاءالله🙏 🌷شادی روحش نثار کنید 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✍برای #رفیق_آسمانی🕊 🍂 #سه_سال گذشت از اولین روزی که خبر آسمانی شدنت در دنیـ🌎ــا پیچید و هزار هزار چشم خیره به عکس📸 هایی که از #تو دست به دست میشد 🌾آری سه سال گذشت از #اولین نگاهی که به نگاه معصوم تو گره خورد و انگار دلمـ💗 پر شد از #وجود_تو! 🍂سه سال گذشت از اولین روزی که دوست داشتم #خودم را در آینه دلم شبیه تو👥 ببینم، همان قدر #معصوم و پاک و نورانی✨ 🌾دوست داشتم از تو بشنوم🎧 از زندگی پر برکتی که در #جوانی، آسمانی ات کرد و بدانم چه کردی‼️ که خدا کنار نامت به خط خون نوشت #شهیـــد! 🍂دوست داشتم شبیه تو نمــاز بخوانم؛ شبیه تو #زندگی کنم، جایی باشم که تو بودی👤 و راهی را بروم که #تو_رفتی و دقیقا پا👣 جای پای تو بگذارم که شاید من هم #شبیه_تو عاقبت به خیر باشم✅ که شاید ... #شـهـید_شوم_شبیه_تو! #شهید_عباس_دانشگر🌷 #شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4⃣1⃣1⃣1⃣ 🌷 💠 شهادت عباس ⚜روستایی که تا یک هفته پیش تا مرز رفته بود با همت، و رشادت های عباس و چند نفر از دوستان اینطور نشد🚫 و ما یک هفته زیر آتش سنگین و حملات دشمن💥 کردیم.  ⚜وقتی روز آخر سقوط کرد و ما مجبور به ترک روستا شدیم به ما گفته شد که باید روستای پشتی را تا دشمن نتونه از این جلوتر بیاد📛. یکی از بچه هامون زخمی شده بود و قرار شد ما اون رو به بهداری🚑 برسونیم. ⚜منم به گفتم بیا همراه ما بریم و این دوستمون رو برسونیم بهداری ولی عباس قبول نکرد❌. قرار شد عباس با تیپ بروند سمت منطقه جدید. دوباره بهش گفتم: عباس اینجا دیگه کاری نیست و بقیه هستند، بیا .⚡️ولی بازم عباس قبول نکرد.  ⚜سر یک سه راهی╣ از هم جدا می شد. ما می خواستیم بریم به راست➡️ و سمت بهداری ولی عباس و بقیه به سمت چپ⬅️. ما بود، لبخند روی لبش😄 بود و داشت به من نگاه می کرد که از هم جدا شدیم💕.  ⚜تقریبا دو ساعت⌚️ بعدش به ما خبر رسید که عباس به رسیده و نمیشه جنازه عباس رو برگردوند عقب😔. شب اون منطقه خیلی ناامن بود و اصلا امکانش نبود که بشه رو عقب آورد.عباس پیکرش تنها افتاده بود.  ⚜ما صبر کردیم و تقریبا ساعت 11 یا 12 جمعه بود که رفتیم به منطقه . به ما گفته بودند که اونجا به دوتا ماشین🚙 اصابت کرده و شما باید احتمالا پیکر عباس رو کنار ماشین جلویی پیدا کنید.  ⚜ما تا نزدیکی های دشمن رفتیم ولی ماشینی پیدا نکردیم😔. بعد خبر دار شدیم که اون ماشینی که ازش گذشتیم🚕 همون ماشینی بوده که پیکر عباس⚰ کنارش قرار داشته.  ⚜داشتیم برمی گشتیم، یه مسجد 🕌حوالی اون منطقه بود و ما که از کنار این مسجد رد شدیم،  یکی از دوستان گفت: به حق همین مسجد ان شاالله که پیکر عباس رو می کنیم. آخه ما سر پیدا نشدن پیکر یکی دیگه از دوستان خیلی زجر کشیدیم و طاقت نداشتیم که دیگه پیکر عباس هم برنگرده😭.  ⚜وقتی دوباره رسیدیم به ماشین‌ها، من بین ، یک جسد سوخته دیدم که هرچه نزدیک تر می شدیم بیشتر شمایل عباس در آن دیده می‌شد😭. چون عباس قد بلند و هیکل رشیدی👤 داشت و وقتی رسیدیم بدون دیدن چهره اش و بدون هیچ تردید تشخیص دادم که این است ⚜چون دوتا انگشترهای عباس💍 را در دستش دیدم. فهمیدم که خود عباس است. یکی از این انگشترها رو یکی از بچه های بهش یادگاری داده بود و به عباس گفته بود که من و وقتی که این انگشتر رو دیدی یاد من کن،⚡️ ولی عباس از همه جلو زد🕊. ولی کجا بودی ببینی که الآن عباس خودش شده و تو باید یادش کنی🌷.  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مشترک مورد نظر_1396-12-1-16-51.mp3
3.36M
🔊 #صوت_ویژه 📱 مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد...📞☎️ 🌹 #شهید_عباس_دانشگر 🌹 🗣 سجاد نوری... 👇👇👇 @shahidNazarzadeh