🔰چند خاطره کوتاه از زبان همسر شهید
🔹همیشه وقتی از منطقه به خانه🏡 میآمد و من در خانه نبودم، #پشت_در میایستاد و در را باز نمیکرد. من میگفتم: شما که کلید داری پس چرا داخل نمیروی⁉️ میگفت: نه عیال جان! دوست دارم #شما در را برایم باز کنی. اگر شده ساعت ها هم پشت در میایستم تا شما بیایی و در را باز کنی😍
🔸یادم هست یکبار من #مسجد بودم و وقتی بازگشتم دیدم کنار در ایستاده است. من گفتم: میرفتی داخل. گفت: «نه❌ مگر میشود من #همسر داشته باشم و در را خودم باز کنم😉
🔹جنسهای کوپنیمان را که میگرفتیم، میآورد و بین همه همسایهها🏘 تقسیم میکرد و میگفت: آنها #بچه دارند، تعداد نفراتشان بیشتر است و نیاز دارند. اما ما #کمتر مصرف میکنیم.
🔸ماشین #سپاه دستش بود وقتی من آمدم و گفتم: میخواهم بروم سر مزار برادرم♥️ مرا با خودت میبری؟ گفت: #عیال_جان! ناراحت نشوی اما نمیتوانم شما را برسانم. من هم با بچه سختم بود. گفتم: چرا؟😕 سر راهت است مگر چه میشود؟
🔹میگفت: عیال جان! اگر قرار باشد شما را برسانم🚗 باید آن دنیا جواب #بیت_المال را بدهم، نمیتوانم. بعد من میگفتم: #دوستانت وقتی ماشین دستشان است، زن و بچهشان را میرسانند. به من گفت: آنها میتوانند جواب بدهند اما #من نمیتوانم جواب بدهم📛
#شهید_سیدیحیی_سیدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣محمدجعفر حسینی» با نام جهادی «ابوزینب»، از فرماندهان لشکر فاطمیون صبح امروز (شنبه) به همرزمان شهیدش
#سفر_به_آسمان 🕊
و عشـ♥️ـق
قافیه اش گرچه #مشکل است
💥اما
#خدا اگر بخواهد
ردیف خواهد شد✅
خداحافظ رفیق ...💔
#شهید_محمدجعفر_حسینی
#فاطمیون
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻همسر شهید محرابی: 🌱شهید محرابی لحظه آخری که میخواست به جبهه برود به ما گفت قطعاً من شهید میشوم و
🔹چند روز به #اعزام شون مانده بود و من دلهره😥 عجیبی داشتم. تصمیم گرفتم #حرف_دلم رو بهشون بگم.
🔸عزمم را جزم کردم و گفتم: اگر رفتین و خداوند #شهادت رو قسمت تون کرد، محمدمهیار وقتی #باباهای دیگه را ببینه و جای خالی شما👤 را چی بهش می گذره⁉️
🔹سکوت کرد و لبخند زد وگفت: شاید شما بتونی با #حرفهات دلم را بلرزونی💓 ولی #ایمانم رو هرگز❌
در آن لحظه خیلی از حرفم #خجالت زده شدم.
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣4⃣ #قسمت_چهل_وچهارم 📖ای
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
5⃣4⃣ #قسمت_چهل_وپنجم
📖از استاد تا باغبان دانشگاه #ایوب را میشناختند. با همه احوال پرسی میکرد پیگیر مشکلات مالی💰 انها میشد. بیشتر از این دلش می تپید برای سر و سامان دادن به زندگی #دانشجوها. واسطه اشنایی چند نفر از دختر، پسرهای💑 دانشکده با هم شده بود.
📖خانه ما یا محل #خواستگاری های اولیه بود یا محل اشتی دادن زن و شوهر ها💞 کفش های پشت در برای #صاحب_خانه بهانه شده بود. میگفت: من خانه را به شما اجاره دادم، نه این همه ادم.
بالاخره جوابمان کرد☹️
📖با وضعیتی که ایوب داشت نمی توانست راه بیوفتد و دنبال خانه🏘 بگردد، کار خودم بود. چیزی هم به #کنکور کارشناسی نمانده بود. شهیده و زهرا کتاب های درسی📚 را که یازده سال از انها دور بودم، بخش بخش کرده بودند. جزوه های کوچکم را دستم میگرفتم و در فاصله ی این بنگاه تا ان بنگاه درس #میخواندم.
📖نتایج دانشگاه که اعلام شد، ایوب بستری بود🛌 روزنامه خریدم و رفتم #بیمارستان. زهرا بچه ها را اورده بود ملاقات دست همه #کاکائو بود حتی ایوب. خودش گفته بود دیگر برایش #کمپوت نبرند کاکائو🍫 بیشتر دوست داشت.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
6⃣4⃣ #قسمت_چهل_وششم
📖روزنامه📰 را از دستم گرفت و دنبال #اسمم گشت چند بار اسمم را بلند خواند، انگار باورش نمیشد. هر دکتر و پرستاری که بالای سرش می امد، #روزنامه را به او نشان میداد.
📖با ایوب #هم_دانشگاهی شدم. او ترم اخر مدیریت دولتی بود و من مدیریت بازرگانی را شروع کردم. روز ثبت نام📝 مسئول امور دانشجویی تا من را دید شناخت"خانم غیاثوند؟ درست است؟" چشم هایم گرد شد😧 "مگر روی پیشانیم نوشته اند؟"
📖-نه خانم، بس که #اقای_بلندی همه جا از شما حرف میزنند. می نشیند، میگوید #شهلا ... بلند میشود، میگوید شهلا♥️ من هم کنجکاو شدم اسمتان را که توی #لیست دیدم، با عکس پرونده تطبیق دادم، خیلی دوست داشتم ببینم این خانم #شهلا_غیاثوند کیست که اقای بلندی این طور از او تعریف میکند😉
📖کلاس که تمام شد ایوب را دم در دیدم👤 منتظر ایستاده بودم برایم دست تکان داد. اخم کردم😠 گفتم باز هم امده ای از #وضع_درسیم بپرسی؟ مگر من بچه دبستانی ام؟ که هر روز می ایی، در کلاسم و با استادم حرف میزنی؟؟
📖خندید😄 "حالا بیا و خوبی کن، کدام مردی انقدر به فکر #عیالش است که من هستم؟ خب دوست دارم ببینم چطور درس میخوانی❓
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
آرشیو 9 دی.mp3
3.94M
🎤 سید رضا #نریمانی
🔸روزی که #فتنه سر گندم ری شد
🔹بی بصیرتی با درد و غصه طی شد
🔸مرهم زخم دل #حضرت_آقا💔
🔹قیام حماسه ساز #9دی شد
#بصیرت
#نهم_دی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢هستیم بر آن #عهد که بستیم✊
★قسم به فیض #شهادت
• •قسم به سرخی خون❣
★به خیبر و نی و هور و
• • #جزیره_مجنون
⇜قسم به روح #خمینی
⇜قسم به سیـدعلـی♥️
⇜به امر #رهبر و فرموده های شخص ولی
💢تا رمق به تنم هست #مکتبی هستم
↫ حسینی ام
↫ حسنی ام
↫و #زینبی هستم✌️
⇜ و سر سپرده ام و از تبار #عمارم
⇜به انقلاب و #شهیدان🌷 و حق وفادارم
#اللهم_الرزقنا_بصیرت
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - عالم اهل بیتی - حجت الاسلام عالی.mp3
1.23M
♨️عالم اهل بیتی
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh