eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
6.3هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
، راز عجیبےست ... . گمنامی یعنی مثل سی و دو سال نا معلوم باشی... . گمنامی یعنی کمیل و حنظله.... . گمنامی یعنی ۳تا داداش مثل ها که هیچ کدوم جنازه شون برنگشت ... گمنامی یعنی روزنامه نویسی به شهدای مظلوم ما بگوید : « !!!» گمنامی یعنی بدن نیمه جان بچه های هویزه که زیر شنیِ تانکها له شوند و وحسرت یک را بر دل دشمن بگذارند ... گمنامی یعنی بدن های نازنینی که درکوه های منجمد شدند ... . گمنامی یعنی شبانه به فقرا نان و خرما بدهی و نفرین و ناسزا تحویلت دهند. گمنامی یعنی نه تنها که و را نیز فدای حضرت دوست نمایی... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دلش میخواست بره قم یا نجف درس طلبگے بخونه حتے توے خونه صداش میکردن #آشیخ_احمد ولے نرفت میگفت: کار بابا تو مغازه زیاده ... #حاج_احمد_متوسلیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 #یاد_یاران 6⃣1⃣ 💠 برادر بزرگتر و برادر کوچکتر 📌خاطره ای از #حاج_احمد_متوسلیان🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار عباس برقی: تا 15 سال حرف زدن از #حاج_احمد_متوسلیان ممنوع بود و هنوز هم او از غریب ترین سرداران ماست. #سردار_غریب🎬 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
باید #عاشق شد ... درست مثل حاج احمد مرزِ #اسلام را عشق تعیین می‌ کند از مسجد جامع #خرمشهر الی #بیت_المقدس ... #خرمشهرها_در_پیش_است #حاج_احمد_متوسلیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣7⃣3⃣ 🌷 🔰از سنگر رفت بیرون . برای عملیات مهمات کم داشتند😔 🔰رفته بود توی فکر💭.پیرمردی آمد لباس بسیجی تنش بود.فکر می کرد قبلا او را جایی دیده، اما هرچه فکر کرد یادش نمی آمد کجا ⁉️ 🔰پیرمرد به اوگفته بود:تا را دارید غم نداشته باشید😊.توی عملیات پیروز میشید👊عملیات بعد هم اسمش . 🔰بعدش هم می ری لبنان😳دیگه هم برنمیگردی گریه می کرد و تعریف می کرد😭 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#خرما گرفته بود به تک تک بچه ها تعارف می ڪرد بهش گفتم: #مرسی گفت:"چی گفتی" گفتم:مرسی ایستاد و گفت" دیگه نگو مرسی #بگو👈 «خدا پدرو مادرت رو بیامرزه» #حاج_احمد_متوسلیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج #احمد_متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای #زخمی اش. گفت: «برادر اجازه بدهید داروی #بی_هوشی تزریق کنم. این طوری #کمتر درد می کشید.» حاجی هم #ناله ای کرد و گفت: «نه! بی هوشم نکن! دارویت را #نگهدار برای آنهایی که زخم های #عمیق تری دارند.» کتاب: خدمت از ماست، ص 82 #حاج_احمد_متوسلیان 🌷 #ایستاده_در_غبار 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌹 🌹 ایستاده بود ڪنارِ در حـرم و بہ اشاره می‌ڪرد ! تازه رسیده بودیم و دلـمـان می‌خواست یڪ زیــارت با حــال بڪنیم ولـی وقـت بود . - گفت بـرادرا ... زیـارت مستـحبہ، نمــاز واجـب ... 📚 یادگاران جلد ۹ ڪتاب جاویدالاثر متوسلیان ص۹۳ 🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💐اے بسیجے! تا وقتے ڪہ پرچم #اسلام را در #افق نصب نڪردے، حق ندارے #استراحت ڪنے. #حاج_احمد_متوسلیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
⭕️تازه رسیده بودم به قرارگاه و می‌خواستم #حاج_احمد را ببینم. همینطور که داشتم می‌رفتم، #صحنۀ عجیبی دیدم😨 درآن هوای گرم♨️ و در آن موقع از ظهر ،که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر و‌یا خواب💤 بودند، حاج احمد کنار تانکر آب💧 نشسته بود و #باعشق، ظرف های ناهار🍽 بچه های قرارگاه را می‌شست. ⭕️گفتم شاید حاج احمد نباشد، #اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو و بیا #فرماندۀ تیپ ۲۷ حضرت رسول (صل‌الله‌علیه‌وآله) و مسئول قرارگاه تاکتیکی، بیاید و کنار تانکر آب، #بشقاب های نیروهایش را بشوید⁉️ ⭕️فوری دوربینم📷 را آماده کردم و خیلی سریع، #قبل از اینکه متوجه شود از او در آن حالت عکس گرفتم📸 به روایت:احمدحمزه‌ای 📚کتاب: #میخواهم_با_تو_باشم #حاج_احمد_متوسلیان 🔸ای ما وصدچو ما ز #پی_تو خراب و مست 🔹ما #بی_تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای؟! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#خرما گرفته بود دستش به تک تک بچه ها تعارف میڪرد. +گفتم: مرسی☺️ +گفت:چی گفتی⁉️ +گفتم: مرسی ایستاد و گفت: دیگه نگو #مرسی❌ 👈بگو خدا پدر مادرتو بیامرزه. #حاج_احمد_متوسلیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم کمتر دیده شده از در حرم حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠 من بر نمیگردم 🍂وارد دارخوین شده بودیم. ۳ روز بعد نامه‌ای به امضای حاج احمد به دستم رسید که «در اسرع وقت جمع کنید و به تهران بیایید که عازم ، 🍂اول فکر می‌کردم شوخی است بعد که پیش آقای رحیم صفوی رفتم، گفت: درست است، سریعاً بروید، به پادگان امام حسین(ع). حاج احمد متوسلیان به ما گفت: من اگر به لبنان بروم، برنمی‌گردم شما فکر خودتان باشید. 🍂و بعد برایمان تعریف کرد که یادتان هست ، امکانات نداشتیم و می‌گفتم نکند شکست بخوریم، در همان تاریکی برادری با لباس فرم سپاه به پشتم زد و گفت: «حاج احمد، خدا را فراموش کردی، ائمه را از یاد برده‌ای فکر تویوتا و تجهیزات هستی» 🍂 آن برادر همانجا فتح‌المبین را به من داد و گفت عملیاتی به نام در پیش دارید، در این عملیات آزاد می‌شود بعد از آن، تو به لبنان می‌روی و دیگر برنمی‌گردی.» 🍂۴ روز لبنان ماندیم تا اینکه حضرت امام گفتند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد، برگردید.» قرار شد ما به تهران بیاییم، اما حاج‌احمد به همراه ۳ تن از بچه‌ها به بیروت رفت و دیگر هیچ وقت بر نگشت. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠گچ سالم، دست خونی 🌷حاج احمد در یکی از عملیات ها زخمی شده بود و یکی از پاهایش هم در گچ بود. او هر روز بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض پانسمان به بیمارستان می آمد، اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود، این غیبتش موجب نگرانی همه شد. 🌷با پیگیری و پرس و جوی فراوان يكي از رزمندگان گفت: «حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است.» خطاب به رزمنده گفتیم: «او نباید آن قدر در حمام بماند؛ ممکن است گچ پایش نم بكشد.» 🌷سراسیمه به حمام رفتیم و صحنه عجیبی را مشاهده کردیم. گچ پای حاج احمد كاملا سالم بود اما از انگشتانش خون می چكيد! حاج احمد در حال شستن لباس همه رزمندگانش بود، وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت: «حواسم به گچ پایم بود، چون كه بیت المال است.» #حاج_احمد_متوسلیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💫شهید گمنام 💫قسمت 2⃣ 💫حاج احمد متوسلیان ✨🥀برادر عباس برقی می گفت: قبل از عزیمت حاجی به سوریه با او صحبت کردیم. حرف از لشگر و اعزام به سوریه و ... بود.در لابه لای صحبتها، حاج احمد مکثی کرد و گفت: من که برم لبنان دیگه بر نمی گردم!! ✨🥀گفتیم: حاجی این حرفا چیه که می زنی، ان شاءالله صحیح و سالم برمی گردی.حاجی در حالی که اشک توی چشاش حلقه زده بود گفت: نه من دیگه برنمی گردم. ✨🥀ما با تعجب از علت این حرف سوال کردیم. حاج احمد گفت: عملیات فتح المبین یادتون هست؟ قرار بود قبل از عملیات صد دستگاه تویوتا و آمبولانس و همین تعداد نفربر و ... به ما تحویل بدهند. اما در عمل امکانات خیلی جزیی به ما دادند. ✨🥀من آن زمان خیلی ناراحت بودم. باخودم گفتم: چطور ممکنه با این امکانات کم موفق شویم. می‌ترسم با این امکانات، عملیات موفق نباشد. در همان حال از ساختمان ستاد آمدم بیرون تا وضو بگیرم. ✨🥀توی تاریکی شب یک برادر با لباس سپاهی به سمت من آمد و گفت: برادر احمد شما خدا و ائمه را فراموش کردید! چرا اینقدر به فکر آمبولانس و امکانات مادی هستید؟! توکل کن به خدا !! این امکانات مادی رو نادیده بگیر. به خدا قسم شما پیروزید. ✨🥀آن برادر ادامه داد: ان شاءالله بعد از این عملیات حمله دیگری در پیش دارید به نام بیت المقدس. شما بعد از آن عازم لبنان می شوید. برای نبرد با اسرائیل.پایان کار شما آنجاست.شما از آن سفر برنمی گردید!! ✨🥀حاج احمد متوسلیان در صبح روز دوشنبه 61/4/14 جهت ماموریتی راهی سفارت ایران در بیروت بود. در راه به کمین نیروهای فالانژ طرفدار اسراییل برخوردند و ... از آن زمان دیگه خبری ازش نشد. 📚برشی از کتاب شهید گمنام 🌷 یادش گرامی باد 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍃عصبانی گفت: نگه دار ببینم این کیه، پیاده شد و رفت طرف مرد کُرد، هیکلش دو برابر حاجی بود، 🍃بهش گفت: ببینم، تو کی هستی؟ کارت چیه؟ گفت: من کومله‌م، چنان سیلی محکمی بهش زد که نقش زمین شد، بعد بالای سرش ایستاد و بلند گفت: ما توی این شهر فقط یک طایفه داریم، اون هم جمهوری اسلامیه، والسلام. 🔰حاج احمد متوسلیان 📚یادگاران، جلد 9 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
: باشد که ما بر سرشان بریزیم👊 همچون عقابان تیز پروازی که شب و روز برایشان ندارد....❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸۱۵فروردین، روزیست که مردی از جنس اما اهل آسمان🕊به زمین هدیه میشود 🌸۱۵فروردین مردی‌ست چون کوه استوار💪 که آرزویش است؛ سردار بی نشان تا برگردی... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خَلاص شدن هنــر شدن می خواهد و تـ♥️ـو هنرمندی اے یادم بده چگونہ از بند دنیـ🌎ـا خود را خلاص کنم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 برای آنچه ک اعتقاد دارید کنید؛ حتی‌اگر هزینه اش ایستادن باشد📞✌️🏻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دنیا اگر گذاشت که تو را فرصت بده به من که تماشا کنم تو را😍 پیچیده‌ای شبیهِ ... شبیهِ شعر هی فکر💭می‌کنم که چه معنا کنم را⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh