eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
9.9هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا🕊 🌷من تیپم تیریپ زرنگی بود. توی محله های پایین شهر تهران، تیریپ می زنن به اسم زرنگی؛ ک
🍃🌺🍃🌺 هـمـیـشه بــعد از روضــه، بچه ها را نصیحت میکرد: رفـیق نـکنه جـا بمونی! نکـنه اربـاب تـورو نخره! نکـنه روســــیــاه شـــی! اگـه نخره آبـروت مـیره‌‌.. خودت رو خرج امام حسین(ع) کن. مـــعـلوم نیــسـت از ایـــن مجـلس، بـــه جـــلـسه‌ی بــعـــدی بــــرسی! حـــسینـــ جـان حالا که از میان تمامِ دلخوشی های دنیا، دلخـوشی ام داشـتن مـحــبت‌ تـــوسـت، «فَـاشــفَع لـی عِــندَ ربّــک» 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 هـمـیـشه بــعد از روضــه، بچه ها را نصیحت میکرد: رفـیق نـکنه جـا بمونی! نکـنه اربـاب تـورو نخ
9⃣5⃣2⃣1⃣ 🍃چند روز بعد از شهادتش مرد جوانی آمد دم خانه پدرم در یزد و با حالتی برافروخته و گریان شروع کرد به تعریف کردن. دعوتش کردیم توی خانه. گفت: هفته پیش با حال و اوضاع بدی داشتم از جلوی خانه‌تان رد می‌شدم که چشمم افتاد به حجله شهیدتان. 🍂همسرم سه قلو باردار بود و در شُرف وضع حمل. نه من پدر و مادر دارم و نه همسرم. وضع مالی‌ام هم خراب بود. از کار بی‌کار شده بودم و آه در بساط نداشتم. با دلی شکسته جلوی حجله شهید محمدخانی زانو زدم و شروع کردم به گریه کردن. به دلم افتاده بود که به روح این شهید توسل کنم تا شاید گره از کارم باز شود. 🍃دو سه روز از آن ماجرا گذشت، به خواست خدا و وساطت شهید شما توی يك شرکت کاشی‌سازی برایم کار جور شد و از جایی هم قدری پول به دستم رسید که توانستم یک موتور بخرم. خانمم هم فارغ شد. خدا را شکر، هم بچه‌هایم سالم بودند، هم همسرم. 🍂یکی از دوستانم هم که ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم، آمد سراغم و گفت: فلانی، خانمم گفته برو خانم و بچه‌های دوستت را بیاور خانه‌مان تا ده روز اول به دنیا آمدن بچه‌ها، من ازشان نگه‌داری کنم تا مادرشان سر حال شود و بتواند خودش به بچه‌ها برسد. باورم نمی‌شد که توسلم به این شهید این‌قدر زود جواب بگیرد. 🍃حالا هم آمده‌ام تا هم این شهید را قدری بشناسم و بدانم که چه کسی بود این بزرگوار و هم این که از طرف خانمم برای همسر شهید پیغامی آورده‌ام. گفت: همسرم سلام رسانده‌ و گفته‌ که اسم بچه‌هایم را باید همسر شهید به نیابت از شهید انتخاب کند. 🍂می‌توانستم روح محمدحسین در حالی که دارد گریه کردن این بنده خدا را با آن حال و اوضاع تماشا می‌کند، تصور کنم. حسین آن‌قدر دل‌رحم بود که کافی بود بفهمد کسی به کمک احتیاج دارد. بدون این که دیگران را متوجه کند، تا آن‌جا که از عهده‌اش برمی‌آمد، از هیچ کاری کوتاهی نمی‌کرد. 🍃حالا هم برای این پدر جوان، سنگ تمام گذاشته بود. آن‌وقت چطور می‌شد که ما را این‌جا به امید خودمان رها کند؟! دو تا از نوزادها دختر بودند و یکی‌شان پسر. برای نوزاد پسر، اسم خود شهید را انتخاب کردم و او شد محمدحسین، برای دخترها هم چون حسین خیلی اسم زینب را دوست داشت و خودش هم فدایی راه حضرت زینب(س) شد، نام یکی از آن‌ها را زینب و دیگری را زهرا گذاشتم. 🍂یک بار محمدحسین به‌ام گفت از خدا خواسته‌ام قبل از این که توفیق شهادت به من بدهد، اول تحملش را به تو بدهد. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم خدا چقدر زیبا دعای شهید را مستجاب کرده. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 هـمـیـشه بــعد از روضــه، بچه ها را نصیحت میکرد: رفـیق نـکنه جـا بمونی! نکـنه اربـاب تـورو نخ
♥️🕊🌹🕊♥️ 🌷‌شــ‌هيد ايستـاده ميانِ مرز که اگر خواستـی راهی ات کند🕊 پس ! ↲مي شنوند ↲مي بينند ↲و ميدهند... نشانم بده ای شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیپ_شـهدا خاطـره اے بسیار زیبا و شنیـده نشده از #شهید_محمدحسین_محمدخانی •••|شـهدا #خاص بودن
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 🔸نشست روبه رویم خندید و گفت: "دیدی آخر به دلت نشستم😉" زبانم بند آمده بود، من که همیشه بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش میدادم، حالا انگار لال شده بودم😶 🔹خودش جواب خودش رو داد: رفتم یه دهه متوسل💞 شدم حالا که بله نمیگی، امام رضا(ع) از توی دلم بیرونت کنه، پاکِ پاک که دیگه به نیفتم. نشسته بودم گوشه ی رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، و بهتون بدن✅ 🔸نظرم عوض شد، دو دهه دیگه دخیل بستم ک خیر بشی♥️ حالا فهمیدم الکی نبود که یک دفعه نظرم عوض شد انگار (ع) بود و دل من! ✍پ.ن: روایتی روان و جذاب از زندگی به روایت همسر می باشد. این کتاب📙 مقطعی از ماجرای آشنایی این دو بزرگوار در دانشگاه تا شهادت را دربرمی گیرد. 🔖نثر جذاب و طنازش مناسب کسانیست که از خواندن خسته میشوند و حتی علاقه ای به خواندن زندگینامه های شهدا🌷 ندارند. 🔖یک بیزاری شدید هم میتواند منجر به یک جذاب شود، اگر خدا بخواهد😍 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥فیلم شهیدان #شهید_محسن_حججی #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_سیاح_طاهری در مسج
یادت بخیر نازنینم خوبی⁉️ خبری نیست ز دل من میخواهد که بدانی دل منـ♥️ اندازه ی دنیا تنگ است ای دوست یادگار دیروز دل من سیر برایت است💔 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یادت #ای_دوست بخیر نازنینم خوبی⁉️ خبری نیست ز #تــو دل من میخواهد که بدانی #بی_تو دل منـ♥️ اندازه
‍ 💌محمد حسین جان سلام 🔮سالی دیگر نیز گذشت کوتاه برای تو و بلند و برای ما. فرصت های از دست داده هرسال زیادتر رخ می نماید. شاید آن دلیل که ها از روزگارمان رخت بر بسته اند😢 برکت هایی که یکی از آنان وجود و نفس امثال شماست. 🔮ردِّ‌پاهایت👣 را در شهر می بینم، تقریبا هرجا که سَرَکی کشیدی تمثال یا را جلوه دار زده اند. حتی کسانی که در حد سلام احوال گیرت بوده اند. 🔮تفریحم بود آن هم که به چشم برهم زدنی از دست رفت. سرگرمی هایم حال چرخ زدن است هم دور خود، هم دور شهر، هم دور ، هم ... سرگیجه گرفته ام از گشتن های بیهوده😓 و از سر بیکاری و سرگرمی. 🔮 روز به روز قد می کشد، رشید می شود. شاید او بتواند راهت را ادامه دهد. من هنوز در پیداکردن مسیری که در آن سیر کردی مانده ام. قبلا مزه تلخ قهوه های☕️ کافه ای که را به دیوار داشت هشیارم می کرد. اما الان ... همان قهوه برایم بی مزه است. 🔮اشتهایم را برای زندگی از دست داده ام. تو هرروز در تمام این چند سال سر سفره کرم بودی. اما من هر روز سر سفره گناه🔞 پرخوری می کنم و تنم فربه گناه است. آنقدر چاق شده ام که حال و حتی فردی را ندارم😔 🔮بی معرفت، حالا که در تلاطم دنیا دارم می شوم و امید به دستگیری ات دارم، دل کندی و رفتی🕊چسبیدی به ملکوت و من که زیر پاهایت، دست و پا می زنم را رها کرده ای. نگاه کن من به تو بسته ام. مهرت را به دل💖 🔮محمدحسین، زمانه بد فشار را به گلو رسانده. از زندگی فقط آرزوی مرگ می توان داشت. هرروز را وجدان و عمرمان نشویم روزمان شب نمی شود. با دین تیغ می زنند⚡️ و زخم می ماند از عمل و وای از مدعیان بی علم و گاها بی عمل. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🌾در روز مرگی ها گرفتار شده ام .دلم زخم خورده از دنیا و آدم هایش و بغض هایم سر ناسازگاری گذاشته اند.زمان را مدتی است به دست فراموشی سپرده ام و شده ام در که برای دنیای خودم ساخته ام. 🍁اگر عکس و شعر معروفش نبود ، منِ جامانده از زمان، نمی دانستم چهل روز تا مُحرم باقی است. بازهم مثل همیشه سر موقع به دادم رسید. 🍃مُحَرم ، ِحرف های در دل مانده و مرهم درد های دل💓 است. ای است که می توانی در گوشه ای از آن بنشینی اشک بریزی و😭 دلت را آرام کنی✅ 🥀اما امسال نمی دانم خیمه ای باشد، هیئتی باشد و ای خوانده شود. محروم شده ایم از همه چیز ...شاید هم قدر ندانستیم هیئت ها را... 🌿حاج عمار .. شما که راه را شناختی ، عاشق❣شدی، همت شدی، شدی و هم نشین شهدا، کاری کن 🍂در جاذبه ی دلبستگی های زمین ، شده ام..دستم را بگیر و به سوی آسمان ببر 🌼برایم روضه بخوان.از کربلا بگو، ازعلی اصغر شش ماهه و تیر سه شعبه. از علی اکبر بگو و بدن اربا اربا . از فرق شکافته بگو و مشک پاره پاره. بگو و دل سوخته را بیشتر کن. 🍃می خواهم چله نوکری بگیرم .زیارت عاشورا بخوانم. و پرچم_یاحسین(ع) آماده کنم. 🌸دعا کن هیئت باشد و روضه خوانش آن غائب از نظر باشد و 😭چشم روزی ام شود. 🌾نگران هستم، خدا رحم کند دلتنگی ها را، جامانده ها را.... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ 🌾در روز مرگی ها گرفتار شده ام .دلم زخم خورده از دنیا و آدم هایش و بغض هایم سر ناسازگاری گذاشته اند
°••🍃🌸♥️↻ ° 🌷‌ 💢تصور نمیکردم ها اینقدر و شنگول باشند، اصلا آدم های ریشو را که میدیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال و غصه هستند... 💢محمدحسین یک میز گذاشته بود توی خانه ی دانشجویی اش، وارد که میشدیم بعد از ، بازی و مسخره بازی شروع میشد. یک رسمی هم بین رفقا داشتند، 💢 هرکس که تازه وارد بود و میخواست لباسش را عوض کند، میفرستادند اتاقکی که برای عوض کردن بود. همین که وارد میشد گاز_اشک_آ‌ور می انداختند داخل اتاقک و درش را از پشت می‌بستند‼️😄 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
°••🍃🌸♥️↻ ° 🌷#هُوَالشَّہید‌ 💢تصور نمیکردم #حزب_اللهی ها اینقدر #شاد و شنگول باشند، اصلا آدم های ری
✨❣✨❣✨❣✨ 🏴✨وقتی هیئت بود از اول تا آخر پای کار همه چیز می ایستاد. همه این را می کردند. در هفتگی علمدار،از سه چهار ساعت ⏰قبل می آمد 🏴✨همه چیز را می کرد. خاک های راه پله را جارو میزد، کفش👞 هارا جفت می کرد. اسپند دود می کرد. مقید بود بچه 👥ها از اول در حاضر باشند و آل یاسین در مجلس خوانده شود.✨ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨❣✨❣✨❣✨ 🏴✨وقتی #مسئول هیئت بود از اول تا آخر پای کار همه چیز می ایستاد. همه این را #حس می کردند. در
2⃣1⃣3⃣1⃣🌷‍ ♦️بسم رب 🔰و این است جهان:  روز به شب 🌙می‌رسد و شب به روز.  آه از سرخی شفقی که روز را به شب🌟 می‌رساند‼️ اما مارا به تو نه ! نه این که راهی نباشد نه ما غافلان هزار تو بود آن هم  تاختن در هزارتوی   و نتیجه یکه تازی هایمان شد چاله . چاله هایی از جنس نفس در وجودمان . 🔰حاج عمار!  این روز ها یکی مانند تو را نیاز داریم در فانی مان .حاج عماری که چاله های وجودمان را پر کند و انتهای راه را ختم کند به همان راهی که نزدیک ترین راه به است و 🏴نزدیک ترین راه به امام حسین بود و ما تمام امیدمان به محرم. 🔰اما آن هم دیگر بهش نیست و یادآوری اش خاری است به قلبمان💖 چرا که ،  همین 😭ها بود! 🔰اما ملالی نیست چرا که " بانی روضه همین جاست نکن"و تلاش می کند برای شناختن امام حسین  به عالم،  همانطور که در زمان بودنش در این جهان🌐 همه ی دنیا را  می نشاند پای سفره .🌷 🔰هنوز هم که هنوز است  ما آدمیان منتظر یک ایم برای زنده شدن محافلی بهر مان   جان خودتان پای درمیانی کنید شاید شد‼️ 📚پ.ن: گذری برکتاب (شهید اوینی) پ.ن: گذری بر کتاب "شعرهای 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✨❣✨❣✨❣✨ 🏴✨وقتی #مسئول هیئت بود از اول تا آخر پای کار همه چیز می ایستاد. همه این را #حس می کردند. در
💞🏴 🔸 زیاد دونفری داشتیم. برای هم سخنرانی می کردیم و چاشنی اش چند خط روضه هم می خواندیم، بعد ☕️ چای، نسکافه یا بستنی می خوردیم. می گفت: « این خوردنیا الان مال هیئته! » 😉 🔹 هر وقت چای می ریختم می آوردم، می گفت: « بیا دوسه خط روضه بخونیم تا چای خورده باشیم! » 💔 (راوی: همسر شهید) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh