💚السَّلامُ عَلیڪَ ایُّهَا المُقَدَّمُ المَامول
💚السَّلامُ عَلَیڪَ بِجَوامِعِ السَّلام
🔸سلام بر تو ای کسی که اوّلین آرزوی همه هستی
🔸همه سلامها و درودها نثار تو باد
#صلوات بر قطب عالم امکان امام زمان عج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تو بگو
چشم هایت
تشنه کدامین نسیم آشناییست
که هر روز صبــح
تا نامی از عشق می برم
خورشید را
در آغوش میکشی...
#برادر_شهیدم
#شهید_حجت_الله_رحیمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ولاتحسبن_الذين_قتلوا_في_سبيل_الله_امواتا_بل_أحياء_عند_ربهم_يرزقون📖
📝به مناسبت سالروز تولد
🌷شهید_حاج_رضا_فرزانه
📜تاریخ تولد : ۲۲ /۳/ ۱۳۴۳
📜تاریخ شهادت : ۲۲ /۱۱/ ۱۳۹۴
📜تاریخ انتشار : ۲۱ /۳/ ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊شهید حاج رضا فرزانه سال ۱۳۴۳ در 💫تهران دنیا آمد. با آغاز🔥 جنگ تحمیلی به جبهه رفت و تا آخر جنگ با سمتهای مختلف به نبرد با دشمن بعثی پرداخت. بارها مجروح شد ولی هر بار با بهبودی نسبی به جبهه برگشت. سال ۶۳ ✳ازدواج کرد و صاحب سه فرزند 👬پسر شد.
🕊شهید فرزانه در مدت هشت سال حضور در جبهه، بارها مجروح شد ولی هر بار با بهبودی نسبی به جبهه برگشت.با حمله تکفیریها به⭐سوریه، خود را برای دفاع از⛳حرم آل الله آماده کرد👊
👌اگر چه مسئولان⭐سپاه رضایت به این سفر ندادند ولی شهید حاج رضا تصمیم خود را گرفته بود. ۱۲ دی ماه سال ۹۴ آغاز سفرش شد و چهل روز بعد، ٢٢ بهمن خبر شهادتش رسید🕊🌷
💔پیکر مطهرش را دوستان زینبی اش، برای خنثی کردن توطئه تکفیریها مخفی کردند و بدین ترتیب پیکرش هم👌مدافع_حرم شد♥️
.
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
.
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چه نماز عاشقانهای شود
وقتی مُکبّرش تو باشی ...
#نماز_اول_وقت
#شهید_حسین_خرازی
#فرمانده_لشکر14امامحسین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#وصیتنامه
#شهید_عباس_دانشگر
بسم الله الرحمن الرحیم
آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم, شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر, من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده, انسان کر میشود, کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند .بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد, انسان خواب نمیفهمد, درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد. راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد ؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن, تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است. خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد. مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم.
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س)به حرمت نگاه خسته ی زینب(س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.
🕊️زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌄 نوشت ... خدایا دوست دارم نحوه شهادت خانم حضرت فاطمه الزهرا را درک کنم یاریم بده
شهید مدافع حرم سعید سامانلو
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#_طنز_جبهه
_اول که رفته بودیم گفتند:
«کسے حق ورزشکردن نداره.»☝️🏾
یه روز یکے از بچهها رفت ورزش کرد🤸🏻♂
مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝
برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو
اومد و گفت:«ما اسمک؟😐»
( اسمت چیه؟)
رفیقمون ، هم شوخ بود و هم زرنگ ؛ کم نیاورد و برگشت و گفت:
«گچ پژ.»😎
باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻♂
و ما هِی مےخندیدیم...
#طنز_شهدایی
#لبخند_رضایت_شهدا_روزیتون
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش عبدالرضا هست🥰✋
*فیلم بردارِ بهشت*🕊️
*شهید عبدالرضا مصلی نژاد*🌹
تاریخ تولد: ۱۴ / ۸ / ۱۳۳۰
تاریخ شهادت: ۲۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: جهرم،فارس
محل شهادت: شلمچه
*🌹راوی← عبدالرضا دوربینی داشت که مثل چشمانش مواظب آن بود🎥و در جبهه کار فیلم برداری را انجام می داد🎥بعد از شهادتش در اختیار من بود.🎥یک روز صبح می خواستم برای فیلم برداری بروم🎥یکی از پاسداران آمد و گفت: دیشب خواب رضا را دیدم💫 گفت به فلانی بگو، اگر از این دوربین استفاده کنی از کار می افتد!‼️چون به عبدالرضا اعتقاد داشتم شروع کردم به باز کردن قطعه دوربین🎥دیدم شاتر آن دارای گیری است‼️آن را در آوردم و رفع عیب کردم و گذاشتم🎥 بعدها جریان را به یک فیلمبردار حرفه ای گفتم. گفت: برادرت راست گفته، این قطعه قلب دوربین است💫اگر دوربین را با آن عیب روشن کرده بودی از کار می افتاد🍂همرزم← آتش دشمن سنگین بود💥 در آن شرایط دیدم عبدالرضا دوربین به دست دارد عکس می گیرد🎥 عصبانی شدم، گفتم همه اسلحه بدست دارند،💥 عبدالرضا دوربین.»🎥 سال ها گذشته است هر وقت فیلم هایی را که عبدالرضا گرفته در روایت فتح پخش میشود📺اشک به چشمانم مینشیند..»🥀عبدالرضا فیلم بردار بزرگ ایران🎥 او در شب شهادت حضرت زهرا(س)🏴 با اصابت ترکش به پهلویش🥀💥 شربت شهادت را نوشید*🕊️🕋
*شهید عبدالرضا مصلی نژاد*
*شادی روحش صلوات*
.• کتابِ مرتضی و مصطفی •.
" قسمت۱۳ "
|فصل ششم : عملیات بصرالحریر|
{ پایان فصل ششم }
...💔...
در این اثنا، بی ام پی دوم از روی مهماتی که بی ام پی اول از ترس وسط جاده انداخته بود، رد شد و خودش را رساند به خانه. موشک اس پی جی و آر پی جی پشت سر هم به طرفش شلیک می شد.
حاج حسین و سید ابراهیم و بچه ها کنار خانه زمین گیر شده بودند و با کوچک ترین حرکت، مورد اصابت تک تیراندازها قرار می گرفتند. راننده بی ام پی با دستپاچگی ماشین را عقب و جلو می کرد. او دنده عقب گرفت تا بچه ها از در پشت بی ام پی سوار شوند. در همین تحرکات، محکم از عقب به ستون بتونی خانه برخورد کرد. دیوار تخریب شد. من که شاهد صحنه بودم، جوش این را می زدم نکند توی این شیر تو شیری، بزند بچه ها را له کند😤. خدا را شکر مشکلی پیش نیامد.
دشمن حلقه محاصره را هر لحظه تنگ تر می کرد. آنها به فاصله ۱۰،۱۵ متری بچه ها رسیده و از آنجا تیراندازی می کردند . خیلی واضح می دیدیم شان . مجروحین همراه سید ابراهیم سوار بی ام پی شدند . حاج حسین بادپا که مجروحین را سوار میکرد، آخر همه داشت سوار میشد . اما همان موقع تیر خورد و دستش از سید ابراهیم که میخواست حاجی را داخل بکشد ،جدا شد . دشمن به قدری نزدیک شده بود که رگبار را به داخل بی ام پی گرفت. همانجا بود که دومین تیر به پهلوی سید ابراهیم خورد . بی ام پی توانست خودش را از مهلکه خارج کند، اما بدون حاج حسین . وقتی دیدم چاره ای جز شکستن محاصره نداریم ،پشت بی سیم اعلام کردیم: هرکس صدای منو میشنوه، فورا خودش رو به ما برسونه . محاصره رو بشکونید و عقب نشینی کنید . هرکس اینجا بمونه یا شهید میشه یا اسیر . دیگر جای ایستادن نبود . بچه ها در آن شرایط سخت تشنگی و خستگی ،خودشان را رساندند . با پوشش آتش پراکنده حرکت کردیم . دشمن حسابی جری شده بود و بی امان به طرف مان تیراندازی می کرد . تعدادی از بچه ها را هم اسیر کرده بود .
بی سیم های داخلی ( آنالوگ ) توسط دشمن شنود می شد . آنها آمده بودند روی شبکه و فارسی صحبت میکردند . در آن شرایط الفاظ رکیکی نسبت به اهل بیت (صلوات الله علیهم) می گفتند . این روحیه بچه ها را بیشتر داغان می کرد . بچه ها نایی برای ادامه مسیر نداشتند . همه ،سرامیک ها را در مسیر می انداختند . تحمل سنگینی نارنجک هم از همه سلب شده بود. مسیر پر بود از تجهیزات بچه ها که روی زمین انداخته بودند .
۱۰،۱۵ متری بچه ها رسیده و از آنجا تیراندازی می کردند . خیلی واضح می دیدیم شان . مجروحین همراه سید ابراهیم سوار بی ام پی شدند . حاج حسین بادپا که مجروحین را سوار میکرد، آخر همه داشت سوار میشد . اما همان موقع تیر خورد و دستش از سید ابراهیم که میخواست حاجی را داخل بکشد ،جدا شد . دشمن به قدری نزدیک شده بود که رگبار را به داخل بی ام پی گرفت. همانجا بود که دومین تیر به پهلوی سید ابراهیم خورد . بی ام پی توانست خودش را از مهلکه خارج کند، اما بدون حاج حسین . وقتی دیدم چاره ای جز شکستن محاصره نداریم ،پشت بی سیم اعلام کردیم: هرکس صدای منو میشنوه، فورا خودش رو به ما برسونه . محاصره رو بشکونید و عقب نشینی کنید . هرکس اینجا بمونه یا شهید میشه یا اسیر . دیگر جای ایستادن نبود . بچه ها در آن شرایط سخت تشنگی و خستگی ،خودشان را رساندند . با پوشش آتش پراکنده حرکت کردیم . دشمن حسابی جری شده بود و بی امان به طرف مان تیراندازی می کرد . تعدادی از بچه ها را هم اسیر کرده بود .
بی سیم های داخلی ( آنالوگ ) توسط دشمن شنود می شد . آنها آمده بودند روی شبکه و فارسی صحبت میکردند . در آن شرایط الفاظ رکیکی نسبت به اهل بیت (صلوات الله علیهم) می گفتند . این روحیه بچه ها را بیشتر داغان می کرد . بچه ها نایی برای ادامه مسیر نداشتند . همه ،سرامیک ها را در مسیر می انداختند . تحمل سنگینی نارنجک هم از همه سلب شده بود. مسیر پر بود از تجهیزات بچه ها که روی زمین انداخته بودند . دراین شرایط سخت، سید مصطفی موسوی پشت بی سیم اعلام کرد: حاجی! قبضه SPG رو چی کار کنم؟از کوره در رفتم و گفتم : اون قبضه بخوره تو سرت! جونت رو بردار و بکش عقب . او با آرامش خاص و همیشگی اش گفت : خب چی کار کنم! این قبضه دست من امانته . تا مواضع خودی حدود ۸ کیلومتر راه داشتیم . این مسیر رو هم باید از دل دشمن طی می کردیم . در حین برگشت ، چند نفر تیر خوردند و افتادند . من آخرین نفر ستون بودم . چشم هایم داشت سیاهی می رفت. هرلحظه فاصله ام با بچه ها بیشتر می شد . یک لحظه به خودم آمدم ، دیدم اگر عقب بمانم ،اسیر شدنم قطعی است . به سختی خودم را به ستون رساندم . بعد از این که رسیدیم عقبه ،چند تا ماشین آمده بودند دنبال ما، آذوقه ای که قرار بود بیاد توی خط، روی هم انباشته شده بود . با دیدن آب و غذا ، مثل کسانی که از قحطی در آمده باشند ،خودمان را انداختیم روی آب و خوراکی ها .
دهانم مثل چوب خشک شده بود😣 . مقدار کمی هم کف از دهانم می آمد و آن را خارج می کردم ، همراه خون بود . بعد خوردن آب ، یک ظرف حلوا شکری برداشتم . تکّه ای از آن کندم و خوردم . حال بدی بهم دست داد و همه را از دهانم خارج کردم. حلوا شکری خونی شده بود. تازه فهمیدم دهان و گلویم زخم شده است . اکثر بچه ها همین طور بودند . بعد از آن تا مدت ها چشمم که به حلوا شکری می افتاد ، حال تهوّع می گرفتم .
(ابومیثم) از فرماندهان عملیات ،گفت: بچه های باقیمانده رو سر خط کن و همین جا خط پدافندی تشکیل بدین . با شرایط بچه ها، این کار عملی نبود . مجبور شدیم چند کیلومتر دیگر عقب نشینی کنیم و در همان نقطه رهایی ،خط را تثبیت کنیم . مجروحی که دیشب پایش تیر خورد، همراه با چهار نفر و دو بی سیم هنوز در منطقه بودند . دیشب وقتی از آنها جدا شدیم ، مکان شان را با جی پی اس ثبت کردیم .تذکر اکید دادیم که اگر از آسمان سنگ هم آمد . جای خود را ترک نکنند تا بیاییم دنبال تان . چرا که اگر راه بیفتید ،صد درصد گم می شوید ممکن است اشتباهی بروید تو دل دشمن . آنها تا آخر، مدام من را پیج می کردند و کمک میخواستند . اما ما خودمان هم در معرکه گیر کرده بودیم . بعد از برگشتن و تثبیت خط پدافندی ، روی شبکه پیج شان کردم .
محل را ترک کرده بودند. آنها مجروح را رها کرده و دو دسته شده و هر دو نفر با یک بی سیم از هم جدا شده بودند.
یکی از بی سیم ها سراسری ( دیجیتال ) و دیگری داخلی ( آنالوگ ) بود. طبیعی بود که نمی دانستند در چه موقعیتی هستند😞.
گروه اول را از روی پوشش گیاهی منطقه و جهت غروب خورشید، بعد کلی علامت دادن و راهنمایی با تیراندازی به عقب هدایت کردیم. گروه دوم را هم با همان شیوه و با آوردن خودرو محمول دوشکا و تیراندازی در نزدیکی محل شان، از دل دشمن کشیدیم بیرون.
متأسفانه آن مجروح اسیر شد و فردای آن روز فیلم اش را از شبکه ها پخش کردند.
تقریبا بدترین و بزرگترین شکستی که فاطمیون خورد، همین عملیات بصرالحریر بود😖. از یک گردان ۱۲۰ نفره، حدود ۹۰ نفر شهید شدند😭. در آن عملیات شهدا که هیچ، مجروحین را هم نتوانستیم برگردانیم.
من فیلم دفن شهدای بصرالحریر را دیدم. این فیلم را خود تکفیری ها پخش کردند. آنها پلاستیک های بزرگ آوردند. بعد جنازه های شهدا را پلاستیک پیچ کردند گذاشتند زیر خاک.
بعد از ۷ ، ۸ ماه، ۷۰ نفر از این شهدا را با کشته یا زنده آنها مبادله کردیم. برای داعش و النصره خیلی اهمیت دارد که جنازه هایشان را برگردانند. آنها بعضا برای عقب بردن جنازه، کشته می دهند. تعدادی از شهدا هم ماندند. مثل شهید مالامیری و حاج حسین بادپا☹️.
بعد از عملیات بصرالحریر سیدابراهیم به دلیل مجروحیت به تهران منتقل شد، اما من تا حدود یک ماه بعد در منطقه بودم. در این مدت، با سیدابراهیم تلفنی یا از طریق تلگرام ارتباط داشتم.
اوضاع خیلی بهم ریخته بود. سمپاشی های زیادی علیه من و سیدابراهیم شد. ترکش این شایعات به یکی دو تا دیگر از بچهها هم خورد؛ اما سیبل اصلی، من و سیدابراهیم بودیم. با این که سید خودش در این عملیات مجروح شده بود، اما جلوی شایعات را نمی شد گرفت. دید نیروها نسبت به ما خراب شده بود. آنها کم مانده بود من را بزنند. سید هم که در منطقه حضور نداشت تا اوضاع را دستش بگیرد😒.
پیچیده بود که توی عملیات بصرالحریر دانیال با هندی کم فیلم گرفته. بعد این هندی کم افتاده دست دشمن و ما لو رفتیم.
برای من درست کرده بودند ابوعلی عکس هایی که با بچهها میگیرد را پخش کرده و آنها رو توی اینیستا گرام و فیس بوک می گذارد.
درست! من در منطقه زیاد عکس می اندازم، اما خدا را شاهد می گیرم، به جان دو تا بچههایم، اصلا نمی دانم فیس بوک چی هست و تا حالا داخل اش نشدم😅.
در مورد سیدابراهیم شایعه شده بود در عملیات بصرالحریر قرار بوده سیدابراهیم تا نقطه A را بگیرد، اما او سرخود تا نقطه B رفته جلو و خیلی از بچهها را به کشتن داده است. در صورتی که اصلا همچین چیزی نبود. عملیات شناسایی داشت، طرح داشت، قبلا وظایف هر کس مشخص شده بود. از همه مهمتر آدم کارکشته ای مثل حاج حسین بادپا کنار سیدابراهیم بود. بر فرض اگر سیدابراهیم می خواست قدمی اضافه بردارد، حاج حسین اجازه نمی داد.
اینها چند نمونه از بازار شایعات و سمپاشی هایی بود که علیه ما به راه افتاد. یک نفر حرف بی جایی می زد، این حرف دهان به دهان می چرخید و کل تیپ را پر می کرد😐.
من با سیدابراهیم ارتباط داشتم و تمام این مسائل را انتقال می دادم. او گفت: «برو پیش حاج حیدر قضیه رو مطرح کن، بگو که مقصر ما نبودیم.» گفتم: «باشه سید، می رم.» رفتم پیش حاج حیدر و یکسری موارد را شرح دادم🎤.
...💔...
⚪️ ادامہ دارد ...
#منتظࢪآنہ❤️
.
مامنتظرلحظہدیدار
بھاریم!💕🌱
آرامکنیدایندلِ
طوفانےمارا...😭
عمریستهمہ
درطلبوصلتوهستیـم
پایانبدهـاینحالِ
پریشانےمارا..😔💔
#السَّلامُعَلَيْكَيَا
حُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✋🏻
🍂⃟꙰ صَدْ ݜُڪرْ کہ اݫ ٺبآر زهڔاٮیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خنـده هاے دلنشین شهدا
نشان ازآرامــش دل دارد
وقتےدلت با"خـــدا"باشد
لبانت همیشه مےخنـــدد
اگر باخدا نباشےهرچقدر هم شادی کنے، آخرش دلت غمگین است
#یاد_شهدا
#با_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ولاتحسبن_الذين_قتلوا_في_سبيل_الله_امواتا_بل_أحياء_عند_ربهم_يرزقون📖
📗به مناسبت سالروز تولد
📗شهید_صیاد_شیرازی
📗تاریخ تولد : ۲۳ /۳/ ۱۳۲۳. مشهد
📗تاریخ شهادت : ۲۱ /۱/ ۱۳۷۸
📗تاریخ انتشار : ۲۳ /۳/ ۱۴۰۰
🥀مزار : بهشت زهرا
👌میگویند باید از شما نوشت! نوشت تا در یادها بمانید...! اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را فراموش کند!
✳مگر کسی که قلب ☁آسمان را می شکافد، بر بلند ترین نقطه آن 🕊پرواز می کند فراموش شد نیست؟! بعید می دانم...
✳شُهرَتَت صیاد است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد!❤️
✳عادت داریم وقتی فردی عاقبت به شهادت می شود، می گوییم آسمانی شد...اما تو از همان ابتدا آسمانی بودی حتی جسمت هم روی زمین نبود!
✳هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان، که برای آرامش مردم زمین پرواز می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که🕊 صیاد در آسمان می چرخید🍥
✳آرامش آسمانی ات حوالی مزارت هم حس می شود! پر از امنیت و آرامش و حس غرور...
✳صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب شیطان گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به شیطان و سپاهش نمی رسد
✳باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد...
در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم...
✳فرزند آسمان، قلب واماندگان زمینی را دریاب...
صیاد دلم باش؛ صیاد_قلبها💞
┅═✼🌷🕊✼═┅
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷
كجـــــا مـــے روی؟
ای #مسافـــــر !
درنگی کـــــن ...
ببـــــر با خـــــودت پـــــارهٔ
ديگـــــرت را ...
#جـــــامــــانده_ام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علیرضا مشجری🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh