eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اول وقت سیره 🌹🍃 ✨میهمان از شهرستان رسیده بود. باید شام تدارک می دیدم. ایمان را برای خرید صدا زدم. هیچ وقت جواب درخواستم را رد نمی کرد. نزدیک اذان مغرب بود، مِن و مِنی کرد و گفت: مامان اگه اجازه بدی، اول برم مسجد، نمازمو بخونم بعد میخرم. با معذرت خواهی از میهمانها راهی مسجد شد. نماز اول وقت دغدغه زندگی اش شده بود. مسجد به صدای قدمهایش آشنا بود. ✨ آن شب غذای روی سفره عطر ایمان را داشت... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بســـــــــمـ رب الشـــــــــهدا..... 📩به مناسبت سالروزشــــــــــهادت⬇ 🕯شهیـد‌محسن‌حججی 🕯تاریخ تولد:۱۳۷۰/۰۴/۲۱ 🕯تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۰۵/۱۸ 🕯تشیع پیکر۱۳۹۶/۷/۶ 🕯محل شهادت:التنف_منطقه‌مرزی‌سوریه‌وعراق 🕯وضعیت تأهل:متأهل_داراے‌یڪ‌فرزند 🕯 مزارشهید:گلزارشهداے‌نجف‌آباد 📩فـرازے‌ازوصیتـنامه‌شهیـد 🔰حالا که دستهایم بسته است می‌نویسم نه با قلم که با نگاه و نه با جوهر که با خون، رو به دوربین ایستاده‌ام و ایستاده‌ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده‌ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. 🔰حرامزاده‌ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه‌گاهم هیچ ترسی در من نیست. 🔰تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه‌ای و فرمانده‌ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که «اگر در بین مردمان زمان خودت و کلامت غریبید ما اینجا برای اجرای فرمان شما آمده‌ایم و آماده تا سرمان برود و سر شما سلامت باشد». 🔰آسمان اینجا شبیه هیچ‌جا نیست حتی آسمان روستای دورک و وزوه که در اردوی جهادی دیده‌ام یا آسمان بیابان‌های سال‌های خدمتم، اینجا بوی دود و خون می‌آید. 🔰کم‌کم انگار لحظه دیدار است ولی این لحظه‌های آخر که حرامیان دوره‌ام کرده‌اند می‌خواهم قصه بگویم و قصه کو قصه که می‌گویم کمی دلم هوایی علی کوچولویم می‌شود ولی خدا وعده داده که جای شهید را پرمیکند،اماحتماقصه ام رابرای علی وقتی بزرگ شد بگوید.... 📙عضولشڪرزرهے ۸نجف اشرف........ . أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج..🤲 هدیه_به_روح_شهداء_و_شهدای_مدافع_حرم_آل_الله......❣شهیدوالامقام محسن حججی❣ 💠صلــــــــــــــــوات💠 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر🔻🔻🔻*دیگر دیر شده بود.* ✍بعد از واقعه عاشورا حدوداً ۳۵ هزار نفر در یاری اهل بیت کشته شدند ولی اصلا ارزش کار اون ۷۲ نفر رو نداشت... 🔻گروه اوّل توابیّن بودند؛ همون‌هایی که روز عاشورا سکوت کردند، بعد از شهادت همگی قیام کردند تقریباً همه کشته شدند. ۵۰۰۰ نفر... 🔻*«دیگر دیر شده بود.»* گروه دوّم مردم مدینه بودند؛ بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود ۱۰ هزار نفر. یزید گفت: لشکری که به مدینه حمله کنه، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برايش حلاله. 🔻*«امّا دیر شده بود.»* گروه سـوّم مختار بود که بعد از جنگ‌های فراوان و کشته شدن حدود ۲۲ هزار نفر. گر چه قاتلان امام مظلوم (علیه السلام) را قصاص کرد... 🔻*«دیگر دیر شده بود.»* 1️⃣ مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین (علیه السلام) همراهیش نکردن... 2️⃣ مردمی که هنگام ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه کمکش نکردند... 👈 همه بعدها به کمک امام رفتند... 🔻*«اما دیگر دیر شده بود.»* امام سجاد (علیه السلام) هم استقبال خاصّی از این حرکت‌ها نمی‌کردند. *«چون دیر شده بود.»* حدود ۳۵ هزار نفر کشته شدند امّا دیر شده بود. خیلی فرق هست بین اون ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشون رفتند...! باید مراقب باشیم که از امام خودمون عقب نیفتیم. ☝🏼الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ_ *هر که بر ایشان(امام زمانش) تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید.* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی شهید حججی؛ شهید مدافع حرم در دوران دانش آموزی - محرم ۱۳۸۴
🕊۱۸مرداد ماه، روز بزرگداشت مدافعان حرم و شهید مدافع حرم محسن حججی گرامی باد. 🌼~🌼~🌼~🌼 📜فراز از وصیت نامه شهید حججی: 🌟از غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان است. 🍃از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز خود را کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید…همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند: "غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز…" 🍃از همه ی مردان امت رسول الله می خواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی ابن ابی طالب امیرالمومنین را و پیشوای خود قرار دهید و از شهداء درس بگیرید… 💥خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل که آن روز خیلی نزدیک است. 💫همیشه برای خدا باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به خیر ختم می شود… 🍃مقداری حق‌الناس به گردن دارم که عاجزانه می خواهم برایم ادا کنید… 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سیدمهدی یک فرد آرام و گوشه‌نشینی نبود، تمام تلاش خودش را در پایگاه بسیج و مسجد محله برای مباحث فرهنگی انجام می‌داد، ۱۰‌ دیگ غذا نذری می‌پختند و سید، پای ثابت آشپزی آن نذری‌ها بود. سید از آرزوهایش زیاد می‌گفت، یک روز گفت: دوست دارم آنقدر پول داشته باشم تا بتوانم هر اندازه که می‌شود، به مردم کمک کنم، برای خودم هیچ نمی‌خواهم؛ عشقم فقط کمک به مردم است، توانایی انجام کار برای دیگران را نیز داشته باشم، گفتم: آقا سید! توکل به خدا ان‌شاءالله که هرچه زودتر به آرزویت برسی، وقتی که سیدمهدی شهید شد، پیش خودم گفتم: سید به آرزویت رسیدی! چون شهدا زنده‌اند و دستت باز است، به هر کسی که لیاقت دارد، کمک کنی. سید عاشق شهادت بود اما همیشه می‌گفت: من لیاقت شهادت را ندارم، ما کجا و شهدا کجا، مقام شهدا خیلی بالاست، همیشه هم به حال شهدای دفاع‌مقدس حسرت می‌خورد و می‌گفت: خوشا به حال‌شان، کاش من هم با آنها بودم. 🌷 شهید سیدمهدی موسوی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤السَلامُ عَلَیكَ یا أبا عَبدِ الله الحُسَین🖤 🖤✨امان از دل زینب.... 😭😭😭🥀🥀🥀 زمین کربلا دادی شکستم_جوانان یک به یک بردی ز دستم 🖤✨بین گودال و حرم،عطر فروشم امروز 💛✨تن عریان تو را با چه بپوشم امروز؟ 🖤✨من ببینم که تو بی پیرهنی می میرم 💛✨تکیه ی بر نیزه ی غربت بزنی، می میرم 🖤✨چقدر دلهره و غم سرِ پیری دارم! 💛✨پدرم گفت که یک روز اسیری دارم 🖤✨پدرم گفت که یک روز بلا می بینم 💛✨سرِ نی، زلف پریشان تو را می بینم 🖤✨امان از غربت خانوم زینب😭😭😭 دل برید یه خواهر از برادر دل برید یه دختر از یک پدر لَعنَتُ اللهِ عَلی قَومِ الظالِمین . امان از دل زینب💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 خواصّی که روبروی امام‌ حسین علیه‌السلام ایستادند! و ..... خواصّی که روبروی امام‌ زمان علیه‌السلام خواهند ایستاد❗️ 💥علّت این تقابلِ غیرمنتظره چه بود؟ و چه خواهد بود؟ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان میزبان امروزمون برادر محسن هست🥰✋ *شهیدِ قهرمانِ سَر جـُـدا*🕊️ *شهید محسن حججی*🌹 تاریخ تولد: ۲۱ / ۴ / ۱۳۷۰ تاریخ اسارت: ۱۶ / ۵ / ۱۳۹۶ تاریخ شهادت: ۱۸ / ۵ / ۱۳۹۶ محل تولد: اصفهان ، نجف آباد محل شهادت: سوریه *🌹محسن ۲۱ تیر ۱۳۷۰ به دنیا آمد🎊 در ۲۱ سالگی لباس دامادی پوشید💐 و ۲۵ سال بیشتر نداشت که پدر شد👶🏻اما در ۲۶ سالگی محسنِ قهرمان،🌙مدال نمایندگی شهدا را بر گردن بریده‌اش انداخت🥀پدر شهید← محسن آخرین بار که به سوریه رفت ۲ روز به اسارت داعش درآمد🥀گوسفند نذر کردیم داعش او را شهید کند و بیش از این شکنجه نشود🥀چون می‌دانستیم دارند او را شکنجه میکنند🥀ما او را به حضرت زهرا (س) سپردیم🌙 محسن همیشه می‌گفت من می‌خواهم در راه رهبرم سرم را هدیه کنم و همان هم شد🕊️از پیکر فرزندم فقط یک پا و قسمتی از بدنش را لمس کردم🥀مادر شهید← انگشتری داشت که روی نگینش نوشته بود: «یا فاطمه الزهرا»🌷گفتم: «مامان این رو دستت نکن🥀این داعشی‌ها کینه زیادی از حضرت زهرا (س) دارند🥀اگر دستشون بیفتی تمام عقده‌هاشون رو سرت خالی می‌کنن🥀گفت پس می‌خوام حرص‌شان را دربیاورم.»🌙 محسن را که شهید و عکس‌های سرش را که منتشر کردند🥀انگشتری دستش نبود🥀داعشی‌ها آن را درآورده بودند» او عباس وار جنگید💥 زینب گونه اسیر شد🥀و در تاریخ ۱۸ مرداد ۹۶ ، حسین وار سرش بریده🥀و شهید شد*🕊️🕋 *پاسدار شهید محسن حججی* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سپیده-اینم از شال 😕 حیف نیست قشنگی لباستو زیر شال پنهان میکنی اخه؟؟😏 حلما- این جوری راحت ترم...🙁 سپیده- چی بگم😂 نرود میخ اهنی در سنگ... بریم که همه مهمونا اومدن . برای اخرین بار خودمو تو اینه نگاه کردم بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم یه امشبو خوش بگذرونم و از تولد دوستم لذت ببرم لباسم که تقریبا پوشیده بود... با شالی هم که انداختم رو شونم دیگه مشکلی نبود حجاب موهامم اونقدرا برام اهمیت نداره موهای لختم ازادانه صورتمو قاب گرفته بود فقط یکم ارایش صورتم زیاد بود... یه لحظه قیافه حسین اومد جلوی چشمم که ناامیدانه بهم نگاه میکنه😢😢😢 حس بدی بهم دست داد ... تصمیم گرفتم ارایشمو پاک کنم که سپیده دستمو کشید و گفت: خشگلی بابا چشم عسلی من 😋😍 بریم عشق و حال... سعی کردم همه ی افکار منفی رو از خودم دور کنم ... صدای موزیک کر کننده بود جشن رو شروع کرده بودن...💃 سپیده -ببین کیا اومدن😍 به به ، چه شبی شود امشب... عه عه این اشکان بیشعور هم که اومده .. حلی من برم یه سلامی کنم برمیگیردم پیشت... سپیده رفت و من هم چنان مات و مبهوت به منتظره رو به رو چشم دوختم😐😔 این همه ادم کی اومده بودن که من نفهمیدم... کل حال بزرگ خونه پر بود از دختر و پسرهایی که مشغول پای کوبی بودن... عده ای هم گوشه کنار مشغول حرف زدن که چه عرض کنم... مشغول دلبری بودن حالم دگرگون شد من اینجا چیکار داشتم واقعا؟؟؟😢 اینا که این جور از خود بیخود شدن واقعا دوستای منن؟؟ این مهمونی به هر چی شبیه بود جز تولد... هر چی لابه لای جمعیت رو نگاه کردم بچه های اکیپ خودمونو ندیدم ...🤔😐 همه به نظرم غریبه اومدن کلافه شده بودم ...😏 اووووف کاش نمیومدم روی اولین صندلی نشستم و سرگردون به مهمون ها نگاه کردم واقعا عجیب بود انقدر راحت لباس پوشیده بودن که انگار نه انگار این جمع پره نامحرم بود...🙄 درسته منم حجابم کامل نبود ولی اینا دیگه خیلی راحت بودن... جای من اینجا نیست ...😥 خیره سرم یه شب اومدم خوش بگذرونم... تو حال و هوای خودم بودم که موزیکو قطع کردن نگین: دوستای خوبم😜😗 خیلی خوشحالم که تو بهترین روز زندگیم کنارم هستید یکم از خودتون پذیرایی کنید انرژی بگیرید که تا اخر شب قراره بترکونیم بچه ها با دست و جیغ از حرفش استقبال کردن ... ولی من حس خوبی نداشتم سپیده- دختر کجایی تو ؟؟؟ 3 ساعته دنبالت میکردم چه اخمی هم کرده برا من بیا با بچه ها اشنا شو جیگر... هر چی میکشم از دست این سپیدش ... ناخوداگاه دنبال کشیده شدم حلما- بی شعور😏 این همون تولد سادس که میگفتی؟؟ ساناز و سمیرا کجان پس؟؟ مگه نگفتی همه اشنا هستن؟🙁😠 سپیده- وای دختر چقدر غر میزنی تو... اونا کار داشتن نیومدن مگه مهمه حالا؟ بیا که قراره دوست های جدید پیدا کنی شاید خدا زد تو سرت و تا این تنهای دربیای... حلما- سرت به جایی خورده سپیده؟😠😠 چرا چرت میگی؟😒 سپیده- لیاقت نداری دیگه... اها پیداشون کردم😏😏 سپیده- میبینم که جمعتون جمعه گلتون کمه که امد..😎. احسان- اخ گل گفتی و با سر به من اشاره کرد و گفت بله گلمون امد معرفی نمیکنی سپیده؟😬 سپیده یه چشم غره بهش رفت و گفت دوست خوبم حلما همون که تعریفشو میکردم حلما جان ایشونم احسان خان هستن ، یه دوست قدیمی😉 احسان با اون نگاه وقیحش یه جور بهم نگاه میکرد که برای اولین بار دلم میخواست چادر داشتم...😣😣😣 دستشو سمتم دراز کرد و گفت: خوشبختم حلما جان من عمرا به این ادم هیز دست نمیدم😡 نیشخندی زدم و گفتم منم سپیده با چشم و ابرو هی اشاره میکرد که دست بده 😕 ولی بهش توجه نکردم احساس اخمی کرد و دستشو پس کشید... ببخشیدی گفتم و از اون جمع مزخرف فاصله گرفتم یه جای خلوت یکم دور از هیاهو نشستم من چیکاد کردم این بود جواب اعتماد بابا و حسین.. هر لحظه حالم بدترمیشد انگاری که خودمو گم کردم همش یه سوال میاد تو ذهنم من کیم ؟من هم از این قماشم از اینا‌که انقدر راحت بانامحرم میرقصنو خوشن اگه نیستم پس اینجا چیکار میکنم😢😢 متوجه سنگینی نگاهی شدم دیدم احسان بالا سرم وایستاده و با پوزخند نگام میکنه همینو کم داشتم ، این چی میگه این وسط؟ داشتم نگاش میکردم که خم شد کنار گوشم و با لحن خاصی گفت: این بی ادبیتو بی جواب نمیزارم کوچولو😏 انقدر نزدیکم شده بود که هرم نفس هاش حالمو بد میکرد😣 اومدم یه چی بهش بگم که خودش پیش دستی کرد راشو کشید رفت... مردم رد دادن دیگه☹️ اون روز حرفشو جدی نگرفتم فکر نمیکردم یه ادم بتونه انقدر کینه ای باشه... . . دیدم سپیده با رنگ پریده داره میاد سمتم سپیده: وای حلی بدبخت شدیم 😢😢 حلما_چیشده😕 سپیده:حسین😢 حسینتون جلوی دره خیلیی هم عصبانیه گفت گفت بگم هرچه زودتر بری پایین😰😰 حلما_چی؟!!😱😱 _وای خدا آبروم رفت حالا چیکار کنم _😢😭حالا چطوری تو چشماش نگاه کنم _ای خدا غلط کردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴 یا سید الساجدین🖤 "گریه بر آب وضویش می‌ریخت خون دل بر سر و رویش می‌ریخت...💔" ◾️شهادت‌ سیدالساجدین‌ امام سجاد علیه‌السلام تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا