فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی تابوت شهدا چی میریزن؟
خبرنگاران بی شعور شرق ببینن!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید مدافع حرم #اکبر_ملکشاهی🌷
شهید اکبر ملکشاهی در قسمتی از وصیت نامه خود این چنین نگاشته است:
خدایا مرا به عنوان کوچکترین سرباز در صف جانبرکفان امام زمان قرار بده، وشما را به خدا و به اولیای خدا قسم میدهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید.
و شما فرزندانم را به انجام فرایض دینی و قرار داشتن در راه راست و در خط ولایت فقیه سفارش می کنم. و با طلب حلالیت نمودن از همه به خصوص خانواده و فامیل و بستگان و حتی آشنایان و بعد با اعلام حلال کردن همه کسان.
و در پایان با کلمه( الاحقر الاحقرین )آخرین متن دست نویس خود را به پایان رسانده .
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهیدی که لباس رزم خود را حتی شب عروسیاش در نیاورد
🔹خواهر شهید مسعود آخوندی میگوید: " مسعود قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات دانشجویی علیه رژیم پهلوی فعالیت گستردهای داشت، یکبار نیز در همین تظاهرات دستگیر شد و به زندان ساری افتاد و سه ماه را در زندان سپری کرد و به مدت دو سال از تحصیل در دانشگاه محروم شد. پس از آزادی از زندان فعالیتهای خویش را هوشمندانهتر ادامه داد".
🔹مسعود آخوندی در سال ۱۳۶۰ با دختری مؤمن و متعهد به اصول اخلاقی از آشنایان، ازدواج کرد و خطبه عقد ایشان را مرحوم آیتالله مشکینی جاری کرد. در نیمه شعبان جشن ازدواج خود را به سادگی برگزار کرد، دو جعبه شیرینی خرید و بر سر مزار برادر شهیدش برد و خیرات کرد.
🔹شهید آخوندی شب ازدواجش لباس فرم سپاه را از تن در نیاورد. پدرش دائم میگفت: «مسعود لباس سیاه را امشب به خاطر عروسیت از تن خارج کن و لباس دامادیت را بپوش.» حتی خانواده همسرش نیز بارها متذکر شدند ولی او در پاسخ آنان میگفت: «این لباس برای من بسیار مقدس است.» در آن ایام، گروههای مخالف نظام بسیار بودند و بارها از راههای مختلف مانند دادن نامه او را تهدید به ترور کرده بودند.
#شهید_ترور
شهید#مسعود_آخوندی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلنوشته سردار حاج قاسم سلیمانی:
اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم. هرگز نمیخواستم نظامی شوم. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم.
🔹من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
«خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شـده ام
و خـواسته باشم خود را از دستِ این سختیها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم.
بلکه می خواهم شهید شوم تا اگر زندهام موجودی نباشم که سببِ جلوگیری از رشد دیگران شوم.
تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران کند و نهال کوچکی از جنگلِ انبوه انقلاب را آبیاری کند..»
شهید سردار حاج#یدالله_کلهر🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه ای از حالات معنوی سردار شهید #محمدرضا_تورجی_زاده🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ادبستان_نماز
نماز تسلا بخش دل های خسته است، نماز توانایی پرواز در اسمان معنویات است،✿⊱
نماز سر چشمه نیکی ها و جاری شدن زیبایی ها در جویبار عشق است ،نماز قدم زدن در کوچه های نورانی ایمان است ، ✿⊱
نماز مایه صفای باطن است نماز بالا بر برج عرفان است ✿
#نمازاول_وقت📿
#التماسدعایفرجوشهادت🤲🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔷 شهید آوینی: «چند قدم آن طرفتر، برادر خلیلی که خبر اسارت دومین فرزند خود را نیز شنیده است نشسته، پیشانیاش را بر سلاحش تکیه داده و با نفس اماره خویش میجنگد و راستش، جنگ حقیقی همان جنگی است که اکنون در درون او برپاست.
🔹آری، مومن در دو جبهه میجنگد: جبهه درون و جبهه بیرون. و جهاد اکبر در جبهه درونی انسان درگیر است.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹 دستنوشته ی تکاندهنده
سردار رشید سپاه اسلام شهید صادق مزدستان:
◇ بی من اگر به #کربلا رفتید از آن تربـت پـاڪ؛ مشتی به همـراه بیاورید و بر گـورم بپاشید شاید به حـرمت این خاڪ خــــدا مـرا بیامــرزد...
شهید#صادق_مزدستان🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر🍁
شھیدحججۍمیـگفت:
یھوقتـایۍدلڪندناز
یھسـرےچیـزاۍِ"خـوب"
باعـثمیشھ...
چیـزاۍِ"بهترے"
بدسـتبیاریم..
بـراےِرسیـدن بھ
مھـدےِزهـرا"عج"
ازچـۍدلڪندیم؟!✋🏻
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهید_هادی_ذوالفقاری
👈🏻وقتی از او می پرسند چگونه از دنیا دور شویم؟؟؟
‼️پاسخ جالب شهید رو ببینید👆
#پیشنهادحتماببینید✅
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5940792269836651430.mp3
12.46M
#مادری_از_عرش ۱۱
#استاد_شجاعی
#استاد_رائفی_پور
✨مادری به وزنِ عرش
به قدّ عرش
به بلندای عرش ...
★ مادری ، بـــرای هَمـــــــهی بشر !
ولی فقط بعضیها ، با این مادر ، تا عرش
و به قدّ عرش بزرگ میشوند!
چــــرا؟
این بعضیها چه فرقی با بقیه دارند؟
#من_و_خانواده_آسمانی
#خودسازی
#الگوهای_من
@Ostad_Shojae
@shahidNazarzadeh
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت9⃣4⃣
زینب ساداتی که در حال باز کردن در، با خودش غرغر میکرد و میگفت: آخه کی فردای عقدش میره سرکار؟
لبخند احسان عمق گرفت. نگاه زینب سادات که به نگاه احسان دوخته شد، لپ هایش که از شرم سرخ شد و احسانی که دست دراز کرد و دستهایش را گرفت، صدای همسرش را شنید: سلام.
احسان با تمام احساسش گفت: سلام خانوم!سلام بانو! صبحت بخیر!غرغرو بودی و من نمیدونستم؟
زینب سادات لب گزید و احسان خندید: همیشه دوست داشتم ببینم این پسرها چی از تو دیدن که میگن شما خیلی سر به هوا و شیطونی!
بعد چشمکی به زینب سادات شرمگین زد و با خنده ادامه داد: البته شما همیشه خانمانه رفتار میکنید ها! و این شیطنت هایی که برای خانواده داری، و قرار هست برای من هم باشه، همون چیزی هست که من میخواستم. دوستت دارم بانو!و این اولین دوستت دارمی بود که احسان گفت. در حیاط خانه محبوبه
خانم!
چه کسی فکرش را میکرد؟ یک روز، دختری به نجابت مهتاب، در میان
چادر سیاهش، ایستاده در هوای صبحگاهی، زیر نور ملایم آفتاب، دست
در دست مردی که فرسنگ ها از او و عقایدش دور بود، اینطور عاشقانه
بشنود واژه ی دوستت دارم را؟
تمام راه تا بیمارستان، در ذهنش تکرار شد و تکرار شد. آنقدر که دلش پر از خوشی شد. آنقدر سرحال شده بود که واکنش همکارانش برایش مهم نبود. احسان لبخند عمیقش را دید. دید و دلش بی قرار شد. دید و دلش بیشتر خواست. دلش بیشتر از این لبخند ها خواست. دلش صدای بلند خنده هایش را خواست. چقدر شیرین است، مسئول خنده های کسی
باشی که دوستش داری!
💞💞
صدای خنده های بلندی در بخش پیچید. زینب سادات سرکی به راهرو کشید و احسان را دید که مقابل ایستگاه پرستاری ایستاده و به حرف چند تن از خانم های همکارش میخندد. نگاهش به خنده های پر رنگ و لعاب همکارانش نشست و کمی دلش گرفت. حق دارد؟ یا حق ندارد؟
زینب ساداتی که شب گذشته ازدواج کرده بود. تا کنون خنده های بلند
احسان را نشنیده بود. تا کنون او را اینگونه ندیده بود. چرا احسان خنده
های زیبایش را، همانی که زینب سادات تازه فهمیده بود چقدر زیباست را
تقدیم کسی جز او کرده بود؟ خودش را در اتاق پنهان کرد. صدای حرف زدن احسان را میشنید اما کلمات از آن فاصله قابل فهم نبود.
چند دقیقه ای بغض کرد و چشم بست و با صدای احسان چشم گشود.
احسان: خسته نباشی بانو!
لبخند زدن به لبخند های احسان، آسان بود: سلام.شما هم خسته نباشی!
احسان دوباره خندید: دلم برات تنگ شد، اومدم ببینمت که این همکارات وقت من رو گرفتن! نمیدونی چی میگفتن!
زینب سادات لب ورچید و غر زد: هر چی گفتن معلوم بود خیلی خنده داشت که اونجوری خندیدی، هیچ وقت اینجوری نخندیده بودی!
احسان غم صدای زینبش راشنید،دلنوازی کرد: چون مزخرف تر از این نشنیده بودم!چون حرف نبود، جوک بود! خیلی بی شرمانه به من میگن امیدوارم مهریه سنگین نگرفته باشید! این جور دختر ها اهل زندگی نیستن!
زینب سادات گفت: این که خنده نداشت!
"🌷نویسنده:سنیه_منصوری
ادامه رمان
🇮🇷
"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت0⃣5⃣
احسان هر دو دست زینبش را در دست گرفت و دلجویانه گفت: خنده داشت! چون امروز به تویی حسادت کردن که جز مهربونی چیزی براشون نداشتی! خنده دار بود چون نفهمیدن ظاهری قضاوت نکنن! نفهمیدن شادی من بخاطر داشتن تو هست. نفهمیدن عشق چی هست. بهشون
گفتم نگران نباشن چون اومدم مهریه تو رو بدم. اونها هم فکر کردن فردای عقد پشیمون شدم و داشتن سعی میکردن خودشون رو قالب من کنن! من هم فرار کردم اومدم پیشت تا مواظبم باشی ندزدنم!
زینب سادات نق زد: احسان!
و این اولین بود و اولین ها زیبا هستند...
احسان: جانم! شوخی کردم عزیزم. اما اون قسمت اولش راست بود ها!
اما من گفتم نگرانش نیستم!
زینب سادات گلایه کرد: دیگه اونجوری برای دخترها نخند.
احسان سر کج کرد: چشم. اما باور کن شوق دیدن تو دلم رو اونقدر شاد کرده بود که حتی اگه فحش هم میدادن، من همینطور میخندیدم!
زینب سادات نق زد: اما اونها به من فحش دادن و تو خندیدی.
احسان اخم کرد: زینب جانم! اونها به تو حسادت میکنن، نه به خاطر من، بخاطر اینکه خواستنی هستی، بخاطر اینکه نمیتونن مثل تو باشن! به دل نگیر. شما همکار هستید. و یادت نره که من هرگز از تو و دوست داشتنت دست نمیکشم! دنیا دنیا جمع بشن، عشق اگه عشق باشه ثابت میمونه!
زینب سادات جوابش را داد: همونطور که زن باید نجیب باشه، مرد هم باید نجابت کنه! همیشه طوری رفتار کن که دوست داری با تو اونطور رفتار کنن! همونطور که زن باید عفت داشته باشه و خودش رو از نامحرم دریغ کنه، مرد باید نگاهش عفت داشته باشه! همه چیز دو طرفه است. نمیتونی خودت به زنها نگاه کنی و انتظار داشته باشی به زنت نگاه نکنن!
احسان به فکر فرو رفت
"🌷نویسنده:سنیه_منصوری "
ادامه دارد...
🇮🇷
#دستور_امام_زمان‼️
خادمی که به فرمایش امام زمان
عمل کرد....
و نذرش رو ادا کرد...
هرکس هم تو این کاناله
واقعا مهمان آقاست...🕊
👇👇🔰
https://eitaa.com/joinchat/3365077106Cdcd77b0f8b
تنهاکانالیکهمیتونی
باهاشتاصبحگریهکنی! :)😌
_بویخاکهویزهٔرومیده!..🌱
پرازپورفبسیجیوعکسمذهبی..☝️🏻🌸
کیبودفیلمهایعلیپورکاوهمیخاست؟!.😐
+بهچندعضوامامزمانینیازداریم.! ✨
https://eitaa.com/mohamadndjs
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایتی از بوی عطر بدن شهید سید احمد پلارک...
(راوی آقای سید هادی کسایی زاده)
💢گلزار شهدای تهران💢
🥀شادی روح پر فتوحش صلوات 🥀
🌺🌼💐☘🌺🌼💐☘🌺
لینک گروه:
🌹شهید سید احمد پلارک🌹
معروف به (شهید عطری)
┏━━🌹🍃🌷🍃━━┓
https://eitaa.com/joinchat/94306485Cd89ffe1bbd
┗━━🌷🍃🌹🍃━━┛
آیدی کانال:
🌹سردار شهید حمید قبادی نیا🌹
معروف به (شهید مستجاب الدعوه)
┏━━🌹🍃🌷🍃━━┓
@Shahid_Ghobadinia
┗━━🌷🍃🌹🍃━━┛
💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد💐
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈