eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کدام از شما مسئولیتی را در هر جا قبول کردید ، تقوا را را پیشه خود کنید و حداقل هفته ای یک مرتبه سخنان امام امت را که در رابطه با مسئولین و دولت و نمایندگان مجلس و در رابطه با حب دنیا ، حب ریاست و حب نفس ایراد کردند ، گوش فرا داده تا بتوانید از عهده مسئولیت خود به نحو احسن بر آیید . 🕊 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
می‌گفت: وقتی به کسی خوبی می‌کنی برای خدا بهش خوبی کن برای خدا دلشو شاد کن تا اگه یه روزی در حقت بدی کرد یه روزی یادش رفت یه روزی جبرانش نکرد دیگه فکرت ناراحت نشه دیگه غصه نخوری... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 گفت: «راستش من برای این زیارت حجی که رفتم یک حساب دقیقی کردم، دیدم کل خرجی که سپاه برای من کرده شانزده هزار تومان شده» مکث کرد. ادامه داد:«حالا هم می خوام این تلویزیون رو به همون قیمت بفروشم که پولش رو بدم تا خدای نکرده مدیون بیت المال نباشم» ساکت شد. انگار به چیزی فکر کرد که باز خودش به حرف آمد و گفت:« از تو بازار هم خبر ندارم که قیمت اینا چند هست.» مانده بودم چه بگویم بعد از کمی بالا و پایین کردن ،مطلب ،گفتم :«امتحانش کردین حاج آقا؟» «صحیح و سالمه.» گفتم:« من تلویزیون رو میخوام ولی تو بازار اگر قیمتش بیشتر باشه چی؟» گفت: «اگر بیشتر بود که نوش جان تو اگر هم کمتر بود که دیگه از ما راضی باش.».... تلویزیون را با هم معامله کردیم به همان قیمت شانزده هزار تومان، پولش را هم دو دستی تقدیم کردم به سپاه ،بابت خرج و مخارج سفر حجش. الان سال ها از آن جریان می گذرد هنوز که هنوز است گاهی،همسرم از آ ن خاطره یاد میکند و از حساسیت زیاد شهید برونسی نسبت به بیت المال. سید کاظم حسینی یکی بار با هم آمدیم مرخصی، او رفت دنبال کارش و من هم رفتم خانه، به قول معروف خستگی راه هنوز تو تنم بود که آمد سروقتم،گفت« استراحت دیگه بسه.» گفتم:« خیره ان شاء الله جایی می خوایم بریم؟» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 لبخندی زد و گفت :«آره اومدم که هم خودت رو ببرم هم ماشین رو» منتظر جواب نماند زد پشت شانه ام و گفت :«زود حاضر شوکه بریم» دیدم کم کم قضیه دارد جدی میشود. پرسیدم: «کجا؟» «همین قدر بدون که چند ساعتی کار داریم.» به شوخی گفتم:« بابا ما همه اش چهار روز مرخصی داریم همینم به مون نمی بینی که یک استراحتی بکنیم؟» بلند شد. دست مرا هم گرفت و بلند کرد با خنده گفت:« این حرف ها رو بگذار کنار زود باش که دیر میشه.» سریع حاضر شدم و با هم راه افتادیم بین راه از چند تا فروشگاه سر زدیم چیزهای زیادی خرید همه راهم می داد کادو می کردند بار آخر که سوارماشین شدیم و راه افتادیم «بالاخره می گی کجا می خوایم بریم حاجی یا نه؟» لبخندی زد و گفت: «می ریم دیدن شهدا.» «دیدن شهدا؟!» «در اصل می ریم دیدن خانواده های شهدا، به هر حال اونا هم بوی شهدا رو میدن می دونی که روح شهید متوجه ی خانواده اش هست در حقیقت ما به دیدن خود شهدا می ریم»..... گردان ما چند تا شهید داده بود. آن روز به خانواده ی تک تکشان سر زدیم. تو هر خانه هم می رفتیم عبدالحسین به یکی از بستگان نزدیک شهید، یکی از آن هدیه ها را می داد. کارمان تا غروب طول کشید و هنوز هم تمام نشده بود اذان مغرب را که گفتند تو یکی از محله های جنوب شهر مشهد بودیم رفتیم مسجد همان محل نماز را به جماعت خواندیم بعد از نماز و مختصری تعقیبات داشتم آماده ی رفتن می شدم که یکدفعه عبدالحسین گفت: «الهی به امیدتو!» ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 گفت و بلند شد یکراست رفت پهلوی پیش نماز چند لحظه ای کنارش نشست نمی دانم به هم چه گفتند و چه شنیدند ولی دیدم یکهو بلند شدند آن روحانی ،عبدالحسین را گرم تحویل گرفته بود و احترامش را خیلی داشت با هم رفتند پای تریبون آقای روحانی رو کرد به جمعیت و بعد از گفتن مقدماتی ادامه داد: امشب افتخار این رو داریم که خدمت یکی از فرماندهان عزیز جبهه و جنگ هستیم؛ حاج آقا برونسی که حتماً از دلاور مردی های ایشان شنیده اید.» همهمه ای از بین جمعیت بلند شد و بعد هم صلوات فرستادند. عبدالحسین،خونسرد و آرام ایستاده بود. «این افتخار دیگه رو هم داریم که از صحبت های این رزمنده ی عزیز استفاده کنیم و ان شاءالله همه مون بهره ببریم.» جمعیت دوباره صلوات فرستادند عبدالحسین رفت پشت تریبون بعد از مقدماتی بنا گذاشت به صحبت از جبهه و جنگ گفت و از این که نباید جبهه ها را خالی گذاشت، خیلی پر شور حرف می زدو مسلط.. بی اختیار یاد لحظه های قبل از عملیات افتاده بودم و یاد حال وهوای ،عبدالحسین وقتی که تو نقطه رهایی " ۱ " سخنرانی می کرد برای بچه ها. واقعاً نقطه ی رهایی، نقطه ی رهایی می شد از دنیا و از تمام تعلقات دنیایی؛ اثر صحبت او. تو آن لحظه ها وقتی به خودم آمدم دیدم عبدالحسین رفته تو فاز معنویات و دیدم مسجد یکپارچه شور و هیجان شده. تأثیر صحبتش، تو چهره ی خیلی ها واضح و آشکار بود. خوب یادم هست بعد از سخنرانی خیلی ها مخصوصاً جوان ها بلند شدند همان جا ثبت نام کردند برای رفتن به جبهه ها بعضی ها شان حتی بعداً جذب سپاه شدند. آخر شب وقتی برمی گشتیم خانه، به اش گفتم:« حاج آقا شما چرا درخواست ماشین نمی کنید برای این جور کارها؟» خندید و گفت:« می خوام اجری هم به شما برسه.» گفتم: «لااقل هدیه هایی رو که به خانواده شهدا می دین پولش رو که میشه از سپاه گرفت.» پاورقی ۱- آخرین محلی که رزمندگان اسلام در آن مستقر می شدند و از آن جا به مواضع دشمن یورش می بردند. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از نامدرسه پیشرفت 🤩😍
🔅بسم الله الرحمن الرحیم اولین روز از روضه های خونگی برات اربعین مارو امضا بزن یا صاحب الزمان عج 📍 دلتنگ حرمتم 😢 ✋ @Namadrese_Pishraft
هدایت شده از نامدرسه پیشرفت 🤩😍
هدایت شده از نامدرسه پیشرفت 🤩😍
هدایت شده از نامدرسه پیشرفت 🤩😍
امروز اولین روز از روضه های خونگی بچه های مجموعه بود
دلشون دلتنگه برای کرببلا 😢
بسم الله بگید همت کنید کمک هزینه ای جمع کنیم برای این عزیزان تعدادیشون سفر اولی هستند
حرف خاص (3).mp3
25.32M
| √ استغاثه برای ظهور واقعاً فایده داره؟ چطور اینهمه سال دعا، فایده نداشت! @ostad_shojae | montazer.ir @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ خودرادرحصارعادت‌پیچیده‌ایم و نبودنت‌ رابه‌تماشانشسته‌ایم! درحالی‌که‌همچنان‌در دعای‌عهد‌ زمزمه‌می‌کنیم:-وَبَیْعَةً‌لَه‌فی‌عُنُقی- گفتم‌بیعت.." یادامام‌حسین‌افتادم... یادڪوفیان‌وامامی‌که‌ تنھا ماند" وما ... 🌤 🌷سلام صبحتون مهدوی 🌷 🍃💐🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهج البلاغه حکمت 221 - ره آورد ستم به مردم وَ قَالَ عليه‌السلام بِئْسَ اَلزَّادُ إِلَى اَلْمَعَادِ اَلْعُدْوَانُ عَلَى اَلْعِبَادِ🍃🌹 و درود خدا بر او، فرمود: بدترين توشه براى قيامت، ستم بر بندگان است 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
• سیاهی گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده... در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی، دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگی می‌کند... بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسانِ بی هوش نمی‌کشد، انسانِ خواب نمی‌فهمد، درد را انسان با هوش و بیدار میفهمد... |وصیتنامه عرفانی | 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ما را تو با گرفتنِ جان امتحان نکن از جانِ خود عزیزتر داشتیم ، رفت .. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹تصویری از فرزند شهید میلاد بیدی در کنار پیکر پدرش 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_تواضع_داشته_باش_آیت.mp3
1.13M
♨️تواضع داشته باش! 👌 بسیار شنیدنی 🎙 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐مادر بزرگم فراموشی گرفته بود از کهولت سن به او گفتم اسم ائمه را بیاد داری؟ گفت... تا آخر گوش کن خیلی زیباست --------------------------------------------------- با ارسال این پست به دیگران در ثوابش شریک باشید » 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم ربّ الحسین علیه السلام🥀 به غیر از همین خانواده پناهی ندارم به غیر از حسین و حسن، تکیه‌گاهی ندارم🏴 اگرچه دلم لذت بی‌ثمر خواست، گاهی ولی غیر این روضه‌ها خاستگاهی ندارم🏴 عرض سلام و تسلیت خدمت شما بزرگواران قبول باشه ان شاءالله عزاداریهاتون🤲🏴 ان شاءالله با یاری خداوند منان و همراهی شما سروران بمدت روز و هر روز به نیابت از یک والامقام زیارت عاشورا قرائت می‌کنیم از شما خوبان خواهشمندم در صورت امکان و تمایل ، ما را همراهی بفرمایید ان شاءالله روزی یک مرتبه زیارت عاشورا را قرائت کنیم و ثواب یک چله را ببریم همگی ان شاءالله از خانواده‌های معظم شهدا اگر عکسی از شهید بزرگوارشون دارند میتوانند برای ما ارسال بفرمایند ان شاءالله تا به نیابتشون چله برگزار کنیم. بیست‌وهفتمین روز از ماه عزا و ماتم به نیابت از شهید والامقام 🥀 ⚫️ @ya_roghayeh_salamollah 🏴 🏴