4_5911343598938362654.mp3
8.54M
-🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
📔کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
📑 #قسمت_نهم
کمی آن سو تر ، داخل یکی از اتاق های بخش ، یک نفر در مورد من با خدا حرف می زد !
من او را هم می دیدم . داخل بخش آقایان ، یک جانباز بود که روی یک تخت خواب خوابیده و برایم دعا می کرد .
او را می شناختم . قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم .
این جانباز خالصانه می گفت : خدایا من را ببر ، اما او را شفا بده . او زن و بچه دارد ، اما من نه .
یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه می شوم . نیّت ها و اعمال آنها را می بینم و .....
بار دیگرجوان خوش سیمابه من گفت :برویم ؟
خیلی زود فهمیدم منظور ایشان ، مرگ من و انتقال به آن جهان است . از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم . فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده ، اما گفتم : نه !
مکثی کردم و به پسر عمه ام اشاره کردم . بعد گفتم : من آرزوی شهادت دارم . من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم ، حالا اینجا و با این وضعیت بروم ؟!
اما انگار اصرار های من بی فایده بود . باید می رفتم .
همان لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند : برویم ؟
بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم . لحظه ای بعد ، خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم !
این را هم بگویم که زمان ، اصلاََ مانند اینجا نبود . من در یک لحظه صد ها موضوع را می فهمیدم و صد ها نفر را می دیدم !
آن زمان کاملاََ متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده . اما احساس خیلی خوبی داشتم . از آن درد شدید چشم راحت شده بودم . پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند وشرایط خیلی عالی بود .
من شنیده بودم که دو ملک از سوی خداوند همیشه با ما هستند ، حالا داشتم این دو ملک را می دیدم .
چقدر چهره ی آن ها زیبا و دوست داشتنی بود . دوست داشتم همیشه با آنها باشم .
ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم . کمی جلوتر چیزی را دیدم !
ادامه دارد ....
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
💔
مادرم چهار دختر و سه پسر داشت اما برای علیاصغر ناخواسته باردار شد. برای همین مادرم دارویی برای سقط جنین گرفت. شب دارو را درست میکند.
همان شب خواب میبیند که بیرون از خانه هم همه و شلوغ است. در خانه را می زنند و او در رو باز می کند، يک مرد که بچهاي را در آغوش داشت به مادرم می گوید: «این بچه رو قبول میکنی؟»
مادرم جواب می دهد: «من خودم بچه زیاد دارم نمیتوانم قبول کنم.» مرد هم می گوید: «حتی اگه علی اصغر امام حسین عليه السلام باشد؟»
مادرم از خواب بیدار می شود، سریع سراغ دارو میرود و میبیند که یک نفر ظرف دارو را شسته و کنار گذاشته است. برای تعبیر خواب و مشورت پیش بزرگان آن زمان، آقای مصباحی و دستغیب رفت. گفته بودند: «شما صاحب پسر دیگری میشوی که بین شانههایش نشانه دارد، این بچه را نگه دار.»
🌾زمان گذشت بچه بدنیا آمد. پسر بود. مادرم اسمش را علیاصغر گذاشت که بین شانه هایش جای یک دست بود.
شهید علی اصغر اتحادی در روز شهادت آقا امام سجاد علیه السلام در سال 1361 در عملیات محرم به شهادت رسیده اند.
#شهید_علی_اصغر_اتحادی
#شهادت_امام_سجاد
یاران منتخب #امام_حسین
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
┈┈••••✾•🩵﷽🩵✾•••┈┈•
الہی کار را با🌸🍃
زمزمہ یاد تو
آغاز می ڪنم🌸🍃
ڪہ تنہا تویی معبد آرزوهای
دست نیافتنی من🌸🍃
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸
الهی به امید تو
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🍃🌸توســل روز دوشــنبه 🌸🍃
☘ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْمُجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ☘
☘ یا اَبا عَبْدِاللهِ یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الشَّهیدُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ☘
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
[﷽♥️]
#تلنگر 📄🔗.
اگهکسیتوکُماباشه؛
خانوادشهمهمنتظرنڪهبرگرده...
خیلیامونتوکمایگناهرفتیم؛
آقامون امام زمانمون منتظرمونَِ...
_وقتشنشدهکهبرگردیم؟!🖐🏿
#آقای_من
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🌸 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ ، سگ میرود؟!
چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…
🌸 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان :
🔴 حب مال
🔴 زَر و زیور
🔴 شهوت
🔴بخل
🔴حسادت و… درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند.
و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد.
🌸 اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند...
تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم :
نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا! تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!, مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!!
باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم.
📚˝آیت الله شهید دستغیب (ره)˝
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
⇦خدایا اشتباه شده😥
کارهای خوبی داشتم که نیست
گناهانی نداشتم که هست!
⚖حسناتت رفت
در پرونده کسیکه غیبتش را کردی !
طلبکار بود ؛ از گناهانش
👈به تو رسید
⚠️غیبت نکنیم😔
#درس_اخلاق
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
enc_16907283782724280508275.mp3
2.66M
🎙#سیدرضا_نریمانی
" نماهنگ آغوش "
مسیر عاقبت بخیری جز این راه کدوم راهه...
#حضرت_اباعبدالله
#عشق #یااباعبدالله
🏴به وقت مداحی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🏴🚩🕯 نڪــات_معنـــوے🕯🚩 🏴
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم.😭😭😭 عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم..😭😭😭
📗برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
💠👌نکته ناب امروز
💎جایگاه امیر کبیر در عالم برزخ به خاطر اشک بر امام حسین(ع)
مرحوم حضرت آیت الله العظمی اراکی(رحمهالله و رضواناللهعلیه) درباره شخصیت میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯