چشمانت را باز کن لبخندی بزن ♥️
میسازی #تـــو با همان لبخندِ اول صبـحت، بهتریـن روزم را👌
بر لعل لبت
غنچہ ی #لبخند چہ زیباست 😍
دل در هوسِ "خندہ ی #تو"
غرق نیاز است
لبخند #تو را
چند #صباحی است که ندیدیم😢
یکبار دیگر خانه ات آباد
#بخند...
بخند دل ما تنگ همین لبخند است😔
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
حرف خوب رو #علامه_طباطبایی میگن
کاش از صبح که بیدار میشدیم؛
دائما در نظر داشتیم که تحت نظریم..! 👀
بچهها..!
شما لازم نیست اگه یه کاری رو
برایِ خدا میکنید اون رو بگید...
#شهید_حسینخرازی
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
#دلتنگی💔🥀
شبنمے در حرمٺـ...
طعنهـ ݕه دریا🌊 زده اسٺـ
هرڪه آمد حرمٺـ...
قید دو دݩـیا زده اسٺــ❣️
#محتاجحرمـ💔
#امام_حسینی♥️
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
04 An Sooye Marg (1397-12-12) Daneshgah Ferdosi Mashhad.mp3
10.29M
شرح کتاب آن سوی مرگ توسط حجت الاسلام مصطفی امینی خواه
#جلسه_چهارم
کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷
@Shahid_Alamdar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ تصاویر شهید سید مجتبی علمدار
آقا سید برای شفای مریضامون دعا کن الاخصوص شفای ادمین کانال خودت😔
کلیپ رو خودمون زحمتش رو کشیدیم اگر خواستید کپی کنید صلوات بفرستید
کانال علمداران عشق
@Shahid_Alamdar
یکبار میخواستم مهدی را عصبانی کنم
😍😁
بعد از مدتها آمد خانه، کلا زندگی با مهدی اینگونه بود که چند روز میآمد خانه، بعد میرفت و تا چند هفته پیدایش نمیشد. 😕
تا دو سه روز اول بعد از رفتنش شارژ بودم، اما کمکم احساس دلتنگی اذیتم میکرد 💔
معمولاً وقتی که میآمد ماشین سپاهی که دستش بود، زنجیری داشت که وقتی ترمز میکرد صدای زنجیر میآمد، پنجرههایمان شیشه نداشت و با پلاستیک آنها را پوشانده بودیم، تا صدای این زنجیر را میشنیدم، سریع پشت پنجره میرفتم میفهمیدم آمده، در مدتی که او پیاده شود، من دو طبقه را با سرعت از پله پایین میرفتم تا خودم در را باز کنم. همسایه پایینی میگفت حاج خانم نمیخواهد شما بیایی من در را باز میکنم، میگفتم نه، خودم میخواهم در را باز کنم. 😃😍😍😍
یکبار مهدی آمد خانه و من خیلی دلتنگ بودم، وقتی آمد داخل، دستم را گذاشتم روی صورتم که نبینمش، چند دقیقه سر به سرم گذاشت، اما من دستم را برنمیداشتم😉
قلب خودم به شدت میتپید و دوست نداشتم حتی یک لحظه دیدن او را از دست دهم، اما خب ناراحت بودم و میخواستم اذیتش کنم، میگفتم چرا او مرا تنها میگذارد و میرود، متوجه شدم ساکت شد، 🤨🤔😳😳
از لای دو انگشتم دیدم دارد گریه میکند😢
گفت خیلی بیانصافی، اگر تو نمیخواهی مرا ببینی من که میخواهم تو را ببینم، تنها دلخوشی من در این دنیا تو هستی، من این همه مشکلات در جنگ دارم، حالا که تو تنها تو هستی میخواهی اینجوری کنی؟ منم دیگر طاقت نیاوردم و بغضم ترکید 😭😭
➕ شهید مهدی باکری
💓 #سبک_زندگی شهدا