eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
14هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
به هر حال گفتم: ناراضی باشی نمی روم😔 چون تو هم از این زندگی حق داری و اگر من بروم از این به بعد سختی ها و مشکلات بچه ها فقط روی شانه خودت هست😔 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
⚜🌸🌸⚜🌸🌸⚜🌸🌸⚜ راوی همسرعزیزم 😍 با شنیدن این حرف ها احساس می کردم دفعه آخر است😭 اما نمی خواستم به خودم اجازه بدهم این حسم غلبه کند😭 وقتی که رفت قرآن را باز کردم آیه 100 سوره توبه آمد «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم » یعنی: «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ»!، دلم لرزید و گفتم: دیگه تمومه!😭😭😭 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱 ادامــــــــــــــــــــــــه فـــــــــــــــردا شـــــــــــــــــب😊😊 یـــــــــــاحـــــــــــق 🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹
#خاطرات_شهید 📝خاطره ای از #سید_ابراهیم 🔮بار ها مجروح شد و با همان مجروحیت به منطقه میومد يه روز که از بعد از مجروحیت برگشت رفتم ببينمش جلو حرم بی بی جان یکی از... به طعنه گفت: داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟! خیلی عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: حاجی تو صف وایسادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن😅😭 یعنی واقعا مصطفی تو بدترین شرایط بهترین عملکرد ممکن و داشت..... #شهید_مصطفی_صدرزاده #روحمان_بایادش_شاد ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌷 یا صاحب الزمان (عج) 🍃 بغضِ غمِ دوری‌ات گلوگیر شده تعجیل بکن ؛ آمدنت دیر شده از کودکی‌ام منتظرم برگردی برگرد ، ببین منتظرت پیر شده ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. #رزق‌ امروزمون ★°| تمام‌حواسم‌این‌روزها‌فقط‌دراین‌جمله ختم‌شده .. #حسین‌جان ★°| #فراق‌ڪربلا‌اخر‌میڪشید‌مرا..‌‌‌‌. 🌙|• #ڪربلآ❤️ این دله تنگم عقده ها دارد😭 گوئیا میل ڪربلا دارد .💔 .. #اللهم_الرزقنا_شفاعت_الحسین #به_نیابت_از_جمیع_شهدا 🕊اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن✨🌸 🆔 @Shahid_Alamdar
برآیت عصمت ونجابت صلوات  بردختر سرور رسالت صلوات  برفاطمه همسر علی فخر بشر  برمادر حجت و امامت صلوات   💓اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّد وعَجِّلْ فَرجَهُم💓 ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#کلام_شهید مدتی در جنگ بودم که شاید بهار عمرم محسوب شود و در کنار ... بسیجیان که جز خدا نمی‌دیدند و جز طریقت خدائی نمی‌پویند و آن خالصانی که تکیه به حقیقت توحید و معاد و عقاید و اخلاق، اعمال و حالات خود را از آلودگی‌ها شسته‌اند و جان و اعضاء و جوارح خویش را به نور واقعیت تزئین کرده‌اند. آن کسانی که به نص کلام مولا علی (ع) دنیا را سه طلاقه کرده اند... 🌹شهید میرقاسم میرحسینی ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❁﷽❁ آسمانْ فرصتِ پرواز بلند است ولی، قصه اینست چه اندازه کبوتر باشی #مدافع_حرم #شهید_رسول_خلیلی 💚 #روزتون_شهدایی🌷 #سلامـ_بر_شهـــــدا❥ #سلامـ_بر_علمــدار ذڪر سه صلوات هدیه به شهیدان 🆔 @Shahid_Alamdar 🌹شهدا را به یاد بسپاریم نه به خاڪ
🇮🇷 فرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷 ◽️ #شهيـــــد نمى‌ميرد، #شهيـــــد زنده و جاويد است و در بالاترين و والاترين درجه در جايى كه چشم ما آن را نمى‌بيند و در جايى كه ما فكر آن هم نمى‌كنيم به زندگى خود ادامه مى‌دهد. ◽️خداوند هر كس را كه خالص شده باشد و آنگونه باشد كه خدا مى‌خواهد بهترين كارى براى او مى تواند انجام دهد اين است كه او را #شهيد كند، يعنى شاهد بر تمامى جهان قرار دهد. #شهید_فتـــــح‌الله_نظـــــری ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بنده خدایی برای خود خانه ‌ای ساخت و ازخانه قول گرفت تا وقتی زنده است به او باشد وبر سرش خراب نشود و قبل از هـر اتفاقی وی را آگاه کند مدتی از ساخت خانه گذشت یک ترک در دیوار ایجاد شد . مرد فوراً با گچ ترک را پوشاند. بعد ازمدتی جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد و باز هم مـرد با گچ ترک را پوشاند این اتفاق چندین باربرای خانه مرد تکرار شد. روزی ناگهان فروریخت. مرد با سرزنش قولی که گرفته بود رابه خانه یادآوری کرد خـانه گـفت هر بار خواستم هشدار بدهم و تو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقـبت نشنیدن هشدارها هر کدام از ما شاهد مرگ خیلی‌ها بودیم، از آشنایان گرفته تا غـریبه ، گاهی تابوت اونها رو هم تا خانه ابدی حمل کرده ایم، گاهی در این مراسم ها تصمیم می‌گیریم آدم خوبی باشیم ، حق این و آن را ضایع نکنیم، به کسی تهمت نزنیم ، مال و منال و پست و و مدیریت رو برا همین دنیا بگذاریم و با یک لباس ساده به خاک بریم ... عمرمون داره میره رفیقم 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
🍀از دزدی بادمجان تا ازدواج: شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطرات ویادداشت هایش نوشته: یک مسجدبزرگی در دمشق هست که به نام "مسجدجامع توبه" مشهوراست علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء ومنکرات بوده🔥 یکی ازپادشاهان مسلمان درقرن هفتم هجری آن راخریده وبنایش را ویران کرد وسپس مسجدی رادرآنجا بنا کرد " یکی ازطلبه هایش که خیلی فقیر بود به عزت نفس مشهور بود ودر اتاقی درمسجد ساکن بود🌾 دو روز براو گذشته بودکه نخورده بود وچیزی برای خوردن نداشت ونه هم توانایی مالی برای خرید غذا داشت.. روزسوم احساس کرد به مرگ نزدیک شده است از شدت گرسنگی ! باخودش فکرکردکه او اکنون درحالت اضطراری قراردارد که شرعا حتی گوشت مردار و یا حتی دزدی درحد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. ✳ [شیخ طنطاوی میگوید: این قصه واقعیت داردومن کاملا اشخاصش رامیشناسم وازتفاصیل آن درجریان هستم ومن فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری] این مسجددریکی ازمحله های قدیمی واقع شده بود ودرآنجا خانه هابه سبک قدیم به هم چسپیده بودند وپشت بامهای خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشد ازروی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت وازآنجابطرف خانه های محله براه افتاد به اولین خانه که رسید دید چندتا زن درآن هست چشم خودش راپایین انداخت ودورشد وبه خانه بعدی که رسید دیدخالی هست امابوی غذایی مطبوع ازآن خانه میامد👋 ازشدت گرسنگی وقتی آن بو به مشامش رسید انگار مانند یک آهن ربا او را بطرف خودش جذب کرد. و این خانه یک طبقه بیش نبود ازپشت بام به روی بالکن وازآنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش رابه آشپزخانه رساند سردیگ رابرداشت دید درآن بادمجانهای محشی(دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت وبه سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی ازآن گرفت تامی خواست آن راببلعد عقلش سرجایش برگشت وایمانش بیدارشد ، باخودش گفت : پناه برخدا من طالب علم هستم و وارد منزل مردم بشوم و دزدی کنم؟؟ ازکار خودش خجالت کشید وپشیمان شد واستغفارکرد وبادمجان رابه دیگ برگرداند . 🍂وازهمانطرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و درحلقه درس شیخ حاضر گشت . درحالیکه ازشدت گرسنگی نمیتوانست بفهمدشیخ چه درسی دارد میدهد؟ وقتی شیخ ازدرس فارغ شدومردم هم پراکنده شدند، یک زنی کاملا پوشیده آمد - (درآن زمان زنهای بدون پوشش وجود نداشت) باشیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت وکسی راجزاو نیافت… صدایش زد وگفت:تو متاهل هستی؟ جوان گفت نه! شیخ گفت نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند… شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یانه؟  جوان پاسخ داد بخداوندکه من پول لقمه نانی ندارم... چگونه ازدواج کنم؟ شیح گفت این زن آمده به من خبرداده که شوهرش وفات کرده و او در این شهرغریب ونا آشنا هست و کسی را ندارد و نه دراینجا و نه دردنیا بجز یک عموی پیرکس دیگر راندارد... و او را با خودش آورده ..و او اکنون درگوشه ای ازاین مسجد نشسته و این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است... اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت درامان بماند. آیاحاضر هستی او را به زنی خودت در بیاوری؟ جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد وگفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود... عموی زن و دو شاهد را آورد و آنها را به عقد همدیگر درآورد و خودش بجای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت رابگیر.  دستش راگرفت واورابطرف خانه اش راهنمایی کرد.. وقتی وارد منزلش شد نقاب ازچهره اش برداشت... جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند! ومتوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود.... زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت :بله.. پس سردیگ رابرداشت وبادمجانی رادید و گفت :عجیب است چه کسی به خانه  وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است..؟! مرد به گریه افتاد و قصه خودش رابرایش تعریف کرد... زن گفت: این نتیجه امانت داری وتقوای توست ازخوردن بادمجان حرام سرباز زدی الله سبحانه وتعالی همه خانه وصاحب خانه راحلال به توبخشید..!. بسیارزیبا وقابل تامل.. سبحان الله کسی که بخاطرالله چیزی را ترک ورها کند و تقوا پیشه نماید الله تعالی درمقابل چیز بهتری به او عطا میکند. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
#تلنگر ✨همواره بخاطر بیاور که در ارتفاعی معین دیگر ابری نیست اگر زندگیت ابری است؛ به این دلیل است که روحت آنقدر که باید، بالا نرفته است ... 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
༻﷽༺ساعت هشت سلام وصلوات به نیابت از جمیع شهدا و رفتگان به محضر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفعه آخر که باهام صحبت کرد📞 گفت: بابا جون بسه دیگه، کی می آیی؟ 😭گفتم: ناراحت نباش ده🖐🖐 تا دیگه میام. جالبه که درست ده روز بعد هم به شهادت رسیدم 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
خیلی اصرار داشت که برود 😔یک روز آمد 🚶و گفت مادر جان شما پنج پسر✋ دارید بالاخره باید زکات و خمس این بچه ها را بدهی😊 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
سوال من ازشمااین استکه فردای محشراگرحضرت زهرا(س)ازشمابپرسد شماکه چندپسر داشتی چرایکی را برای دفاع ازحرم دخترم نفرستادی چه جوابی داری؟با همین جملات و حرفها دل من رابه دست آورد ورضایتم راجلب کرد 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
بیست روزقبل از شهادتم رفتم🚶و دو روزقبلش تماس تلفنی☎️ داشتم. در این بیست روزدو سه دقیقه حرف می زدیم📞و قطع می کردم،معمولا هم صبح🕕 ساعت 6 تماس میگرفتم📞 که قبل از رفتن محدثه به مدرسه🎒با اوصحبت کنم 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
اما دفعه آخر ساعت هفت شب🕖 زنگ زدم، اول چند دقیقه ای با محدثه صحبت کردم📞 و بعد با زینب حرف زدم 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
زینب خیلی بهم وابسته بود😍 و حتی روزهایی که می رفتم سرکار به شدت بی تابی می کرد😔در عالم بچگی خودش می گفت 👧من رییس بابا را دعوا می کنم،حالا در این بیست روز دیگه خیلی بی تاب بود😔 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
بعد پرسیدم: مامان کجاست؟ محدثه گفت: پایینه.عبدالله گفت: گوشی📞 را ببر بده می خواهم صحبت کنم😊خیلی بی قرار بوداصلا حالش بدبود نمی خواست گوشی را قطع کند، پرسید جاتون خوبه؟😔 گفتم: آره همه چی خوبه😊 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4
⚜🌸🌸⚜🌸🌸⚜🌸🌸⚜ راوی همسر عزیزم 😍 شب تاسوعا ما رفتیم هیئت 🏴مسجدمان آن روز بی قرار بودم 😔حتی در مراسم هم نمی توانستم یکجا بنشینم. خانمی که کنارم نشسته بود👀 گفت: چتونه؟🤔 بلند شو وایسا چند دقیقه. مداح داشت روضه حضرت ابوالفضل(ع) می خواند😭 یاد عبدالله و برادرش که در سوریه بودند افتادم😭 با خودم گفتم: خدایا! این دو برادر با هم رفتند🚶🚶، اگر یکی اتفاقی برایش بیافتد به نفر دیگر خیلی سخت می گذره😭کاری کن هر دو سالم بر گردند. در حین مراسم شهید دهقان امیری که مدتی بعد خودش هم در سوریه شهید شد، زنگ می زنه📞 به پدرش که هم هیئتی ما بودند و اطلاع می ده که عبدالله شهید شده😭آن بنده خدا خیلی ناراحت می شه و به برادرشوهرهایم میگه عبدالله تیر خورده😭 وقتی آمدم خانه محدثه👧 رفت طبقه بالا خونه عمویش که پسر عموی👦 کوچکش را بیاورد پایین. زمانی که آمد گفت: مامان بالا همه یه جوری هستند😒😔 نکنه چیزی شده؟! گفتم: نه دخترم به دلت بد راه نده،همین که این جمله را گفتم ناگهان صدای گریه😭 آمد. سریع رفتم بالا دیدم مادر شوهرم داره گریه می کنه😭 پرسیدم چه شده؟🤔 گفت: هیچی بچه ها با هم صحبت می کردند، یکسره از کسایی که شهید شدن حرف زدند من حالم بد شده😔 هنوز مادر شوهرم هم واقعیت را نفهمیده بود. البته در هیئت اعلام📢 کرده بودند که چند رزمنده در سوریه شهید شدند اما نام کسی را نبرده بودند ما هم از قضا نشنیده بودیم😔اتفاقا من در تلگرام📲 عضو یک گروه مربوط به مدافعین حرم بودم که آن شب اصلا به آن سر نزدم📱 مادر عبدالله دائم می گفت یه خبری شده 😔اما برادرهایش انکار می کردند و آماده شدند بروند بیرون🚶🚶 به این بهانه که می خواهند بروند هیئت🏴 حاج خانم پرسید: نصفه شبی هیئت کجا🤔منم میام. گفتند: نه زنانه نداره، بچه ها رفته بودند در جمع دوستان عبدالله که سراغی بگیرند، تا می رسند یکی شروع می کنه به روضه خواندن😭 و همین که میگه السلام علیک یا اباعبدالله جمع می ترکه از گریه 😭😭😭و برادرشوهرهایم موضوع را می فهمند. می زنند بیرون و با پدرم تماس می گیرند📞 و می گویند عبدالله شهید شده. بچه ها که خوابیدند😴 یک سر رفتم طبقه پایین منزل پدر عبدالله ببینم خبری نشده؟ دیدم دایی شوهرم هم آنجاست و با حاج خانم در حال گریه 😭کردن هستند. می خواستم مادر شوهرم را آرام کنم گفتم: مامان گریه نکن عبدالله بر می گرده می بینید بی خودی غصه خوردین ها😔 در حال همین صحبت ها بودم که ساعت دو، دو نیم🕝 برادرهایش آمدند. مامان پرسید: چی شد؟! گفتند: یه خبرهایی بوده اما مربوط به عبدالله نیست خیالتان راحت، او سالمه سالم است. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4