فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتون
سرشار از معجزه
الهی
روزتون پر از رحمت
دلتون پر از محبت
زندگیتون
پر از برکت
لحظه هاتون
پر از موفقیت
و عاقبتتون بخیر باشه
سلام دوستان خوبم✋
صبحتون شاد شاد🌸
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
🔸ـــــــــ سلام وعرض ادب ـــــــــــ🔸
🔹_قسمت،_ #پنجاهویکم🔹
🔸این داستان؛ #روایت_فتح
#سیدمجتبی_علمدار
#کتاب_علمــــــــــدار
🆔 @Shahid_Alamdar
باهم مطالعه کنیم📘:)
#بسم_رب_الشهدا🔻🔻🔻🔻
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
واقعًا شجاع بودند. به همراه رزمندگان در خطوط مقدم نبرد حضور داشتند.
شجاعانه مبارزه ميکردند اما اسلحه نداشتند!😐
سلاح آنها دوربینی بود که روی دوش گرفته و پا به پای رزمندگان حماسة
آنها را ثبت ميکردند.😍حماسة فرزندان این مرز و بوم توسط این تصویربرداران
بینشان به تصویر کشیده ميشد. 😃
مردم ایران، دفاع مقدس را از لنز دوربین آنها مشاهده ميکردند.📹گروه
تلویزیونی روایت فتح با کارگردانی شهید مهندس سید مرتضی آوینی نقش
مؤثری در انتقال روح ایثار و شهادت در جامعه داشت.😍
در دیداری که پس از پایان جنگ با مقام معظم رهبری داشتند، حضرت آقا فرمودند:
روایت فتح راادامه دهید.براین اساس دوباره این گروه فعالیت خودراآغاز کرد.😍
ضبط دهها فیلم از مناطق عملیاتی و تفحص شهدا از کارهای این مجموعه
بود. در فروردینماه سال 1372 مسئول این گروه به قافلة شهدا پیوست.😭 اما گروه کماکان به کار خود ادامه داد.
سال 1373 مجموعهای به نام شلمچه در چندین قسمت توسط روایت فتح
ضبط و از شبکه اول سیما پخش شد😍
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
کارگردان مجموعه ميگفت: برای ضبط خاطرات شلمچه به سراغ فرماندهان
و سرداران سپاه مازندران آمدیم😊
کار فیلمبرداری به پایان رسید. وقتی مشغول جمع آوری وسایل بودیم مشاهده کردم که از دور دو نفر به سمت ما ميآیند؛🤔
جانبازی قطع نخاع که روی ویلچر نشسته بود. به همراه جوانی خوش سیما که هنوز شمایل بسیجیان مخلص دوران جنگ را حفظ کرده بود.😃
به دوستان گفتم:دوربین را آماده کنید. از این دونفر فیلم بگیرید.📹
وقتی جلو آمدند فهمیدم که آن جوان سید مجتبی علمدار از ذاکران و
بسیجیان لشکر 25 کربلاست و آن جانباز پسرعموی او سید مصطفی علمدار
است.
از سید مجتبی خواستیم برای ما از شلمچه بگوید. او هم بسم الله گفت و آنچه در درون پاک خود از شلمچه نگاه داشته بود به زبان آورد😍😭
این مصاحبه یکی از بهترین برنامه های ضبط شده ما در آن سفر بود. مصاحبه
سید مجتبی در برنامه روایت فتح، قسمت هشتم از مجموعه شلمچه پخش شد
مخاطبان زیادی داشت.😃
٭٭٭
خیلیها سید را از برنامه روایت فتح شناختند. او در این برنامه به ویژگیهای
شلمچه پرداخت و گفت: شلمچه خودش خيلي چيزها دارد كه بگويد. اين
خاطرات را بايد از دل شلمچه شنيد، نه از زبان ما. نميدانم ولي فكر ميكنم
شلمچه از جمله جاهايي است كه همه آمدند، چهارده نور پاك آمدند، انبيا،
اوليا، و ... همه آمدند.😍
شب عمليات چهار کيلومتر آبگرفتگي بود. رسيدیم به ساحل شلمچه.
موقعيت طوری شد كه گفتند: بايد بزنيد به آب.🤔
کانال علمدار عشق
@Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
سرماي آب از يك طرف،🌊مين و موانع از طرف ديگر. بعضي از بچه ها به
دليل سردي آب سنگكوب كردند😔دو نفر از بچه ها كه قد بلندتري داشتندتفنگ را روي دوش ميگذاشتند تا آنهايي كه قد كوتاهتري داشتند. آن را بگیرند و به خشكي برسند.🙂
وقتي به ساحل رسيديم از دور نور چراغهاي شهر بصره ديده ميشد. آن نور
همه را به خود جذب كرد.😍
براي يك لحظه وقتي بچه ها وارد ساحل شلمچه شدند و آن نور را ديدند،
فكر كردند رسيده اند کربلا، فكر ميكردند رسيده اند به ابا عبدالله(ع)😍😍
اصلًا شلمچه بو و عطر خاصي داشت؛ زمينش، هوايش، همه چيزش انرژي
خاصي به بچه ها ميداد. بچه ها در شلمچه سؤال اولشان اين بود: از اينجا تا
کربلا چقدر راه است! ميگن شلمچه به کربلا نزديكه. براي همينه كه اينجا
بيشتر بوي امام حسين رو ميده.😍
ميتوانم به تعبير ديگري بگويم، خاك شلمچه، نه به همان قداست، اما بوي
خاك چادر حضرت زهرا را ميداد. تربت شلمچه بوي تربت ابا عبدالله
را ميدهد. خاكش همرنگ خاك تربت ابا عبدالله است.
چند روز پيش شخصي تربت ابا عبدالله (ع) را برايم آورده بود ... هر كدام از
بچه هايي كه شلمچه رفته بودند آن را بو كردند، بدون استثنا گفتند: این خاک
بوي شلمچه را ميدهد. بوي جبهه را ميدهد.😍😃
فكر نميكردم روزي شلمچه زيارتگاه شود. ماشينهاي مدل بالا ميآمدند😍
و از صبح تا غروب در شلمچه ميماندند زيارت ميكردند، نماز ميخواندند.
بچه ها بازي ميكردند و ... آخر هم كه ميخواستند بروند مقداري خاك بر
ميداشتند و ميرفتند. 😭😃
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🌷 عملیات کربلای ۵ بود. من در واحد توپخانه لشکر خدمت می کردم. آتش سنگین و پراکنده ای به سمت ما می آمد. ناگهان هاشم را دیدم. خسته و خاک آلود. کمی کنارم نشست. وقت اذان شد. به نماز قامت بست. توی نماز، انگار روی زمین نبود، متوجه کسی و چیزی نبود، شده بود عبد به معنی واقعی.
ناگهان گلوله های توپ باریدن گرفت. روی زمین دراز کشیدم. دست روی سرم گذاشتم. زمین می لرزید. گرد و خاک و دود باروت و ترکش همه جا را پر کرد. دنبال هاشم بودم. دیدم در همان حالت که در نماز بود، هست. قنوت می خواند بی آنکه لرزی، خم شدگی در بدنش باشد.
غبطه خوردم به حال خوشش.
نمازش که تمام شد. گفت اگه شهید شدم، نمازم را فلانی، فلانی یا فلانی بخواند. اسم سه نفر از روحانیون شیراز که نظرات مختلفی داشتند را گفت، مرا در آغوش کشید و رفت.
می خواست شهادتش هم مایه وحدت باشد...
آخرین بار بود برادرم را دیدم😭
.🌸🌷🌸
#شهیدهاشم_اعتمادی
#شهدای_فارس
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
@Shahid_Alamdar
چراحاج قاسم وصیت کردمراکنارشهید حسین یوسف اللهی دفن کنید؟
❇️خاطره دیگر
🔹دونیروی شناسایی ازماجدا شدند وبالباس غوّاصی جلو رفتند
هرچه صبرکردیم،برنگشتند
ناچارقبل ازروشن شدن هوابه مقر برگشتیم
محمّدحسین مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، به حاج قاسم فرمانده لشکر خبرداد
حاج قاسم:بایدبه قرارگاه خبر بدهم
اگر اسیرشده باشند،دشمن ازعملیّات ماباخبر میشود
محمدحسین:تافرداصبرکنید
امشب تکلیف این دو رامشخّص میکنم
صبح حسین راخوشحال دیدم
پرسیدم:چه شد؟به قرارگاه خبردادید؟
گفت: نه. پرسیدم:چرا؟!
مکثی کردوگفت:دیشب هردو رو دیدم اکبرموسایی پور وحسین صادقی
باخوشحالی گفتم:الآن کجاهستند؟
گفت:درخواب دیدم
اکبرجلوبود وحسین پشت سرش
اکبرخیلی نورانی بود میدانی چرا؟
اکبردردرون آب هم، نمازشبش ترک نمیشد درثانی اکبرنامزدداشت،پس نصف دینش را انجام داده بود،امّا صادقی مجرّدبود
اکبردرخواب گفت:ناراحت نباشید عراقیهامارانگرفته اند،مابرمیگردیم
پرسیدم:چطور؟!
گفت:شهیدشده اند،امشب جنازه هایشان راآب میآوردلب ساحل
من به حرف محمدحسین مطمئن بودم شب نزدیک ساحل ماندم
آخرشب نگهبان ساحل گفت:چیزی رو آبه
بله پیکرصادقی امدوبعداکبر...
http://eitaa.com/joinchat/1873543186C01d26d5d8d
◻️🖤◻️
◻️صبح هنگام، خورشید لبخند میزند
◻️وسلام
◻️ خداوند را به زمینیان میرساند.
◻️پاسخ سلام
◻️ خداوند را با عشق، امید و ایمان بدهیم.
سلام💜
روزتون سرشار از عشق و امید
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
قرار عاشق ی❤️
می پرم گرد کوی و بام حسین ❤️
تا بیفتم دمی به دام حسین ❤️
با تواضع و دست بر سینه
رو به قبله به احترام حسین ❤️
السلام علیک یا عطشان
تشنه ام تشنه ی سلام حسین ❤️
السلام علیک یا اباعبدالله ❤️
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
🌹🌿سلام #امام_زمان_مهربانم
حضرت #عشق یا داعی الله وربانی آیاته
🕊🌸سینهای از معرفت سرشار میخواهیم ما
در دیار بیپناهان یار میخواهیم ما
فتنه آخر زمان بگرفته شرق و غرب را
جلوهای از مشرق انوار میخواهیم ما
خواهد آمد آنکه برچیند بساط ظالمان
غرشی چون حیدر کرار میخواهیم ما
پشت کردند اشعریهای منافق بر علی
از زبیر اسمی مبر عمار میخواهیم ما
فتنهها زیر سر عمال آمریکا بود
چون نُه دی وحدتی پربار میخواهیم ما
با ولایت بر ولایت تاختن نامردی است
لحظهای اندیشه در گفتار میخواهیم ما
ای امام المسلمین، ای نور چشم عاشقان
خاطرت را چون گل بیخار میخواهیم ما
#اللهمعجللولیکالفرج
کانال علمدار عشق🌺
@Shahid_Alamdar
شب بود..
یکی داد میزد:
ساکت شو
ساکت شو
تو نمیتونی اشک منو در بیاری..
رفتم سمت صدا
دیدم یک نفر انگشت هایش قطع شده
این حرفها را
به دست خونیاش می گوید:
ساکت شو..!
ساکت شو..!
تو نمیتونی اشک منو در بیاری..