eitaa logo
معراج نور:)
179 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
43 فایل
بِسْـــمِ اللّٰه الرّحمـٰــنِ الرّحیـــم تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران🇮🇷✌🏻 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ🤍🌿 کپی؟حلالت‌‌رفیق‌🖇🙃 آیدی‌مدیر: @Panah_2011 شنوای‌حرفاتون👇🏻🌾 https://daigo.ir/secret/6339090122
مشاهده در ایتا
دانلود
- بسم‌اللّٰھ🌿!
ان‌شاءاللّٰھ‌ظھورآقامون🌿^.^! . .( :🕊
* 🌱ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان ✨عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان... 🌱 وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار ✨وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار... 🌥 * ☀️
رفیق... به‌دنیا،زیادی‌مَحَل‌نده؛ دنیایِ‌زیادی‌روح‌روخَفِه‌می‌کنه!!(: یابه‌قول‌معروف.. -غرق‌دنیاشدھ‌راجام‌شہادت‌ندهند💔
●💚🪴● شهادت‌‌ فقط‌ در جبهه‌ های‌ جنگ‌ نیست. اگر انسان‌ برای‌ خدا‌ کار کند و به‌ یاد او باشد ؛ شهید است. 🕊
حواست‌هست‌محرم‌نزدیڪہ؟ ڪجا؎‌ڪاریم؟! چجور؎‌رفتۍ‌استقبال‌آقا؟ میخوا؎‌وقتۍ‌شب‌اول‌محرم بہ‌آقاسلام‌داد؎‌همون‌لحظہ جوابتوبدھ‌وبگہ‌علیڪ‌سلام؟ مومــن! طور؎‌بہ‌استقبال‌محرم‌بروڪہ آقابھت‌خوش‌آمدبگہ.. مومــن! آدم‌گناهڪارهرچقدرم‌سینہ‌بزنہ برا؎امام‌حسین‌بازهم‌اون‌حس‌ناب نوڪر؎‌روتجربہ‌نمیڪنہ..! مومــن! سینہ‌زدنات‌بایدخالص‌باشہ؛ طور؎‌نباشہ‌چشات‌اونقدر؎ ناپاڪ‌باشہ‌ڪہ‌باروضہ‌آقاچشات‌تَرنشہ مومــن! گناھ‌قلب‌روسیاھ‌میڪنہ! ازهمین‌الان‌بسم‌اللہ‌بگووشروع‌ڪن یڪ‌گناهت‌روتامحرم‌ترڪ‌ڪن.. حتماآقا‌ڪمڪت‌میڪنہ،شڪ‌نڪن!(:
معراج نور:)
__🖤🌿
بنویسید‌به‌روی‌سنگ‌قبرولحدم که‌فقط‌عشق‌حسین‌ابن‌علی‌رابلدم
به‌وقت‌رمـٰان💜🔮
داشتم بال در میاوردم. الهی من قربون داداش گلم بشم. پریدم بغلش کردم و آغوشش شد قرارگاه اشک های دلتنگی خواهرانه. . . . ساعت 10/5 بود بعد از شام راه افتادیم به سمت تهران.( مامان اینا میخواستن برن مسجد جمکران ولی من گفتم حوصله ندارم و تا داشتیم شام میخوردیم امیرعلی رفت و برگشت. من هم چون از مسجد خوشم نمیومد مامان اینارو راضی کردم که نریم. ) حوصلم حسابی سر رفته بود امیرعلی سرش تو گوشیش بود مامان و بابا هم که داشتن باهم حرف میزدن و چون شیشه ها پایین بود صداشونو نمیشنیدم.خودمو به امیرعلی نزدیک کردم و صفحه گوشیش رو نگاه کردم. چشمام از تعجب گرد شده بود . وای خدای من این پسره چه خوشگله فکر کنم دچار عشق در نگاه اول شدم رفت . یه دفعه امیرعلی سرشو اورد بالا. امیرعلی_ یه تقی یه توقی یه اجازه ای. _ امیر این کیه؟ امیرعلی_ اره خواهری اجازه میدم راحت باش _ عههههههه. میگم این کیه؟ امیرعلی_ ممنون واقعا. دوستمه _ کدوم دوستت؟ امیرعلی_ یه جوری میگی انگار دوستای منو میشناسی. _ خوب بگو بشناسم. امیر جووووونم. امیرعلی_ جوووونم؟ _ این دوستت قصد از..... امیرعلی_ خجالت بکش. 😡 _ شوخی کردم بابا. خوب حالا بگو. امیرعلی_ این اقای خوشگل ،خوشتیپ بهترین دوست منه. 21 سالشه و.... یه دفعه بغض کرد و چی؟ خوب بگو دیگه. دهع. _ و چی؟ امیرعلی_ اها راستی لبنانی هستش. _ هااااااااا؟!؟!؟!؟! دوست لبنانی داررررررری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امیرعلی_ اره مگه چه اشکالی داره؟ _ نگفتی و چی؟؟؟؟ امیرعلی_ رفت مدافع حرم بانو بشه. محمد احمد مشلب دوست شهید منه. انگار که یه لحظه دنیا برام وایساد نفهمیدم چم شد. با حس خیسی اشک رو گونم و نگاه های سرشار از تعجب امیرعلی به خودم اومدم....
_ چرا اینجوری نگاه میکنی؟ یه دفعه امیرعلی بغلم کرد و گفت: _ از مشهد تا حالا خیلی تغییر کردی حانیه. امیدوارم تغییراتت پایدار باشه. بعد هم اروم منو از بغلش جدا کرد و سرشو به شیشه ماشین تکیه داد. مامان اینا هنوز هم مشغول صحبت بودن ولی چون شیشه ها پایین بود و صدای باد میومد نه اونا حرفای مارو میشنیدن و نه ما. بعد از چند دقیقه امیرعلی رو صدا کردم. _ داداشی با لبخند برگشت به سمتم و گفت:_ جونم؟ _ راستش از وقتی از,مشهد برگشتیم درگیرم. با حس آرامشی که زیارت بهم داد و حرفای عمو. با برخوردایی که از مادر جون و خاله اینا و کلا همکلاسیای مذهبیم دیدم و برخوردای فاطمه و زهراسادات اینا و حتی تو. و حالا با دیدن این شهیدی که با وجود این همه آرزو رفته تا نمیدونم مدافع کی بشه. _ ابجی جونم شهید مشلب رفتن تا مدافع حرم بانویی بشن که صبر و شهامت و ایستادگیشون زبون زد همه عالمه. یه سری آدم از خدا بی خبر به ایم دین اسلام دارن به قصد تخریب حرم بی بی زینب میرن و حالا جوونای ایرانی، لبنانی ، افغانی و... میرن تا دفاع کنن. _ اره اینارو میدونم بعضی اوقات بی بی سی رو نگاه میکردیم. امیرعلی یه پوزخند زد و بعد زود جمعش کرد و ادامه داد: امیرعلی_ بعدشم وقتی خودت تجربه کردی اون آرامش رو اون حس خوب رو چرا به حرفای عمو فکر میکنی اصلا؟ _ نمیدونم. بلاخره من 10 .11 سال داشتم حرفاشو میشنیدم همون روزی 6.7 ساعتی هم که پیشش بودم بلاخره حرفاش تاثیر میذاشتن...... توجه: از این جا به بعد رو حتما دنبال کنید.