『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
|ـبـسمࢪببابڪ••♥️ |ـصبـحـتونبخیـࢪ••🎗
ـآنچھگذشتـ...📻🌿
|ـشبتـونشھدایے
|ـعاقبتتونامامـزمانےシ🖐🏼
⊰•🎀🖇️•⊱
.
خدایا
گشایشیایجادکن
برایدلهاییکهبابغض
صدایتمیزنند...
.
⊰•🎀•⊱¦⇢#خدایمهربونم
⊰•🎀•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🐾•⊱
.
میگفت:
هیچ چیز جز شهادت سیراب نمی سازد، گلوی تشنه ی من را...🖐🏽🌿
.
⊰•🐾•⊱¦⇢#شهیدانه
⊰•🐾•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🖤🍃•⊱
.
ضامن لبخند مهـدے
چـادر مشکےِتوستـــ
چهرهاتـ با چادرتـ
مثل گل ریحانہ شــد!😌
.
⊰•🖤•⊱¦⇢#چادرانه
⊰•🖤•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💜🔥•⊱
.
علےامروز،سِپـٰاهعلَوۍمےخواهد
رهبـرۍ؛ملتبیداروقوۍمےخواهد ..!
.
⊰•💜•⊱¦⇢#رهبرانه
⊰•💜•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌷🔗•⊱
.
گۅیـٰاڪِہجَھٰانبَعدِتۅ
زیبـٰاشُدَنۍنیست••!
.
⊰•🌷•⊱¦⇢#حاجی
⊰•🌷•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•💌❤️🖇️•⊱
.
وشھادتپایانڪسانیستڪہ..
دࢪاینࢪوزگاࢪگوششانغباࢪدنیانگࢪفتہباشد!
وصدا؎آسمانࢪابشنوند!
وشھادتحیاتِعِندَࢪَبِّاست..!
.
⊰•❤️•⊱¦⇢#داداشبابکم
⊰•❤️•⊱¦⇢#مجنــوناݪحسیـن
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌲•⊱
.
میگفت:
ازپاهاییکهنمیتوانندمارا
بهاَداینمازببرند،
توقعنداشتهباشمارا
بهبهشـتببرند...💔(:
چقدربهنمازتاهمیتمیدی؟
.
⊰•🌲•⊱¦⇢#تلنگࢪانھ
⊰•🌲•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🍭•⊱
.
اگھ میشینی به گناهات فکر میکنـے و ناراحت میشی یعنـے داری رشد میکنی! یعنی اگھ وایسی جلوی گناهات میشی عزیزِ خدا . . مبادا راحت از کنار همچین چیزی عبور کنی یا غرور بگیرتت! هر چی داریم از خداست پس توکل کن و یِ یاعلـے بگو :))🌱'
.
⊰•🍭•⊱¦⇢#حࢪفناب
⊰•🍭•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌝•⊱
.
هزارشببهسحرآمد
وسحرشدشام
ولی...
شبیکهتورفتیسحرنگشتههنوز:)
.
⊰•🌝•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🌝•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🥀•⊱
.
دارد این نوکر تو میرَود از دست حُسین!
کربلا چاره درد است، بیا کارۍ کن ..💔
.
⊰•🥀•⊱¦⇢#امامحسین
⊰•🥀•⊱¦⇢#سࢪبازسیـدعݪے
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•📒•⊱
.
میگفت:
زندگے مثل دفتر مشقه، کھ خدا از قبل
دوتا از صفحہهاشرو پُر کردھ!👀💯
صفحہ اول کھ تولدھ و صفحہ آخر کھ مرگھولی صفحہهاۍ میانے خالیان،
قشنگ پُــرشون کن!
.
⊰•📒•⊱¦⇢#تلنگࢪانھ
⊰•📒•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🌹•⊱
.
میگن که استغفار خیلی خوبھ:)
حتی اگه به خیال خودت 🧠
گناهی رو مرتکب نشده باشی
استغفار کن😇
دلتو جلا میدھツ
.
⊰•🌹•⊱¦⇢#حرفخودمونے
⊰•🌹•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
⊰•🗞•⊱
.
رفیق شھیدم 🌱
یك نگاھت بہ من آموخت
ڪہ در حرفزدن چشم ها بیشتر از
حنجرھ ها مۍفھمند ...∞
.
⊰•🗞•⊱¦⇢#داداشبابڪ
⊰•🗞•⊱¦⇢#فدایۍ_وݪایٺ
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii
https://abzarek.ir/service-p/msg/802392
ناشناسمونھ . . .ツ🌹
حࢪفےداࢪیــندࢪخدمتم🙂🤝
『مُدافِـ؏ـانحَࢪیمِآلاللّٰھ』
https://abzarek.ir/service-p/msg/802392 ناشناسمونھ . . .ツ🌹 حࢪفےداࢪیــندࢪخدمتم🙂🤝
جوابناشناسوتوکانالاطلاعاتمیدم🌹
@etelatmoon
⊰•🍁•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شصت ویکم...シ︎
سلفون ضخیمی پیچیده شده ، از توی سطل بر می دارم . خیسی ساقه هایش می نشیند ، کف دستم .
برای رفتن و رسیدن به مزار بابک عجله دارم ؛ اما پیرمرد خوش سلیقه ، این را نمی داند و به سختی از روی کَتلش بلند می شود و داخل دکه می رود ، و صدای قیچی و بریده شدن چسب می آید . می خواهم بگویم گل ها را ساده می خواهم ؛ اما نمی گویم . زل می زنم به گل هایی که قرار است هریک سر مزار عزیزی بنشیند .
مرد گل فروش ، روبان سیاهی به ساقه ی گل زده . دنباله های روبان در هوا بالا می روند ؛ انگار به سمت سالن می دوند . انگار هوای ابری دلم ، هزار برابر بزرگ تر شده و روی همه ی رشت سایه انداخته . بوی باران می آید ؛ بوی دلتنگی .
آرامستان ، متناسب با اسمش ، در آرامش فرو رفته است ، پله هارا بالا می روم . از درِ بزرگ شیشه ای می گذرم . کفشم را در می آوردم و می روم سمت چپ تا برسم به مزار بابک .
جز من ، دو یه آدم دل تنگ دیگر هم توی سالن نشسته اند . می روم سمت مزار ، دلم تنگ است و خسته ام .حس می کنم از هر طرف که می روم ، به بن بست می رسم . می نشینم کنار سنگ قبر سفیدی که نوشته هایی به رنگ خون دارد . دست می کشم روی پیچ و خم های نوشته. انگشت می کشم روی قبر ، و فاتحه می خوانم .
اینجا پر از آرامش و امنیت است . حال و هوای حرم امام رضا علیه السلام در دلم پا می گیرد . کنار (مدافع حرم ) توی پرانتز ، به خط ریزی نوشته اند : شهید رضوی ، چون روز شهادت امام رضا علیه السلام شهید شده ، این را نوشته اند ؛ اما علت اصلی اش ، علاقه ای بوده که بابک به شاه غریبان داشته است .
هر سال ، همراه دختر دایی مادرش که صاحب یک کاروان بود ، به مشهد می رفت . توی کارهای مدیریت و رسیدگی به هم سفران ، به او کمک می کرد . به کار پیرزن ها و پیر مردهای خانواده می رسید . مادر می گفت هرسال وقتی افراد مسن فامیل می خواستند اسم بنویسند برای مشهد ، اول از دختر دایی ام می پرسیدند که ( بابک هم می آید ؟ ) و وقتی جواب مثبت می گیرفتند ، با خیال آسوده ثبت نام می کردند . دیگر می دانستند برای بالا و پائین رفتن از پله ها و حمل وسایل و چمدان ها ، کسی هست که دنبال ویلچر برود .
برگه ای کنار قبر به پشت افتاده . برش می دارم . عکس بابک است . دور تا دورش را برف، پوشانده است ، و خودش در حجم گرمای کاپشن سفیدش جا خوش کرده است . روی کلاه و دستکشش ، ذرات برف دیده می شود . کوه های کردستان ، پشت سرش غرق در سپیدی ، استوار ایستاده اند .
نویسنده:فاطمه رهبر
.
⊰•🍁•⊱¦⇢#زندگینامھےداداشبابڪ
⊰•🍁•⊱¦⇢#خــادم_اݪزھــࢪا
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
➜ @Shahidbabaknourii