eitaa logo
『مُدافِـ؏ـان‌حَࢪیم‌ِآل‌اللّٰھ』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
38 فایل
⊰بِ‌ـسْمِ‌ࢪَبِ‌بابڪ..!🎗⊱ •• ⊰جور؎زندگۍڪن‌ڪہ‌اگردیدنت‌ بگن‌این‌زمینۍنیست‌،شھید‌میشھ⊱ •• ⊰اطلـٰاعـات‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @etelatmoon " •• ⊰خـٰادم‌ڪانالـ↓⊱ ➜‌" @Alllip " •• ⊰مدافـ‌؏ـان‌حࢪیم‌آل‌اللّٰـھ🎗⊱
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰•🔐🔥•⊱ . چہ‌شودگرتوبیایـے وبرۍ‌غم‌زدل‌ِما، ڪہ‌بہ‌هرخستـ‌ہ‌دوائۍ‌ وبہ‌هربستہ‌ڪلیدۍ💙:).. . ⊰•🔐•⊱¦⇢ ⊰•🔐•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت٩۶ از روی صتدلی بلند شدم و تا دم در رفتم.... دوباره برگشتم.... دوباره رفتم.. حالم عجیب بود... دلم میخواست فریاد بکشم... یاد کسی که لبخندش بهشت خدا بود برام داشت دیوونم میکرد.... تسبیحش دستم بود و مرغ آمینش گردنم... نه.... اینجوری نمیشه... باید امشب با مهدی صحبت کنم... دیگه سکوت کافیه... لب تاب رو بستم و چادر سفیدم رو پوشیدم و  از اتاق رفتم بیرون. _ببخشید آقامهدی میخواستم باهاتون صحبت کنم تنها. میشه بیاید یه لحظه توی اتاقم. همه با تعجب هم دیگه رو نگاه میکردن... اولین بار بود تو این دو سه ماه نامزدی میخواستم مثل آدم باهاش حرف بزنم. مهدی عین چیز سرشو انداخت پایین و اومد تو اتاقم... اگه محمد بود الان حتما از بابا اجازه میگرفت بعد میومد... روی صندلی نشست و منم روی تختم. مهدی: عجبا ظعیفه بالاخره یادت افتاد یه آقا هم داری باید باهاش صحبت کنی _اولا ظعیفه خودتی و اون عمه ت دوما تو هنوز هیچ کاره من نیستی سوما اگه میخوای حرص منو در بیاری و حرف مفت بزنی برو گمشو بیرون مهدی: هوووی خانوم. دیگه خیلی داری تند میری _من همینم کلی اخلاق بد دیگم دارم. میخوای بخوا نمیخوای نخوا مهدی: فعلا که میخوام. خب حرفتو بزن منتظرم _ببین... من محمدجواد رو دوس دارم مهدی: میدونم. با حرص گفتم: خب وقتی میدونی چرا میخوای باهام ازدواج کنی؟؟؟ مهدی: خب معلومه چون دوست دارم. _ د آخه آدم بی عقل من دلم پیش اونه فکرم پیش اونه عشقم اونه... از توهم... از توهم متنفرم... واسه چی میخوای هم زندگیه خودتو خراب کنی هم من مهدی: من با همین شرایطم میخوامت. حالا بازم حرفی داری؟ با حرص از جام بلند شدم و رو به روش ایستادم و با یه حالت خط و نشون کشیدن گفتم: پس خوب حواستو جمع کن زامبی تو زندگی نه از من توقع عشق داشته باش نه توجه قلب و ذهنمم همیشه پیش محمدجواده پس بدون بهت خیانت میکنم حالام از اتاق من گمشو بیرون مهدی بلند شد و بهم نزدیک شد و گفت: فقط بزار عقد کنیم لجباز خانوم... کاری میکنم که از به دنیا اومدنت پشیمون شی _من همین که زن تو بشم از زندگیم پشیمون میشم مهدی از اتاق بیرون رفت و در رو با ضرب بست به دیوار تکیه دادم و نشستم... حالم بد بود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⊰•🎧⛓🕊•⊱ . پِلاڪ‌راازگردنش‌‌درآورد. گفتم‌:ازڪجـٰاتورابشنـٰاسند؟! گفت:آنڪہ‌بـٰاید‌بشنـٰاسد! میشنـٰاسد:) . ⊰•🕊•⊱¦⇢ ⊰•🕊•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•📙🖇🧡•⊱ . فڪر‌نکن‌خمینے‌رفتـہ‌، یڪ‌خمینۍ‌دیگـہ‌داریـم🚶🏿‍♀️، اینجـٰا‌کشـور‌حیـدر‌کـراره✌️🏽😎-! . ⊰•🧡•⊱¦⇢ ⊰•🧡•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
دِلبـر‌ایـرـآنے‌مَــ‌ن♥️!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰•❤️⛓🔥•⊱ . ش‍‍‌ده‌دل‍‌ت‍‌ن‍‌گ‌ب‍‌ش‍‌و‌؎‌ چ‍‌اره‌ن‍‌ی‍‌اب‍‌ی‌ج‍‌زاش‍‌ڪ:)؟ م‍‌ن‌ب‍‌ه‌ای‍‌ن‌چ‍‌اره‌ب‍‌ی‌چ‍‌اره‌ د‌چ‍‌ارم‌ه‍‌رش‍‌ب:)!️ . ⊰•🔥•⊱¦⇢ ⊰•🔥•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
|ـب‌ـسم‌ࢪب‌‌بابڪ••♥️ |ـصب‌ـح‌ـتون‌بخیـࢪ••🎗
⊰•♥️🔗☁️•⊱ . رفٺـ‌‌ه‌اےامـاگذشـ‌تِ‌عمـرتأثیـر؎‌نـداشـ‌ت من‌ڪـ‌ه‌دلٺنـگِ‌تـوام‌امـروزفـردابیشٺـر:) . ⊰•🔗•⊱¦⇢ ⊰•🔗•⊱¦⇢ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ ➜‌ @Shahidbabaknourii
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت٩٧ حالم اصلا خوب نبود... بعد کلی گریه از سرجام بلند شدم و از در اتاق رفتم بیرون... فاطمه داشت میگفت بهتره چیدمان سفره عقد رو یکم عوض کنن و این خیلی قدیمی شده... بی توجه به حرفاشون از کنارشون رد شدم و رفتم روی حیاط... باد توی چادرم میپیچید و حس قشنگی بهم دست میداد... فائزه... به سمت صدا برگشتم. بابام پشت سرم وایساده بود و داشت نگاهم میکرد... بابا: فکر میکنی خیلی پدر بدیم...نه؟ سکوت کردم. بابا: هر پدری آرزوشه عروسی دخترشو ببینه... هر پدری دوس داره توی این روز دخترش خوشحال باشه... هیچ پدری نمیخواد دخترشو بدبخت کنه... من خیلی دوس داشتم فردا مردی که کنار تو میشینه محمدجواد باشه... میدونم اون روز خیلی خوشبخت میشدی... میدونم... ولی الانم بدبخت نمیشی... مهدی تورو دوس داره بابا _بابایی دل من این وسط مهم نیست؟ بابا با تعجب و شک پرسید: نکنه دل تو پیش محمدجواده؟ _نهههه ولی مهدیم تو دلم نیست... به هیچ وجه بابا: مهدی پسر خوبیه _بابا اون شیطان رجیمه شما نمیشناسیدش بخدا همیشه جلو همه خوب خودشو نشون میده ولی جنسش خرابه بابا بابا: ولی دوست داره و بخاطر همین دوس داشتن داره بچه بازیاتو تحمل میکنه _بابا بابا: هیچی نگو... ولی بدون با مهدی خوشبخت میشی... هم از لحاظ مالی هم عاطفی کاملا ساپورتت میکنه... بیشتر از این میخوای؟ _بابا یعنی زندگی اینه؟ یکی پول داشته باشه و دوسم داشته باشه؟ بابا: مگه غیر اینه؟دیگه چی میخوای؟ _بابا پس من چی؟ من نباید دوسش داشته باشم؟؟؟ بابا: عشقی که بعد ازدواج به وجود میاد پایدار تره _کی گفته؟؟؟ بابا: به چشم دیدم. عشق خودتو به محمدجواد یادت رفته؟ زودگذر... _بابا ولی... بابا: ولی نداره... فردا مراسم عقدته... نکنه میخوای اینم بهم بزنی؟ بغض کردم و از کنار رد شدم و رفتم تو همینجور که وارد خونه شدم. خاله ناهید: عروس خانم بیا ببین کدوم رنگ تور قشنگ تره آویزون کنیم _ببخشید من خستم خوابم میاد. اینو گفتم و رفتم توی اتاقم. چادرمو در آوردم و با دوربین توی آینه اتاق از خودم آخرین عکس مجردی رو گرفتم. هه... حتی تو این بدبختیم دست از دوربین بر نمیدارم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸