💔
اگه قرار بود حاج قاسم به حرف بابایی شما گوش بده بجای اینکه در آغوش امام حسین شهید بشه
با باباجون شما در استخر بالاشهر از دنیا میرفت...!
#توییت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#فائزه_هاشمی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
والا😏
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
یڪ نفر آمده در را بہ لگد میکوبد
پشت در باز هم ای کاش که سائل باشد💔
#فاطمیہ🏴
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🚨تصویری دیده نشده از شهیدسلیمانی، سیدحسن نصرالله و سردار حاجی زاده
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشور دو دسته شده:
1⃣کسانی که اصرار به خرید واکسن دارن😒 .....
2⃣یکسری هم از حرف ولایت فقیه دفاع میکنن و مخالف خرید واکسن و موافق ساخت واکسن در کشور هستن✌️💪🇮🇷 ......
#واکسن_خارجی_آلوده
#واکسن_ایرانی🇮🇷
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#فاطمیہ🏴
حضرت #حِیدر بہ نامـِ #فاطِمہ حساس بود
خلقت از روز ازل مدیونِ عطرِ یاس بود
اے ڪہ ره بستۍمیانِڪوچہها بر فاطِمه
گردنت را میشڪست آنجا اگر عَباس بود...
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
💚🍃| اے شهید!!!
هواے دلم،
بارانِ نگاهت را مےخواهد..🌧
مےشود بر من ببارے؟..
هواے دلم که پُر شود از بارانِ نگاهت..💔
منم چون `` تُ ``
لایقِ شهادت مےشوم...🕊
#دوست_شهیدم
شهدا گاهے نگاهے...🥀
------------------------------------
🇮🇷🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_چهاردهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت ب
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_پانزدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد
راحت بشم
تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم
خودمو بازم با گناه سرگرم کردم
یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم 😔😔😔
برگشتم ایران رفتم خونه مجردیم
بازم گناه
جدیدا وقتی گناه میکردم
بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم
یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم
یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد
متنش این بود
•••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران
فردا دانشگاه علوم پزشکی ساعت ۱۵
برگشتم خونه همه را از خونم بیرون کردم
ماهواره و دیش ماهواره رو پرت کردم تو حیاط
تلفن همراه ، لب تاپ ، تلفن خونه همه رو خرد کردم
گریه میکردم
سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم
شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه .......
#ادامه_دارد..
برای ادامه رمان مارو دنبال کنید...
⛔کپی به شرط هماهنگی باخادم فقط حلال است⛔
@mez_66
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_پانزدهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری ک
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_شانزدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم
تا زدمش ب برق صداش بلند شد
گوشی برداشتم
-الو بفرمایید
صدا:الو سلام حنانه جان
برای اولین بار از شنیدن اسم حنانه ناراحت نشدم
-ببخشید شما
صدا: نشناختی؟
-نه متاسفانه
صدا: زینب محمدی ام راهیان نور،معراج الشهدا یادت اومد؟
صدام بغض آلود شد گفتم:بله بفرمایید
زینب:حنانه جان برات پیام دادم از داییم
-دایی شما؟ برای من ؟!!!
زینب : آره عزیزم داییم از شهدای شلمچه است
رفتم خونتون مستخدمتون گفت چندماه رفتی خونه مجردیت
حالا آدرس خونتو میدی من بیام دیدنت؟
-آره آره حتما یادداشت کن
خیابون فرشته کوچه یاس ۵ ساختمان نسترن طبقه ۷ واحد ۲۱
زینب: أأأ خیابون فرشته خخخخخ
من الان راه میفتم که دم دمای غروب برسم اونجا
فعلا یاعلی
- باشه
خداحافظ
بی تابیم توی اون ۵-۶ساعت بیشتر شد
خدایا خودت کمکم کن
تااومدن زینب سعی کردم پاشم یه مقداری آبرو داری کنم
شیشه های خالی مشروب قایم کردم
خونه رو جمع و جور کردم
یدفعه ب خودم اومدم صدای زنگ در بلند شد و ......
#ادامه_دارد
برای ادامه رمان مارو دنبال کنید...
⛔کپی به شرط هماهنگی باخادم فقط حلال است⛔
@mez_66
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_شانزدهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم تا زدمش ب ب
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_هفدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
در باز کردم دیدم زینب پشت دره
از حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست
دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد
تعارفش کردم بشینه
زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم
-برات شربت بیارم میام
زینب: شربت 😳😳😳
من روزه ام عزیزم
-روزه ؟
روزه چیه ؟
زینب: هیچی عزیزم بیا بشین
حنانه ببین
من از بابام و داییم هیچی یادم نیست
حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن
بابام که خودت میدونی مفقودالاثره
حنانه ببین من نمیدونم بین تو شهدا چه قول و قراری هست
اما هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه ک ب مسئولا اصرار کردی تا بردنت
دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم
من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم
زينب:حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت
چندشب دیگه شبهای قدره
بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا
اینم شماره من ..... منتظر تماست هستم
زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد
رفتم سر کمد لباسام
اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام
دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم
سه چهار روز بود کارم شده بود
چادرو بذارم جلوم و گریه کنم
بعداز سه چهار روز گریه شماره زینب گرفتم
-الو سلام زینب ......
#ادامه_دارد
برای ادامه رمان مارو دنبال کنید...
⛔کپی به شرط هماهنگی باخادم فقط حلال است⛔
@mez_66
-----------------------------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🖤
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147