فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا 😭😭😭😭
که الان روبروتونم 😭😭😭
من اینجامو زیارت نامه میخونم 😭😭
به یاد شب اربعین بین الحرمین
یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
🌹 🌹 🌹 🌹
چه قدر دلتنگتم آقا جان
@Shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
اول صبح و سلامی به امام رضا علیه السلام...
جای همه ی دوستان خالی...
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
چهارشنبه که می شود دلم فقط حرمت را طلب می کند...
روز زیارتی🌷
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
باز پنج شنبه و یاد شهدا با #صلــــــــــــــوات
#شعر
ای همه عالم امکان بفدایت ، مادر
عالمی ریزه خور خوان عطایت ، مادر
کیستی تو که خداوند جهان آورده
سوره ی کوثر خود را ز برایت ، مادر
تو که هستی که نبی با همه ی قرب مقام
بارها گفته که جانم بفدایت ، مادر
ای که از فهم فراتر بود اوصاف شما
عقل مانده ست به توصیف و ثنایت ، مادر
پایش از عرش فراتر برسد آنکس که
نوکری کرده و افتاده به پایت ، مادر
هر کسی مهر علی داشت و اولاد علی
گشته او شامل آیات دعایت ، مادر
بی حرم خواندن تو ظاهر امر است ولی
هست عالم همه جا صحن و سرایت ، مادر
از نوک میخ در سوخته ی خانه ی وحی
می چکد خون تو در راه ولایت ، مادر
با دعای تو همه خلق حسینی شده اند
جان به قربان غم کرببلایت ، مادر
همه ی ارض و سماوات بهم میریزد
تا ز گودال رسد سوز صدایت ، مادر
📝ناصر شهریاری
#فاطمیه 🏴
❤️یا فاطمه زهراء❤️
@shahidgomnam
#عمامه حضرت را دور گردنش انداخته اند و به سوی مسجد میکشند #حضرت را
تا بیعت بگیرند ملعون ها
حضرت زهرا خودش را رساند جلوی مسجد و دید شمشیر ها بر گردن علیست
مادر آنجا بود که صدا زد :
#علی_جان
یکوقت فکر نکنی بی کس شده ای
هنوز سربازی به نام #زهرا داری...
@shahidgomnam
#سلام_امام_زمانم♥️✋
با کدام آبرویی روزشمارش باشیم
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
#علیاکبر_لطیفیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷🍃
@shahidgomnam
❣️عاشقانه اے به سبک شهـــدا❣️
عملیات خیبر بود...
مدتا ازش خبر نداشتم...
هر شب به بهونه ای شام نمیخوردم...
یا دیرتر میخوردم...
میگفتم صبر کنم شاید بیاد...
اون شب دیگه خیلی صبر کرده بودم...
گفتم تا حالا نیومده حتماً دیگه نمیاد...
تا اومدم سفره رو بندازم...
در زد و اومد تو...
بعد سلام و احوال گفتم...
"خیلی خسته ای انگار...❤️"
گفت...
"آره چند شبه نخوابیدم..."
رفتم که سفره رو بندازم...
پنج دقیقه بعد برگشتم دیدم...
همونجا...
دم در...
با پوتین خوابش برده...
بند پوتیناشو باز کردم...❤️
میخواستم جوراباشو در آرم...
که بیدار شد...
عصبانی گفت...
از وقتی خودمو شناختم...
به کسی اجازه ندادم که جوراب و زیر پوشمو بشوره..."
خودش لباساشو میشست...
یه جوری هم میشست که معلوم بود این کاره نیست...
ایراد که میگرفتم میگفت...
"نه،این مدل جبهه ایه..."
سر این چیزا خیلی حساس بود...
دوست نداشت زن بَرده باشه...
اون شب بعد شام و چند ساعت خواب...
بیدار شد و...
نشستیم و حرف زدیم...
از عملیات خیبر میگفت...
"جنازه ی خیلی از بچه ها رو نتونستیم برگردونیم..."
حالا من وسط این آشفته بازار پرسیدم...
"اصلاً یادت هست که منیری و لیلایی وجود داره...؟"
سکوتی کرد و گفت...
"وقتی مشغول کارم..
نمیتونم بگم که به فکرتونم...
ولی بقیه ی وقتا از ذهنم بیرون نمیرید...❤️
دوستامو میبینم که میان خونه هاشون...
تلفن میزنن و...
مثلاً میگن...
بچه رو فلان کار کن...
ولی من نمیتونم از این کارا بکنم ...."
اون شب بود که فهمیدم...
این اینجور آدما...
خیلی هم به خونواده هاشون علاقه مندن...💕
ولی تو شرایط فعلی...
نمیتونن اونطور که باید و شاید اینو بگن...
همون شب بود که گفت...
"من حالا تازه میخوام شهید شم...
گفتم...
"مگه به حرف شماست...؟😔
شاید خدا اصلاً نخواد که تو شهید شی..."
گفت...
"نه،زورکی از خدا میخوام...
راضی باش و..
تو قنوتت واسم بخون...
اَللّهُمَّ ارزُقنِی تُوفِیقَ الشَّهادَهَ فِی سَبِیلِک...
(همسر شهید مهدی زین الدین)
@Shahidgomnam
شهیدان نامہ گلگون نوشتند
شهادت نامہ را باخون نوشتند
بنازم این همہ ایمان وایثار
بہ تاریخِ جهان قانون نوشتند
باز آئینہ،آب،سینیو چاےو نبات
باز پنجشنبہو یادشهدا باصلوات🌷