eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
86 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
↷❈🔅❂⚫️❂🔅❈↶ جنگ نه ... امّا دفاع زیباست ؛ و بسیجی خالقِ این زیبایی ... #بسیجی ↷❈🔅❂⚫️❂🔅❈↶ @shahidgomnam
✅مسخره کردن ظاهر دیگران ، یعنی مسخره کردن خدا (نعوذبالله) به شخصی گفتند خیلی بدقیافه ای. لبخندی زد و گفت :از نقش ایراد می‌گیری یا از نقاش ؟ یکی ازپیامدهای مسخره‌کردن دیگران فراموش کردن خداست. {هوَالَّذي يُصَوِّرُکُمْ فِي‌الْأَرْحامِ کَيْفَ يَشاءُ} اوست که شما را در رحم ها [یِ مادران] به هر گونه که می خواهد تصویر می کند . 📚آل‌عمران آیه ۶ @shahidgomnam
توگودال #شهیدپیداڪردیم هرچہ خاڪ بیرون میریخت بازبرمیگشت!اذان شدگفتیم بریم فردابرگردیم شب خواب جوونے رودیدم گفت دوست دارم گمنام بمانم بیل رابردارو ببر.. سرے است درگمنامے سرے عاشقانہ @shahidgomnam
اسم رمان: من با تو نویسنده؛ لیلی سلطانی چند قسمت: ۷۱ قسمت با ما همـــراه باشیـــــن😊👇 @shahidgomnam
🍃🌸رمـــان ... 🌸🍃 قسمت بهار پاڪت آبمیوہ رو بہ سمتم گرفت و گفت: _دیروز ڪلاس نیومدے نگرانت شدما!😊 آبمیوہ رو از دستش گرفتم،همونطور ڪہ نے رو وارد پاڪت مے ڪردم گفتم: _حالم زیاد بد نبود اما طورے هم نبود ڪہ بتونم سرڪلاس بشینم خدا سهیلے رو خیر....😊😟 حرفم نصفہ موند،با دیدن صحنہ رو بہ روم دهنم باز موند،😳😥بهار از من بدتر!😨 سہ تا طلبہ 👳♂👳♂👳♂ڪنار سهیلے ایستادہ بودن و باهاش دعوا مے ڪردن! یڪے شون انگشت اشارہ ش 👈رو بہ سمت سهیلے گرفت خواست چیزے بگہ ڪہ چشمش افتاد بہ من!👀 با دیدن من پوزخند زد و گفت:😏 _یار تشریف آوردن! سهیلے سرش رو بہ سمت من برگردوند، برگشت سمت طلبہ! با ڪلافگے گفت: _بر فرض بگیم درستہ بہ چہ حقے تو جمع آبرو میبرے؟حدیث بیارم؟ 😐✋ طلبہ با عصبانیت😠 یقہ پیرهن سهیلے رو گرفت و گفت: _دارے آبروے این لباس رو میبرے! با گفتن این حرف یقہ سهیلے رو ڪشید بہ سمت خودش! یقہ پیرهنش پارہ شد! باید بہ سهیلے ڪمڪ مے ڪردم! محڪم و با اخم گفتم: _آقاے سهیلے مشڪلے پیش اومدہ؟😠 بہ سمت دانشگاہ اشارہ ڪردم و ادامہ دادم: _خبرشون ڪنم؟ دست چپش رو بہ سمتم گرفت،یعنے صبر ڪن!✋ یقہ پیرهنش رو گرفت، صورتش سرخ شدہ بود،😤نفس عمیقے ڪشید و زل زد تو چشم هاے طلبہ،بہ من اشارہ ڪرد و گفت: _زنمہ!😠 چشم هام😳 داشت از حدقہ مے زد بیرون!بهار با دهن باز نگاهم 😧ڪرد! طلبہ با تعجب نگاهش ڪرد،چندبار دهنش رو باز ڪرد ڪہ چیزے بگہ اما نتونست، سرش رو انداخت پایین! سهیلے ادامہ داد: _یہ لحظہ بہ این فڪر ڪردے؟!😠 با پشت دستش ضربہ آرومے بہ شونہ پسر زد و گفت: _من این لباسو پوشیدم بدتر از این نشونش ندن! اینے ڪہ تن منہ عبا و عمامہ نیست چشمات چے مے بینن؟!👳♂😠 😬با حرص نفسش رو داد بیرون، سرش رو بہ سمت من برگردوند، چشم هاش زمین رو نگاہ مے ڪرد! _عظیمے دارہ مشڪل ساز میشہ! با دست بہ سہ تا طلبہ رو بہ روش اشارہ ڪرد و گفت: _مے بینید ڪہ!😠 بند ڪیفش رو محڪم روے شونہ ش گرفت و فشار داد! 👀نگاهے بہ دوست هاش انداخت و راہ افتاد بہ سمت خیابون! چیزهایے ڪہ مے دیدم برام گنگ بود اما با اومدن اسم بنیامین همہ چیز رو حدس زدم، بہ خودم اومدم و دوییدم سمت سهیلے! نفس نفس زنون صداش زدم: _آقاے سهیلے!😒 ایستاد،اما برنگشت سمتم،با قدم هاے بلند خودم رو،رسوندم بهش! _نمیدونم چہ اتفاقے افتادہ ولے مطمئنم بنیامین عظیمے ڪارے ڪردہ،من واقعا عذر میخوام نمیدونم چے بگم!😔 زل زد بہ ڪفش هام،👀👟 چهرہ ش گرفتہ و عصبانے بود!😠 _مهم نیست!میدونم باهاش چے ڪار ڪنم تا یاد بگیرہ با آبروے دونفر بازے نڪنہ! با شرم ادامہ داد:😓 _اون حرفم زدم بہ دوست هام یہ درسے دادہ باشم! دستے بہ ریشش ڪشید. _همون ڪہ گفتم زنمہ! با گفتن این حرف رفت،شونہ م رو انداختم بالا،مهم نبود!😕 🌺🍃ادامه دارد... 🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸 @shahidgomnam
🍃🌸رمـــان ... 🍃🌸 قسمت روسرے نیلے💜 رنگے برداشتم، بہ سبڪ لبنانے سر ڪردم،مادرم وارد اتاق شد با حرص گفت:😬 _بدو دیگہ! از تو آینہ نگاهش ڪردم و گفتم: _حرص نخور پیر میشیا!😊 فڪرم درگیر بود،درگیر آبروریزے بنیامین!😒 بنیامین باعث شدہ بود طلبہ ها از سهیلے فاصلہ بگیرن و هردفعہ ڪہ مے بیننش بد نگاهش ڪنن!😟😕 پخش شدہ بود سهیلے با من ارتباط دارہ، 😥 عڪسے هم ڪہ بنیامین تو راهروے خلوت گرفتہ بود با اینڪہ بے ربط و مسخرہ بود ڪامل ڪنندہ بساط جماعت خالہ زنڪ و بے فڪر بود!😣 اما سهیلے ساڪت بود، چیزے درمورد ماجراے من و بنیامین نگفت! دستے نشست روے شونہ م،از فڪر اومدم بیرون. _هانیہ خوبے؟😟 میدونستم منظورش چیہ! فڪر مے ڪرد چون براے دیدن دختر امین و مریم میریم ناراحتم!😕 همونطور ڪہ بہ سمت تخت خواب مے رفتم گفتم: _براے اون چیزے ڪہ فڪر مے ڪنے ناراحت نیستم!😊 چادرم رو از روے تخت برداشتم و سر ڪردم. _بریم؟😌 با شڪ نگاهم ڪرد و گفت: _بیا! عروسڪے ڪہ براے دختر👼 امین خریدہ بودم،از روے میزم برداشتم با لبخند😊 نگاهش ڪردم، این ڪادو میتونست تموم ڪنندہ تمام احساس من بہ گذشتہ باشہ! همراہ مادرم از خونہ خارج شدیم،پیادہ بہ سمت خونہ امین راہ افتادیم،فاصلہ زیادے نبود،پنج دقیقہ بعد رسیدیم، مادرم زنگ رو فشرد،صداے عاطفہ پیچید: _ڪیہ؟ _ماییم! در باز شد،از پلہ ها بالا رفتیم و رسیدیم طبقہ سوم، مادرم چند تقہ بہ در 🚪زد، چند لحظہ بعد امین در رو باز ڪرد، سرم رو انداختم پایین، هانیہ باید امتحانت رو پس بدے،رها شو دختر! با لبخند سرم رو بلند ڪردم و بہ امین گفتم: _سلام قدم نو رسیدہ مبارڪ!🙂 بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ جواب داد: _سلام،ممنون بفرمایید داخل! پشت سر مادرم وارد شدم،خالہ فاطمہ و مادر مریم بہ استقبالمون اومدن، راهنمایے مون ڪردن بہ اتاق مریم و امین!😊 وارد اتاق شدیم،مریم خواب آلود 😇روے تخت نشستہ بود،با دیدن ما لبخند زد و گفت: _خوش اومدید!☺️ عاطفہ ڪنارش نشستہ بود و موجود ڪوچولویے👼 رو بغل ڪردہ بود! ضربان قلبم بالا💗 رفت! رفتم بہ سمت مریم،مردد شدم براے روبوسے! بے توجہ بہ حس هاے مختلفے ڪہ داشتم مریم رو بوسیدم 😊😘و تبریڪ گفتم! با مادرم ڪنار تخت نشستیم،امین با بشقاب🍽 و ڪارد وارد اتاق شد، بشقاب و ڪارد رو گذاشت جلومون و دوبارہ رفت بیرون، با ظرف میوہ🍇🍏 برگشت،خم شد براے تعارف میوہ، سیبے برداشتم و زیر لب تشڪر ڪردم! عاطفہ ڪنارم نشست و گفت: _خالہ هین هین ببین دخترمونو!😍 نوزاد رو از عاطفہ گرفتم و گفتم: _اسمش چیہ؟☺️😍 عاطفہ با ذوق نگاهم ڪرد و گفت: _هستیِ عمہ! گونہ هستے رو نوازش ڪردم،آروم دم گوشش گفتم:مهم نیست میتونستے دخترم باشے!😊 با مِهر هستے پیوند من براے همیشہ با گذشتہ قطع شد!😌😎 🌺🍃ادامه دارد... 🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸 @shahidgomnam
هوایت مے زند بر سر، دلم دیوانہ مے گردد! چہ عطرے در هوایت هست؟! نمیدانم نمیدانم... #شهید_ابراهیم_هادی❤️ @shahidgomnam
[ان ربک لبالمرصاد...] پسردایی حمیددرباره دوران اقامت حمید درآلمان می گوید:حمیدروی تابلویی نوشته بود:(ان ربک لبالمرصاد)وبه دیواراتاق نصب کرده بود.کم حرف می زد،مگرحرف های جدی.درنوشته هایش خواندم :((برای فرارازگناه،باخواندن قرآن،نماز،مطالعه وورزش خودت رامشغول کن.))خودش می گفت:((قبل ازسفربه آلمان،حساب خودم راباخودم تصفیه کردم.برای بازبینی وشناخت عمیق دراعمال،آنچه ازخودمی دانستم رابه روی کاغذآوردم،تاباتجزیه وتحلیل آن،نقاط ضعف وقوت رابه دست آورم وبدانم درمحیط خارج امکان چه خطراتی برای من هست وبتوانم باشناخت آن،خودراکنترل کنم.)) شهیدحمیدباکری @shahidgomnam
#تولد: سال 1345 زنجان #شهادت: 8 آذر 89 تهران #مزار: اماماده صالح تهران #متاهل و دارای دو فرزند دختر و پسر #عنوان: استاد دانشگاه شهید بهشتی، فیزیک‌دان و دانشمند هسته‌ای -----🍃🌹 #خاطره راوی: دکتر جلیلی وقتي در گفت‌وگوهاي #ژنو 2 گفتيم اگر سوخت را ندهيد خودمان آن را تهيه مي‌كنيم، برخي از آنها #لبخندي زدند كه من آن را فراموش نمي‌كنم، ما گفتيم اگر اينطور است خودمان سوخت را توليد مي‌كنيم و اين اقدام با ظرفيت #دانشمندان و #جوانان انجام شد و سوخت 20 درصد تهيه شد كه #شهيدشهرياري 🌹 نقش ارزشمندي در اين راستا داشت، اما آنها گفتند تبديل سوخت به صفحات سوخت كار ديگري است كه هر كسي نمي‌تواند آن را انجام دهد تا نهايتا ما در 25 بهمن 90 سوخت 20 درصد را به صفحات سوخت تبديل كرديم و آن را در #راكتور تهران قرار داديم. #شهید_مجید_شهریاری #دانشمند_هسته_ای @shahidgomnam
خدایـا هـوای دلــــمان بارانیست... مـا را به کـاروان #شهــدا برسان ... #اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ  @shahidgomnam