༻﷽༺
#حسین_جان🌷
بہ گنبدٺ، حرمٺ، پرچمٺ سلام آقا
بہ محضر پسرٺ ، دخترٺ سلام آقا 🌿
سلام ساقے لشگر سلام شطّ فراٺ
سلام بر سر و بر پیڪرٺ سلام آقا 🌿
#السلام_علیڪ_یا_سیدالشهدا🌺
@shahidgomnam
🍂🌧🍂🌧🍂🌧🍂🌧🍂🌧🍂
#حسرت_لحظه_های_بارونی...
داری از قصد می زنی یک ریز
با سر انگشت خود به شیشه ی من
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟ 😔🍂
روز آخر که جنگ راه افتاد
سایه ی تشنگی به ماه افتاد
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد
مهر زهرا مگر نبودی تو؟
تو که با مادر آشنا بودی
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟ 😔🍂
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمانها گرفت بارش تیر
تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟ 😔🍂
@shahidgomnam
هدایت شده از ❤...شهیــــدگمنـــام...❤
اسم رمان: من با تو
نویسنده؛ لیلی سلطانی
چند قسمت: ۷۱ قسمت
با ما همـــراه باشیـــــن😊👇
@shahidgomnam
🌸🍃 رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #سیزدهم
وارد ڪافے شاپ🍹 شدم،
بنیامین از دور برام دست تڪون داد،👋
هم ڪلاسے دانشگاهم، حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،
رفتم سمتش، بلند شد ایستاد.
_سلام خانم خانما!
دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد، باهاش دست دادم و نشستم.
_چے میخورے؟
نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:
_فعلا هیچے! 😕
+چہ عجب حرف زدے!😊
بے حوصلہ گفتم:
_ڪش ندہ باید زود برم! 😐
بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:
_دوتا قهوہ ترڪ لطفا! ☕️☕️
دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد!
دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون.
_صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!😠
_نخوردمت ڪہ! 😄
با عصبانیت گفتم:
_نہ بیا بخور!😠
لبخند دندون نمایے زد و گفت:😁
_اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن!
پوزخند زدم و بلند شدم.
_دیگہ بہ من زنگ نزن!
سریع بلند شد!
_هانیہ!خب توام!! شوخے ڪردم.😕
ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم.
_برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن!
با اخم نگاهم ڪرد.
_گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!😐
همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:
_برو بابا دیگہ دور و بر من نباش!
+حرف آخرتہ دیگہ؟! 😕
_حرف اول و آخر! 😠
با لبخند بدے نگاهم ڪرد
_باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن! 😏
آب دهنم رو قورت دادم😧 ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!
دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،
دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن!
با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم، حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم، بنیامین بود.😬
_شنیدے چے گفتم؟!😏
بیخیال گفتم:
+آرہ،ڪر ڪہ نیستم! 😏
دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:
_خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟😟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ، 🏫
خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:
_چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!😡
انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:👈🙎
_ببین من دست بردار نیستم.😏
نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:
_چیزے ڪہ ازت بهم نرسید!
دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم😡👋 خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد!
چندتا از طلبہ هاے👳👳 دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن، بہ سمتمون اومدن، حتما ڪار دخترها بود!
یڪے شون با لحن ملایمے گفت:
_سلام اتفاقے افتادہ؟ 😐
بنیامین با عصبانیت گفت:
_بہ تو چہ ریشو؟! 😠
با لبخند زل زد بہ بنیامین:😊
+چہ دل پرے از ریش من دارے!
سریع گفتم:
_این آقا مزاحمم شدہ!😏
پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:
_شما بفرمایید ما حلش میڪنیم! 😏
توقع داشتم اخم ڪنہ😕 و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟! 🙁
با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،
پشت سرم رو نگاہ ڪردم، داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد!
🌺🍃ادامه دارد....
🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸
@shahidgomnam
🌸🍃رمــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #چهاردهم
با عجلہ وارد دانشگاہ شدم،
در ڪلاس رو زدم و وارد شدم. پسرے ڪہ پاے تختہ بود برگشت بہ سمتم،
با دیدنش رنگم پرید😨 ڪمے استرس گرفتم!همون پسرے بود ڪہ با بنیامین صحبت ڪرد،بے اختیار دستم رو بردم سمت مقنعہ م،همونطور ڪہ برگشت سمت تختہ گفت:
_بفرمایید بشینید!
آروم رفتم بہ سمت یڪے از صندلے هاے خالے،بنیامین با اخم نگاهم 😠مے ڪرد توجهے نڪردم!
نگران بودم چطور برخورد ڪنہ،نڪنہ بخاطرہ اون روز سر درس ها ڪارے ڪنہ یا بہ دوست هاے حراستیش بگہ؟!😰
محمدے،یڪے از پسرهاے ڪلاس دستش رو برد بالا و گفت:😏✋
_ببخشید برادر،بہ خانم هدایتے نذرے ندادین!
با تعجب 😳نگاهشون ڪردم،پسر برگشت سمتش و گفت:
_بعداز ڪلاس بدید!
محمدے با پررویے گفت:
_اول وقتش فضلیت خاصے دارہ! 😏
بیشتر بچہ هاے ڪلاس باهم گفتن صحیح است صحیح است!
پسر لبخندے زد و گفت:
_مگہ نمازہ؟ 😊
محمدے شونہ اے بالا انداخت و گفت:
_نمیدونم والا!ما از ایناش نیستیم! 😕
و بہ یقہ پسر طلبہ اشارہ ڪرد،پسر قد بلند و متوسط اندامے ڪہ شلوار پارچہ اے مشڪے با پیرهن یقہ آخوندے سفید پوشیدہ بود،ریش ها و موهاے قهوہ ایش مرتب بود و هروقت صحبت میڪرد سفیدے دندون هاش مشخص میشد!
ملایم اما جدے گفت:
_ما حق سلیقہ داریم درستہ؟سلیقہ اے ڪہ بہ جامعہ مون آسیب نزنہ؟ 😊
ڪسے چیزے نگفت!
یقہ پیرهنش رو گرفت و گفت:
_همونطور ڪہ شما دوست دارین مدل یقہ پیرهنتون اونطور باشہ من هم این مدل یقہ رو دوست دارم! یقہ پیرهن من براے شما مشڪلے ایجاد میڪنہ؟من حق انتخاب ندارم؟ 😊
دیس خرما رو از روے میز برداشت و اومد بہ سمتم،همونطور ڪہ دیس رو جلوم گرفتہ بود رو بہ بچہ ها گفت:
_مطمئن باشید من اینطورے استخر نمیرم نگرانم نباشید! 😄🏊
همہ باهم گفتن اووووو، 😯 خرمایے برداشتم و تشڪر ڪردم.
یڪے از دخترها با خندہ گفت:
_برادر مگہ استخر رفتن حروم نیست؟ 😄
بچہ ها شروع ڪردن بہ خندیدن! 😄😀😃
برگشت ڪنار تختہ،با خندہ گفت:
_شما برید اگہ گناهے داشت اون دنیا گردن من! 😄
با تعجب 😳نگاهش ڪردم،این رفتار، رفتارے نبود ڪہ من از طلبہ ها میدونستم! 🙁😟
یڪے از دخترها ڪہ دید هنوز متعجبم گفت:
_خرما ڪار بچہ هاست!مثلا خواستن سر ڪلاس معارف مزہ بریزن!😊
مثل بقیہ نبود!
🌺🍃ادامه دارد....
🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸
@shahidgomnam
چند روز بود اومده بودیم اردو و از خانواده دور شده بودیم
روز اول دوری و احساس نمیکردم ولی ...
روز دوم به بعد احساس دلتنگی میکردم
همش فکر میکردم
خدایا واقعا رزمنده ها و مدافعان حرم
چطور این دلتنگی رو تحمل میکردن یا شایدهم ..
اونها به جز زیبایی چیزی نمیدیدند و نمیشنیدند ..🌹🌹🌹
خدایا از این حول حالنا نیز نصیب ما هم کن
الهیییی امییییییین
پیام یکی از دانش آموزان همراه در اردوی راهیان نــــــــــــــور😍☝️
@shaidgomnam
در تپه سلام که بودیم
یک دفعه اسمون شروع به باریدن کرد
اسمان ببار بر این خاک
تو هم میدانی اینجا مدفن لاله های بی سر و بی دست و بی سپر است
اسمان میخواهد با ورود ما به شلمچه
به خود ببالد که دارد مطهر میکند این خاک را و بگوید
هان ای جوان
با وضو وارد شووو اینجا محل شهادت
لاله های گلگون است 😭😭😭
پیام دانش اموز همراه در اردوی راهیان نــــــــــــور
@shaidgomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند همیشه دوست می دارد
#پدراورادراغوش بکشد اماگاهی تقدیر
#سنگ_قبرپدرراهم اغوش فرزند میکند😢
ای شهیـد ...
دستـی بـر آر ،
نفْس ما را هم تخریب کن
تا معبرِ آسمـــان
به روی مـا هـم باز شود ...
#خاک_از_عکس_رخ_ماه_پدر_میگیرد
#نازدانه_های_شهید_حاج_محمد_اقا
#روحانی_شهید_مدافع_حرم_محمد_پورهنگ
#دختران_بابایی_اند😭
@shahidgomnam
🌸🍃 #امیرےحسینونعمالامیر
خوشبختترینم ڪہ نیازم بہ ڪسے نیسٺ
من ریزه خوره سفرهے دربار حسینم
در زندگےام واسطہے فیض الهےسٺ
من تا ابد الدهـر بدهڪار حسینم
#همہ_زندگے_ماسٺ_اباعبدالله🌷
#شبزیارتیاربابــــــــــــــــــ😭💔✋
@Shahidgomnam
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
برای اسم #حسن حق نوشته غربت را
چه #عسگری بشود یا که #مجتبی باشد
@shahidgomnam
خیلیا تو ذهنشون سوال پیش میاد که امام حسن عسکری درسته یا عسگری!
اول اینکه در عربی(گ) نداریم
دوم اینکه عسگر به معنی بدون ثمر و بدون هسته است که انگور عسگری(بدون هسته) معروفه...
عمدا میگن امام حسن عسگری یعنی اینکه اماممون فرزند نداره وهدف تکذیب وجود مقدس امام زمان(ارواحنا فداه) است.
#لطفا_دقت_کنید👌
@shahidgomnam
💚 از آیــت الله بهجت پرسیدند :
🔶چه کار کنیم حتماً دعایمان مستجاب شود و استجابت یقینی و قطعی گردد؟🤔
🔶فرمودند :
👈«یکی از چارهجوییهای شرعی
برای استجابت دعا و برآورده شدن
حاجت خود این است که شخصی
که حاجت یا گرفتاری دارد، دعا کند
و از خدا بخواهد که،تمام گرفتاریهای
مشابه گرفتاری او را از تمام مؤمنین و
مؤمناتی که گرفتار هستند برطرف کند.
و یا هر حاجتی نظیر حاجت او دارند،
برآورده شود؛ 👌
💚👌زیرا در این صورت ملک برای خود انسان دعا میکند و دعای ملک مستجاب میشود.💚
🔶👈 اینگونه دعا کردن در حقیقت دعای به خود به طور معکوس است.»
🔶و موجب استجابت دعا خود شخص میشود.
@shahidgomnam
🍃🌸
🌺🍂🌺🍂
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🌺🍂🌺🍂