eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.7هزار ویدیو
86 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤امنیت کشورمون رو مدیون این عزیزان هستیم... نه پورشه سوار بودند نه ادعای ژن خوب داشتند و نه حسابهای میلیاردی داشتند اما همینها بودند که نگذاشتند نگاه خناسان به ایران بیفتد درود بر شرفشان❤ @shahidgomnam
از هر چہ هست و نیست گذشتم ولے هنوز در مرز چشمهاے تو گیرم فقط همین … #شهید_ابوتراب_شریعتی یادش با صلوات #روزتون _شهدایی🌷 @shahidgomnam
#نوڪرانہ←❤️ اولِ هفتہ بگوییـد جان بہ فـداےتوحـسین💕🌱 ڪہ اگرجان بہ لبت شـد بہ رهِ دوسـت شـود[💚] نمکِ شـورِتـویک عمـر زمیـن گیرم کرد♡🍃 مَـن بہ قربانِ تـو و نانِ حلالت ارباب❥°• #زندگےام_بہ_نامت_ارباب🖐 @shahidgomnam
#مهدی_جان 🍃🌸تا ڪی دل من چشم به در داشته باشد ای ڪاش کسی از تو خبر داشته باشد آن باد ڪہ آغشته به بوے نفس توست از کوچه‌ی ما ڪاش گذر داشته باشد 💟 @shahidgomnam
رو به راه نیست حال این بیچاره... این که کار تخریبچی رو بلدید یا نه نمیدونم... فقط میدونم به یه تخریبچی نیاز دارم... مین های زیادی در کمینم هست.. 😔😔😔😔😭😭😭😭😭 @shahidgomnam
بر آینه ی جمال داور صلوات بر آبروی آل پیمبر صلوات بر فاطمه ای که شد به شأنش نازل از سوی خدا سوره کوثر صلوات ♥️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم♥️ @shahidgomnam
‌قدری بخند قافیه ام را ؛ به هم بریز❗️ آقای من تبسم تـ❤️ـو ؛ فرق میکند❗️ سلام مهـ❤️ـربانترین ... #السلام_علیک_یابقیةالله @shahidgomnam
#یااباعبـدلله♥️●° •|در این جهان به خدا •|تا رمق به جان من است{💓} •|همیشه نام حسین‌(ع) •|بر سر زبان من است✿🌱 •|چہ گویمش ڪه محمد •|به وصف او فرمود:🌙🍃 •|منم از آن حسین و •|حسین از آن من است❥°• #همہ_زندگےماست_اباعبـدلله💚∞ 🌸🍃 @shahidgomnam
"نداریم" حاج عباس مسئول تدارکات گردان بود. او برای جلوگیری از اسراف، اجناسی را که مورد نیاز بچه ها بود به آنها می داد و مازاد بر آن را جواب رد میداد. کلمه "نداریم" همیشه بر زبانش جاری بود. بچه ها هم برای مزاح می گفتند: "ندارکات"😁 حاج حسین خرازی روزی به گردان آمد. او را به تدارکات گردان بردم و گفتم: "ما مسئول تدارکاتی داریم که در خواب هم به خوبی انجام وظیفه می کند." بالای سر حاج عباس که رسیدیم به حاج حسین گفتم: "حاج عباس را صدا بزن." او صدا زد: "حاج عباس" حاج عباس در حالت خواب گفت: "نداریم" دوباره گفت: "حاج عباس" حاج عباس غلتی خورد و گفت: "گفتم که نداریم." خنده، حاج حسین را امان نداد ...😂 @Shahidgomnam
seyedmahdimirdamad-@yaa_hossein.mp3
7.07M
ورود حضرت (س) به قم 🎵از نسل کوثری، که شد این شوره زارها 🎤سیدمهدی @Shahidgomnam
﷽ دوست خوبم ❗️ ⭕️قبر تنگ و تاریک خانه همیشگی توست... ⭕️مخصوص خودت،فقط برای تو... پنجره ندارد، درش هم با ورود تو تا قیامت بسته می شود... ⭕️اجازه نداری غیر از چند متر پارچه چیز دیگری با خودت،آنجا ببری... ⭕️وقتے آنجا نقل مکان کنی کسی به دیدنت نمےآید... ⭕️کسی برایت ایمیل نمےفرستد گروه های اجتماعے از لیستشان حذفت مےکنند... ⭕️مطالبت لایڪ نمےخورد... ⭕️تنهایک چیز به دردت مےخورد... ✔️نمازهایت.... ✔️صدقاتت.... ✔️ و اعمال نیکت.... 👈حال با خودت فکر کن ❗️ 💡برای رفتن آماده هـســـتی❓😔🤔 {★ @Shahidgomnam ★}
الهی تغییراتی هست که جز ✨ به تقدیر تو ممکن نیست ✨ دعاهایی هست که جز به آمین تو اجابت نمی‌شود ✨🙏 الهی هیچ‌کسی را از درگاهت دست خالی برنگردان 🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 شبتون پر از ستاره هایی که💫✨💫 آغازی دوباره رو نوید میدن😍 با آرزوی بهترینها برای شما خوبان ❤️ {★ @Shahidgomnam ★}
🔸 " در محضـر شهیـد " ... 💐ما منتظریـم .... ڪہ این 313 نفر (یاران امام زمان عج) بوجود بیایند و در خلال مبارزه ، در خلال تغییر و تحول نفسـانی است ڪہ بایـــد بوجود بیاینـد ... از خانه نشستن و خوابیدن نمی تـوان ڪادری متقـی ، مومن ، مدیر و مدبر بوجود آورد .🍃 🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🌷🕊اجرِ جهـاد ، شهــــادت است حتی جهـاد در راہِ علـم . . . 🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🍃🌸 🌹🕊تو رفتے شهــر بے تو بـوے تنهایــے ڱرفت🕊🌹 🕊 🌸🍃 {★ @Shahidgomnam ★}
تو همین عکسا این عکسای رنگی وسیاه و سفید هنوزم غوغای چشمای تو رو میشه دید چشمایی که این دنیا رو دید و دل برید... ✍سیره 💠 نماز اول وقت از همه چیز براش مهّم تر بود و حتی نمازش رو بر پست ترجیح داد و خدا پاداش نماز اول وقتش رو بهش داد و شهید شد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 {★ @Shahidgomnam ★}
🌹🕊زنده تر از تـو نمی بینم به دنیـا ای شهیــــــد در ڪلاسِ عشقِ تو ، استادهـا بنشسته اند ...🕊🌹 🌷🕊 {★ @Shahidgomnam ★}
🌷🕊ای دل تو چه میڪنے ...؟؟؟ میمانے مانند فڪہ در گودال قتلگاه و تا آخرین نفس استقامت میکنے ..؟ یـا مـیروے!!؟؟❤️ 🌹🕊 مدافع حرم آل الله الله_طالبی اقدم🕊🌹 {★ @Shahidgomnam ★}
⭕️ابراهیم میگفت: بهتره که شبها بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم بخونه. ‌ ✋ {★ @Shahidgomnam ★}
🌹🕊شهادت نردباݩن آسمـاݩن اسـت شهادت اوج عشـق تـا کهکشـان است 🕊شهادت یعنی یک دریادلیری شهادٺ بهتریـݩ راه خـدا اسـت 🔸اللّهمَ الرزُقنـا توفیق 🔹الشَّهاده فی سَبیلک 📸شهيد مدافع حرم {★ @Shahidgomnam ★}
. . . 🍃شبتون شهــــــدایے🍃 . . . @Shahidgomnam
اسم رمان: من با تو نویسنده؛ لیلی سلطانی چند قسمت: ۷۱ قسمت با ما همـــراه باشیـــــن😊👇 @shahidgomnam
🍃🌸رمـــان ... 🍃🌸 قسمت همونطور ڪہ با بهار از پلہ هاےدانشگاہ پایین مے رفتیم، نفسم رو بیرون دادم و گفتم: _مرگ مریم هنوز باورم نشدہ،یہ حس و حال گنگے دارم!😕 بهار دستم رو گرفت و گفت: _من ڪہ اصلا نمیشناسمش هنوز ناراحتم، چہ برسہ بہ تو ڪہ دخترشم جلوے چشمتہ!😒 رسیدیم نزدیڪ در دانشگاہ،🏢 یڪے از دخترهاے ڪلاس هراسون وارد شد با دیدن ما گفت: _بیاید ڪمڪ!😰 نفس نفس زنون بہ بیرون دانشگاہ اشارہ ڪرد و ادامہ داد: _استاد سهیلے! نگاهے بہ بهار انداختم😥👀 و دویدم بیرون! چندنفر هم پشت سرم اومدن، همونطور ڪہ چادرم رو بہ دست گرفتہ بودم بہ دو طرف خیابون نگاہ ڪردم، چندنفر سر خیابون حلقہ زدہ بودن!👥👥 با عجلہ دوییدیم بہ اون سمت، رو بہ جمعیت گفتم: _برید ڪنار!😥 دو تا از طلبہ ها👳♂👳♂ جمعیت رو ڪنار زدن، سهیلے نشستہ بود روے زمین، از گوشہ سرش خون مے چڪید، صورتش از درد جمع شدہ بود!😣 سریع گفتم: _بہ آمبولانس زنگ بزنید!😰🚑 ڪسے گفت: _تو راهہ!💨🚑 یڪے از طلبہ ها خواست ڪمڪ ڪنہ بلند بشہ ڪہ سریع گفت: _نڪن،فڪرڪنم پام شڪستہ!😣 بهار با عصبانیت گفت:😠 _بابا یڪے ماشین بیارہ آمبولانس حالاحالاها نمیرسہ! سهیلے لبش رو بہ دندون گرفت و با دست پیشونیش رو گرفت! دورہ امداد گذروندہ بودم بلند گفتم: _ڪسے چیزے ندارہ پاشو ببندیم؟ چندنفر با تعجب نگاهم ڪردن، نمیتونستم معطل این جمعیت بشم! چادرم رو درآوردم و نشستم رو بہ روے سهیلے! همونطور ڪہ نگاهش مے ڪردم گفتم: _ڪدوم پاتونہ؟😥 چشم هاش رو نیمہ باز ڪرد و آروم لب زد: _چپ!😣 سریع چادرم رو محڪم بستم بہ پاش! با صداے خفیف گفت: _مراقب خودت باش! از فعل مفرد😟 استفادہ ڪرد،معلوم بود حالش اصلا خوب نیست! صداے آژیر🚨 آمبولانس اومد، چندنفرے ڪہ درمورد ماجرا صحبت مے ڪردن صداشون بہ گوشم مے رسید:👤 _یه ماشین با سرعت💨🚙 از اون سمت اومد این بندہ خدا داشت مے رفت طرف دانشگاہ، بدون توجہ مستقیم رد شد خورد بهش! زیر لب گفتم: _بنیامین!😥 حالا متوجہ حرفش شدم! سریع سهیلے رو بردن بیمارستان، بهار بازوم رو گرفت: _هانے منو ڪہ نفرین نڪردے؟!😨😄 با تعجب نگاهش ڪردم و گفتم: _چے؟!😳 با خندہ گفت: _آخہ هرڪے ڪہ اذیتت ڪردہ دارہ میرہ زیر خاڪ!😄 محڪم بغلم ڪرد: _شوخے میڪنما،ناراحت نشے! ازش جدا شدم،بدون توجہ بہ حرفش گفتم: _حتما ڪار بنیامینہ فڪرڪنم تا ابد باید شرمندہ و مدیون سهیلے باشم!😒 بهار بہ شوخے گونہ م رو ڪشید: _فیلم زیاد مے بینیا حالا بذار مشخص بشہ، چادرتم ڪہ نصیب برادر سهیلے شد!😉😄 زل زدم بہ مسیرے ڪہ آمبولانس ازش گذشتہ بود. _بهار،امیرحسین چیزیش نشہ!😒 🌺🍃ادامه دارد.... 🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸 @Shahidgomnam
🎀رمان عاشقانه مذهبی🎀: 🌸🍃رمـــان ... 🌸🍃 قسمت مادرم پوفے ڪرد و با عصبانیت زل زد توے چشم هام:😠 _اینا رو الان باید بگے؟! از پشت میز آشپزخونہ بلند شدم، همونطور ڪہ در یخچال رو باز میڪردم گفتم: _خب مامان جان چہ میدونستم اینطور میشہ؟!😕 لیوان آبے براش ریختم و برگشتم سمتش: _اشتباہ ڪردم،غلط ڪردم!😒 مادرم دستش رو گذاشت زیر چونہ ش و نگاهش رو ازم گرفت. لیوان آب رو، گذاشتم جلوش. بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت: _هر روز باید تن و بدن من بلرزہ ڪہ بلایے سرت نیاد!دیگہ میتونم بذارم از این در برے بیرون؟ سرم رو انداختم پایین، 😔موهام پخش شد روے شونہ م،مشغول بازے با موهام شدم. _هانیہ خانم با توام!😠 همونطور ڪہ سرم پایین بود گفتم: _حرفے ندارم،خربزہ خوردم پاے لرزشم میشینم اختیار دارمے،هرڪارے میخواے باهام ڪن اما حرف من استادمہ!😔 لیوان آب رو برداشت و یہ نفس سر ڪشید.از روے صندلے بلند شد،با جدیت نگاهم ڪرد و گفت:😐 _توقع نداشتہ باش ناز و نوازشت ڪنم یہ مدتم بهم ڪار نداشتہ باش تا فڪر ڪنم. سرم رو بلند ڪردم و مطیع گفتم: _چشم!😔✋ ادامہ دادم: _بچہ ها میخوان برن ملاقات منم برم؟😒 روسریش رو از روے مبل برداشت و سر ڪرد: _نہ!فاطمہ ڪار دارہ باید برے پیش عاطفہ حالش خوب نیست!سر فرصت دوتایے میریم منم باهاش صحبت میڪنم!😠 شونہ هام رو انداختم بالا و باشہ اے گفتم! داشتم میرفتم سمت اتاقم ڪہ گفت: _هانیہ توقع نداشتہ باش چیزے بہ بابات نگم! ایستادم،اما برنگشتم سمتش!خون تو رگ هام یخ زد،نترسیدم نہ! فڪر غیرت و اعتماد پدرم بودم!چطور میتونستم تو روش نگاہ ڪنم؟!😣😒 بے حرف وارد اتاق شدم ڪہ صداے زنگ موبایلم اومد، موبایلم رو از روے تخت برداشتم و بے حوصلہ بہ اسم تماس گیرندہ نگاہ ڪردم.بهار بود، علامت سبز رنگ رو بردم بہ سمت علامت قرمز رنگ: _جانم بهار.😒 صداے شیطونش پیچید: _سلام خواهر هانیہ احوال شما امیرحسین جان خوب هستن؟😁 و ریز خندید،یاد حرف دو روز پیشم افتادم،بے اختیار بود!با حرص گفتم: _یہ حرف از دهنم پرید ببینم بہ گوش بے بے سے ام میرسونے!😤 +خب حالا توام انگار من دهن لقم؟!🙁آخہ از اون حرف تو میشہ گذشت؟ صداش رو نازڪ ڪرد و ادامہ داد: _بهار امیرحسین چیزیش نشہ!داریم میریم ملاقات امیرحسین بیا دیگہ! نشستم روے تخت. _نمیتونم بهار،ڪار دارم! +یعنے چے؟مگہ میشہ؟😳 _سرفرصت میرم! با شیطنت گفت: +پس تنها میخواے برے اے ڪلڪ!😜 با خندہ گفتم: _درد!با مامانم میخوام برم،مسخرہ دستگاهے!😬 +پس مامانو میبرے دامادشو ببینہ!😄 خندیدم: _آرہ من و سهیلے حتما!😄 با هیجان گفت: +سهیلے نہ،امیرحسین! راستے دیدے گفتم زیاد فیلم میبینے؟😉 چینے بہ پیشونیم دادم. _چطور؟😟 +ڪار بنیامین نبودہ ڪہ،ماجرا رو جنایے ڪردے! ڪنجڪاو شدم. _پس ڪار ڪے بودہ؟😳 با لحن بانمڪے گفت: +یہ بندہ خداے مست! خیالم راحت شد، احساس دِين و ناراحتے از روے دوشم برداشتہ شد!😊 از بهار خداحافظے ڪردم و رفتم سمت ڪمدم، سہ ماہ از مرگ مریم گذشتہ بود اما هنوز لباس سیاہ تنشون بود،😕 بخاطرہ مراعات،شال و سارافون بہ رنگ قهوہ اے تیرہ تن ڪردم،چادر نمازم رو هم سر ڪردم،از اتاق رفتم بیرون. مادرم چادر مشڪے سر ڪردہ بود با تعجب گفتم:😳 _جایے میرے؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد: _آرہ حال امین خوب نیست فاطمہ میخواد ببرتش دڪتر میرم تنها نباشہ! با مادرم از خونہ خارج شدیم،دڪمہ آیفون رو فشردم! بدون اینڪہ بپرسن در باز شد! وارد حیاط شدیم، خالہ فاطمہ بے حال سلامے ڪرد و رفت سمت امین ڪہ گوشہ حیاط نشستہ بود!😒 ڪنارش زانو زد: _امین جان پاشو الان آژانس🚗 میرسہ! امین چیزے نگفت،چشم هاش رو بستہ بود! مادرم با ناراحتے رفت بہ سمتشون و گفت: _چے شدہ فاطمہ؟😒 خالہ فاطمہ با بغض زل زد بہ بہ مادرم و گفت:😢 _هیچے نمیخورہ نمیتونہ سر پا وایسہ!ببین با خودش چے ڪار ڪردہ؟ و بہ دست امین ڪہ خونے بود اشارہ ڪرد!مادرم با نگرانے نگاهے بہ من ڪرد و گفت:😨 _برو پیش عاطفہ! همونطور ڪہ زل زدہ بودم بہ امین رفتم بہ سمت خونہ ڪہ امین چشم هاش رو باز ڪرد و چشم تو چشم شدیم! 👀 سریع نگاهم رو ازش گرفتم،چشم هاش ناراحتم مے ڪرد،پر بود از غم و خشم! قبل از اینڪہ وارد خونہ بشم عاطفہ اومد داخل حیاط،هستے ساڪت تو بغلش بود! خالہ فاطمہ با عصبانیت بہ عاطفہ نگاہ ڪرد و گفت:😠 _ڪے گفت بیاے اینجا؟باز اومدے سر بہ سرش بذارے؟ عاطفہ چیزے نگفت، 😒خیرہ شدہ بودم بہ هستے، 👶خیلے تپل شدہ بود، سرهمے سفید رنگش بهش تنگ بود!با ولع دستش رو میخورد! مادرم با لبخند بہ هستے نگاہ ڪرد و گفت:😊 _اے جانم،عاطفہ گشنشہ! عاطفہ سر هستے رو بوسید و گفت: _آب جوش نیومدہ!🍼 امین از روے زمین بلند شد،رفت بہ سمت عاطفہ، با لبخند زل زد بہ هستے، هستے دستش رو از دهنش درآورد و دست هاش رو بہ سمت امین گرفت،با خندہ از خودش صدا در مے آورد، لبخند امین عمیق تر شد، 😊با دست سالمش هستے رو بغل ڪرد و پیشونیش رو بوسید با صداےبمش گفت: _جانم بابایے!😍 @Shahidgomnam
الگوی_من_شهدا روایتگری_شهدا 💠دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!! ✅در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. گناهان یک هفته او اینها بود : 🔸شنبه : بدون وضو خوابیدم . 🔸یکشنبه : خنده بلند در جمع . 🔸دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم . 🔸سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم . 🔸چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت . 🔸پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم . 🔸جمعه : تکمیل نکردن 1000 و بسنده به 700 صلوات . راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می گوید : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...!!
🍂🍂🍂 شَبانْگاهْ... وَقْتی... دِلَمْ... میگیرَدْ... پَروانِه... دَرونَمْ... را... راهی میکُنَمْ... کِنارَت... بَرْ سَر مَزارَت... آنْگاه با خیال راحَت... بَر سَنْگ قَبْرَتْ دَسْت کشیده... و... هِقْ هِقْ میکنم... 🍂🍂🍂 شهیدم... @Shahidgomnam
خیلے ها آرزوهـــــایشان را پشت #سنـگر جا گذاشتند شده ازخودت بپرسے مگر آنهــا #دل نداشتند #شهدا_شرمنده_ایم😔 شهدا رهرو میخوان نه شرمنده...💔 @Shahidgomnam
#سخنی_از_شهید_چمران 🍃آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند، آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند، آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند، آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند... پس خدایا : به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . @shahidgomnam
حرف دارم ؛ خَالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ ... غم روی سنگینی میکنه ؛ کَاشِفَ کُلِّ مَکْرُوبٍ ... اندوهگین هستم ؛ فَارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ ... پس رو ناامید نکن ؛ رَجَائِی عِنْدَ مُصِیبَتِی ... @shahidgomnam