#عاشقانه_حلال
مدافع عشق/ قسمت21
– سلام علیکم. خوب هستید؟
– سلام عزیز مادر. بیا تو.
– نه دیگه. اگر حاضرید لطفاً بیاید که راه بیفتیم.
– من که حاضرم! منتظراین…
هنوز حرف مادرم تمام نشدهرو می شوم و می پرم جلوی در.
نگاهم می کنی.
– سلام.
مثل خودت سرد جواب می دهم.
– سلام.
مادرم کمک می کند چادرم را سر کنم و از خانه خارج می شویم. زهرا خانوم روی صندلی شاگرد نشسته. در را باز می کند و تعارف می زند تا مادرم جلو بنشیند.
راننده سجاد است و فاطمه و زینب هم عقب نشسته اند. مادرم تشکر می کند و سوار می شود.
“پس من و تو کجا بشینیم!؟” مادرت می خندد.
– شرمنده عروس گلم! یه جوری شده که تو و علی مجبورید با موتورش بیایید.
و اشاره می کند به جلو. موتورت کنار تیر برق پارک شده. لبخندی می زنم و می گویم:
– دشمنت شرمنده مامان. اتفاقاً از بوی ماشین خیلی خوشم نمیاد.
همان لحظه تو پوزخندی می زنی و جلوتر از من سمت موتور می روی. سجاد هم ماشین را روشن و حرکت می کند. پشت سرت راه میفتم. سکوت کرده ای حتی حالم را نمی پرسی. پس اشتباه فهمیده بودم. تو همان سنگدل قبلی هستی. فقط اگر هفته پیش اشک می ریختی به خاطر شوک و فضای ایجاد شده بود. صدایم را صاف می کنم و می گویم:
– دست منم بهتر شده.
– الحمدلله.
“چقدر یخ!”
سوار موتور می شوی. حرصم می گیرد. کیفم را بینمان می گذارم و سوار می شوم. اما نه. دوباره کیف را روی دوشم می اندازم و از پشت دستانم را محکم دورت حلقه می کنم. حس می کنم چیزی در من تغییر کرده. شاید دیگر دوستت ندارم. فقط می خواهم تلافی کنم. از آینه به صورتم نگاه می کنی.
– حتماً باید این جوری بشینی؟
– مردا معمولاً بدشون نمیاد.
اخم می کنی و راه میفتی.
*
پارک خلوت است و شاید بهتر بگویم پرنده هم پر نمی زند. مادرم میوه پوست می کند و گرم صحبت با زهرا خانوم می شود.
– می بینم که آقای شما هم نیومدن، مثل آقای ما.
– آره. علی اصغر رو برده پیش یکی از همرزماش.
از جایم بلند می شوم و به فاطمه اشاره می کنم تا دنبالم بیاید. حرف گوش کن به دنبالم می آید.
– نظرت چیه بریم تاب بازی؟
– الآن؟ با چادر؟
– آره خُب. کسی نیست که.
مردد نگاهم می کند. دستش را با شیطنت می کشم و سمت زمین بازی می رویم. سجاد به پیست دوچرخه سواری رفته بود تا دوچرخه کرایه کند. تو هم روی یک نیمکت نشسته ای و کتاب می خوانی. اول من سوار تاب می شوم و زیر چشمی نگاهت می کنم. می خواهم بدانم عکس العملت چه خواهد بود. فاطمه اول به تماشا می ایستد ولی بعد از چند دقیقه سوار تاب کناری می شود و هر دو با هم مسابقه سرعت می گذاریم. کم کم صدای خنده هایمان بلند می شود. نگاهت می کنم از روی نیمکت بلند می شوی و عصبی به سمتمان می آیی.
– چه خبرتونه؟ زشت نیست!؟ یهو یکی بیاد چی!؟ آروم تربخندید.
فاطمه سریعاً تاب را نگه می دارد و شرم زده نگاهت می کند. اما من اهمیت نمی دهم. دوست دارم کمی هم من نسبت به تو بی اهمیت باشم.
– ریحانه با تو هم هستما. تاب رو نگه دار.
گوش نمی دهم و سرعتم را بیشتر می کنم.
– ریحان مجبورم نکن نگهت دارم.
– مگه می تونی؟
پوفی می کنی. آستین هایت را روی ساق دست هایت تا می زنی. این حرکت یعنی هشدار.
– نگهت دارم یا خودت میای پایین؟
– یه بار گفتم که نمی تونی…
– هنوز جمله ام کامل نشده که دستت را دراز می کنی ومچ پایم را می گیری. تاب شروع می کند به لرزیدن. تعادلم را از دست می دهم و جیغ می کشم.
– هیس!
عصبی پایم را می کشی و من با صورت توی بغلت پرت می شوم. دست باند پیچی شده ام بین من و تو می ماند و من از درد “آخ” بلندی می گویم. زهرا خانوم از دور بلند می گوید: خب مادر این کارا جاش تو خونه ست.
و با مادرم می خندند. تو خجالت زده خودت را عقب می کشی و در حالی که از خشم سرخ شده ای می گویی: شوخی این جوری نکن. هیچ وقت.
ادامه دارد....
نویسنده این رمان :
محیا سادات هاشمی
🌸🍃
#مهـدی_جان!
#نفـس بـدون تو
همچون #عذاب گشته بیـا
#حـرم به دست حرامی
#خـراب گشتـه بیـا
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
🌸🍃
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| موسیقی عاشقانه قرآنیها
🎤با صدای رعد الکردی
#من_عاشق_قرآنم
#حفظ_قرآن_بسیااااار_آسان_است
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🌹🌸هرگـاه شب جمعه "شهـدا" را يـاد ڪرديد، "آنها" شمـا را نزد "سیدالشهدا(علیه السّلام)" یاد مے ڪننـد.
بیاد شهید_ابراهیم_هادے
ابراهیم_جان_التماس_دعا
شادی_روحش_صلوات 🌷
☑️ سلام بر ابراهیم
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🍁🌾🍂
🌾🍂
🍂
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ
گفٺ: اسڪلہ چه خبر؟
گفتم: منتظـــــر شماسٺ
ڪہ برے شهیـــ🌷ــد شی!
《خندیـــــد و رفـــــٺ》
وقتی پیکرش رو آوردن گریـــــہام گرفٺ
گفتم: من شوخے کردم؛
تو چرا شهیـــــد شدے؟! 💔
°•{شبتون مملو از عطر و یاد
#شهیـــــد_تورجــــــــــیزاده🌹🍃}•°
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
شب است و دوبارہ
#یادیاران
بخاطرم شرارہ زد
هـواے دیدن آن
#دوستداران
بہ دلم جوانہ زد
🍀 #شبمان_آرام_و_خدایے 🍀
#شهید_ولی_بیات
#مرگ برآمریکا یادتان نرود.
امشبم پر از نسیم
#عطر_حضورت
#شهـید_عزیزم
🌷 #شهید_ولی_بیات🌷
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 #شبتون_شهدایی 🌹
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
⚘﷽⚘
🖇مهدی_جان...🌼
میگویند صاحب زمانے
صاحب تمام ثانیه ها و دقیقه ها
چه بد است ...
این که زماڹ حاضر باشد
و صاحبش غایب😔
چه زماڹ پوچ و بی معنایی
پس ای صاحب بیـا
که زمانت سخت به تواحتیاج دارد....
🌼 الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ 🌼
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی زیبا از داخل ضریح امام حسین(ع)
بفرستید برای عاشقان ارباب
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
👌یــــ❗️ــــک تلنـــ⚠️ــگر
👈گفتم ...
⁉️اگر در کربلا بودم ،تا پای جان برای حسین ( ع ) تلاش میکردم 😢
👈گفت ...
👌یک حسین ( ع ) زنده داریم
✅نامش مهدی (عج ) است 😭
⁉️تاحالا برایش چه کرده ای😔 #تلنگر
مدتی است یادمان رفته😔
پسری مانده از تبار علی 😞
اوکه برای سپاه بی سردار خود سال هاست به دنبال ۳۱۳ نفر میگردد
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
روے دیوار هر ڪوچه اے ڪه نگاه مےڪنے
عڪس یه شهید رو زدن
اماچند نفراز آدماے این شهر
دلشون رو زدن←به نام شهدا...💔
#شهدا_دستمان_رابگیرید✋
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#یاد_تـو حس قشنگے ستــــ
که در دل دارمــــ....
یاد تـو خاطره اے ستـــ
که بـر #جان دارمـــ ....
ندهمـــ یاد تـو را بر کس دیگر #هرگز
نه که من ندهمـــ یاد تـو را
جانشینے که پُر کند
#جاے_تـو را
هرگز نیستـــ....
#رفیقشهیدم❤️
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#عاشقانه_شهدا🌷
💞 به حمید گفتم: چی شده امروز بدون #عجله صبحونه میخوری ؟ [ حمید چون #تعقیبات نماز صبحش طولانی می شد برای اینکه به سرویس محل کارش برسه، با عجله صبحونه می خورد ]
💕گفت: امروز با سرویس نمیرم سر کار. با تعجب پرسیدم چرا ؟! حمید جواب داد: بخاطر #چادری که دادی به همکارم بدم برا خانمش !!!
💕نمیخوام حتی به اندازه سنگینی یک چادر از #بیت_المال (سرویس) #استفاده_شخصی کنم.
📚 کتاب یادت باشد
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#به_روایت_همسر
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢🌟💢🌟💢
چه کسانی سوختند که من و تو امروز وایسادیم اینجا.⁉️⁉️⁉️⁉️
❣ #مظلومترین_مادر_شهید_در_ایران⁉️😢
(حتما حتما گوش دهید و نشر دهید.)👌
( ما مدیون قطره قطره خون شهیدانیم ❣❣❣)
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای با سردار دلها
آماده جنگ باش
#سردار_قاسم_سلیمانی
لحظه ای با سردار دلها
آماده جنگ باش
#سردار_قاسم_سلیمانی
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147