eitaa logo
شمیم افق
1.2هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
6.6هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 از تبار خاکیان افلاکی 1️⃣ لحظه‌‌ی شهادت در سِمَت فرماندهی لشکر، به اندازه یک بسیجی حقوق‌‌‌‌ می‌‌گرفت. 2️⃣ سر سفره که آمدم، دیدم دارد نان خشک‌‌های تویِ سفره را جمع‌‌‌‌ می‌‌کند و‌‌‌‌ می‌‌خورد. همان شد ناهارش. 3️⃣ لباس نو تنش‌‌‌‌ نمی‌‌کرد. همیشه‌‌‌‌ می‌‌شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد، امّا همیشه تمیز و اُتو کرده بود.پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق‌‌‌‌ می‌‌زد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 از تبار خاکیان افلاکی 1️⃣ لحظه‌‌ی شهادت در سِمَت فرماندهی لشکر، به اندازه یک بسیجی حقوق‌‌‌‌ می‌‌گرفت. 2️⃣ سر سفره که آمدم، دیدم دارد نان خشک‌‌های تویِ سفره را جمع‌‌‌‌ می‌‌کند و‌‌‌‌ می‌‌خورد. همان شد ناهارش. 3️⃣ لباس نو تنش‌‌‌‌ نمی‌‌کرد. همیشه‌‌‌‌ می‌‌شد لااقل یک وصله روی لباس هایش پیدا کرد، امّا همیشه تمیز و اُتو کرده بود.پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق‌‌‌‌ می‌‌زد. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 داستان خانه‌‌ی مدیر 🌿 خانه‌‌‌‌‌‌اش یک اتاق بیشتر نداشت، اما بچّه‌‌‌‌ها‌‌‌‌ می‌‌توانستند هر ساعتی که‌‌‌‌ می‌‌خواهند بیایند تو، بنشینند روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند. از همسر ثروتمندش در همین اتاق پذیرایی کرد و او چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفش هایش را بکند و بنشیند روی زمین! 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مهریه‌‌ی از جنس مقاومت اسلامی 🌿 همسر شهید: از قبل به پدر و مادرم گفته بودم که دوست دارم مَهرم چی باشه، «یک جلد کلام الله مجید و یک اسلحه» آقا مهدی پرسید: «نظرتون راجع به مهریه چیه؟» گفتم: «هر چی شما بگین.» گفت: «یک جلد قرآن و یک کلت کمری. چه طوره؟» گفتم: «قبول.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل 1️⃣ گفته بود: «آقا مهدی، ناسلامتی شما فرمانده‌‌ی لشکر ما هستید. اَقلاً حساب آبروی ما را بکن! دست از سر کچل این پوتین‌‌های مادر مرده بردار!» جواب شنید: «تازه تعمیرند! چند هزار کیلومتر دیگر کار‌‌‌‌ می‌‌کنند!» 2️⃣ بچّه‌‌‌‌ها پوتین کهنه‌‌‌‌‌‌اش را برداشته بودند و پوتینِ نو جایش گذاشته بودند. آقا مهدی وقتی فهمید، ناگهان برآشفت و گفت: «بنده‌‌ی خدا! کار خوبی نکردی. مگه خودم‌‌‌‌ نمی‌‌تونم پوتین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام رو عوض کنم؟ بابا! من دلم‌‌‌‌ می‌‌خواد تا وقتی کفش و لباسم قابل استفاده است، از آن استفاده کنم. اگر پوتین نو اضافه دارید، به آن بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی می‌‌رسد که درس را ول کرده و به جبهه آمده اند.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مبارزه با اسراف 🌿 تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت: «برادر رحمان! این نان را‌‌‌‌ می‌‌شود خورد؟!» گفتم: «بله آقا مهدی،‌‌‌‌ می‌‌شود.» دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت:«این را چطور؟» من سرم را پایین انداختم. چه جوابی‌‌‌‌ می‌‌توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد: «اللّه بنده سی، چرا کفران نعمت‌‌‌‌ می‌‌کنید؟ آیا‌‌‌‌ می‌‌دانید که این نان‌‌‌‌ها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا‌‌‌‌ می‌‌رسد؟... هیچ‌‌‌‌ می‌‌دانید که هزینه‌‌ی رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا لا اقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید...» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ساده و به دور از جلوه‌‌های دنیاگرایی 1️⃣ همیشه یک نوع غذا‌‌‌‌ می‌‌خورد. محال بود در سفره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دو نوع غذا باشد و او از دو نوع بخورد. 2️⃣ خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. وقتی آمد، دوباره همان لباس‌‌های کهنه تنش بود. نپرسیدم. خودش گفت: «یکی از بچه‌‌های سپاه عقدش بود. لباس درست و حسابی نداشت.» 3️⃣ خرید عقدمان، یک حلقه نهصد تومانی برای من بود. همین و بس. بعد از عقد رفتیم حرم. بعدش گلزار شهدا. شب هم شام خانه‌‌ی ما. صبح زود، مهدی برگشت جبهه. 4️⃣ تازه فرمانده‌‌ی لشگر شده بود. موقع رفتن تا دم در دنبالش رفتم. پرسیدم «وسیله دارین؟» گفت: «آره» هر چه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم. رفت طرف یک موتور گازی، موقع سوار شدن، با لبخند گفت: «مال خودم نیس، از برادرم قرض گرفتم.» 5️⃣ اگر جلوی سنگرش یک جفت پوتین کهنه و رنگ و رو رفته بود،‌‌‌‌ می‌‌فهمیدیم هست، والا‌‌‌‌ می‌‌رفتیم جای دیگر دنبالش‌‌‌‌ می‌‌گشتیم. 6️⃣ غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه‌‌‌‌ می‌‌کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلوش گذاشتند. خیال کردم که سوپ، چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نان‌‌‌‌ها را خرد کرد، ریخت توش، شروع کرد به خوردن... 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 درست مثل همه رزمنده ها 🌿 یک روز گفتند فرمانده‌‌ی لشگر‌‌‌‌ می‌‌خواهد بیاید بازدید خط ما. وقتی آقا مهدی آمد، اصلاً باورمان نشد. یعنی فرمانده لشگر همین است! درست مثل خود ما! ساده، با سر و وضع خاکی و.... 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
💗 روی موکت زندگی می‌کنند ❣️ من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری ‌(‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله خامنه ای) در خانه، بیش از یك نوع غذا بر سفره ندارند. خانواده معظم لَه روی موكت زندگی می‌كنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یك فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موكت پناه بردم! 📚 ‌(شیرازی، پرتوی از خورشید، ص53، به نقل از سید احمد خمینی) 🆔 @ShamimeOfoq
💗 زندگی با لوازم 50 سال قبل ❣️ زندگی ساده او ‌(حضرت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله العظمی بهجت) در خانه‌ای قدیمی و محقر، گواهی صادق بر روح زاهدانه این پیر فرزانه است. هنوز هم گلیم‌‌‌‌های 40 سال قبل در 2 یا 3 اتاق کوچک آن به چشم می‌آید و دیوار کهنه و فرسوده خانه از سابقه طویل آن حکایت می‌کند. اشیایی در این منزل دیده می‌شوند که از 50 سال پیش بدین سو، به این مرجع تقلید اسلامی وفادار مانده اند و از زندگی او خارج نشده اند. 📚 ‌(گلشن ابرار، ج6، ص373) 🆔 @ShamimeOfoq
💗 بسیار ساده، ولی گوارا و باصفا ❣️ در نخستین روزی که همراه شهید هاشمی نژاد به منزلش رفتم، ساده زیستی او ‌(‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله شیخ محمد کوهستانی) خیلی ‌(توجه) مرا جلب نمود. اتاقی که برای پذیرایی میهمانان در نظر گرفته بود، اگرچه بزرگ بود؛ اما آن را با حصیر مفروش نموده بود و در گوشه آن منبری کوتاه، یک جلد قرآن بزرگ، یک جلد رساله و چند عدد مُهر وجود داشت و دیگر چیزی دیده‌ نمی‌شد؛ ولی معنویتی شگفت بر آن جا حاکم بود. انسان را از توجه به دنیا باز می‌داشت و متوجه به خدا می‌کرد. میهمانان هم اغلب از بستگان طلاب مدرسه کوهستان و مراجعین بودند. به عادت همیشگی، نماز در مسجد به جماعت خوانده می‌شد. آن گاه همه به محل اقامت ایشان برمی گشتند و در آن جا منتظر غذا بودند. نوع غذا و پذیرایی به قدری ساده و همراه با صفا و گشاده رویی بود که لذت و گوارایی آن را‌ نمی‌توان وصف کرد. برای هر میهمانی یک کاسه آش، آن هم در ظروف سفالین و مقداری نان در سفره قرار می‌داد که اکثر میهمانان نان را برای تبرک به همراه می‌بردند. 📚 ‌(ابطحی، پرواز روح، ص172 و 173؛ در احوالات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله شیخ محمد کوهستانی) 🆔 @ShamimeOfoq
💗 سماور برقی را پس بدهید ❣️ در زمان ریاست جمهوری ایشان ‌(حضرت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیت‌الله خامنه ای)، یک روز از من خواستند، سماوری برایشان تهیه کنم. من به بازار رفتم و با زحمت زیاد، یک سماور برقی با قیمت تعاونی خریدم. فردای آن روز، ایشان فرمودند: سماور را پس بدهید. من گفتم: حاج آقا! ما خیلی تلاش کردیم تا سماور برقی با قیمت تعاونی پیدا کنیم. فرمود: «برای ما سماور نفتی تهیه کنید؛ زیرا کشور ما در حال جنگ است و درست نیست با این وضع، ما از سماور برقی استفاده کنیم.» 📚 ‌(صدری، گلهای باغ خاطره) 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 فقط دو دست لباس 🌿 این اواخر دو دست لباس بیشتر نداشت. یکی را‌‌‌‌ می‌‌شست و آن یکی را‌‌‌‌ می‌‌پوشید. وقتی که من روز تولدش یا عید برایش لباس‌‌‌‌ می‌‌خریدم تا بهانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دستش نباشد، گفت: «یک خواهش ازت دارم. اونم اینکه دیگه برام لباس نخری.‌‌‌‌می‌‌دونی که‌‌‌‌ نمی‌‌پوشم.» امّا با این وجود قبل از انقلاب، شیک پوش ترین افسر ارتش توی گارد بود. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مخالف تجملات 🌿 همیشه در یک اتاق‌‌‌‌ می‌‌نشستیم. خوشش‌‌‌‌ نمی‌‌آمد که مسؤول دفترش در اتاق دیگری باشد. یک بار دکور اتاق را عوض کردم. وقتی برگشت، از دیدن این وضعیت ناراحت شد و گفت: «این دوگانگی‌‌‌‌ها چه معنایی دارد؟» بعد آستین‌‌‌‌ها را بالا زد و همه چیز را به حالت اول برگرداند. 🌸✨ یاد و خاطره پاسدار مخلص، شهید یوسف کلاهدوز را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم. ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 زهد فاطمی 🌿 همواره حضرت زهرا سلام الله علیها در لباس پوشیدن میانه رو بود، لباس های قیمتی و فاخر نمی پوشید، بلکه برای یک مدّتی لباسی می پوشید که با لیف درخت خرما، دوازده وصله زده شده بود. اما خوراک و غذای حضرت زهرا و فرزندانش، در بیشتر وقت ها، ساده بود. خود حضرت با دستان مبارک، آرد درست کرده و آن را می پخت. چه بسیار وقت هایی که حضرت به همراه فرزندانش گرسنه بودند و تا سه روز، لب به غذا نمی زدند یا هر کدام از آن ها به غذای اندکی اکتفا می کردند. اما با تمام این سختی ها، همواره پروردگار عزّوجلّ بر ایشان لطف نموده و بعضی وقت ها، غذایی از بهشت، بر او فرود می آورد تا بزرگی و عظمت خود را به او نمایان نموده و تلاش و کوشش حضرت را ارج می نهاد. حضرت زهرا سلام الله علیها غذای بهشتی را می گرفت و آن را پیش همسر و فرزندانش می آورد و با هم تناول می کردند. 📚 [الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهرا سلام الله علیها، الأنصاری. ج 1، ص184] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ساده زیستی 🌿 شیخ ابونصر طبرسى، در مكارم الاخلاق، از امام باقر علیه السلام روایت كرده كه گفت: «هنگامى كه على علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها را تزویج نمود، در خانه اش، فرشى از ماسه پهن كرد، و تشكِ آن ها، یك پوست گوسفند بود، و متّكاى آنها، پوستى بود كه داخل آن را از لیف خرما پر كرده بودند، و رخت آویزى در خانه نصب كرد كه بر آن مشك آب را آویزان مى كردند، و بر درب خانه نیز پرده اى نصب نمود. و حسین بن نعیم از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه آن حضرت فرمود: «رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله، فاطمه را، در حالى به خانه على علیه السلام فرستاد كه روپوش او یك عبا، و زیرانداز او، از پوست خرما و متّكاى او پوستى بود كه داخل آن را از لیف خرما پر كرده بودند.» 📚 [زندگانى حضرت زهرا سلام الله علیها، ترجمه بحارالانوار، ص483] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تعجب سلمان از لباس فاطمه 🌿 سیّد بن طاوس در كتاب الدروع الواقیة، به نقل از كتاب زهد النبى، نوشته ابوجعفر احمد قمى روایت نموده: هنگامى كه آیات «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ » (حجر، 43و) نازل گردید، پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله به شدّت گریان شد و اصحاب آن حضرت نیز گریستند؛ در حالى كه نمى دانستند چه آیه اى بر پیامبر نازل شده و كسى نیز قدرت نداشت با آن حضرت سخن بگوید و علّت گریه ی شدید او را جویا شود. چون پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله هر گاه فاطمه سلام الله علیها را مى دید، خوشحال مى شد؛ لذا سلمان فارسی، یكى از اصحاب پیامبر به سوى خانه فاطمه روان گردید، چون بر در خانه آن حضرت رسید، مشاهده نمود كه وى مشغول آسیاب كردن جو مى باشد و در آن حال این آیه را مى خواند: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى » (قصص، 60)، سلمان به فاطمه سلام الله علیها سلام كرد و آنچه را كه براى رسول خدا رخ داده بود، شرح داد؛ حضرت فاطمه دست از كار كشید و لباسى را كه دوازده جاى آن با برگ نخل وصله شده بود پوشید و از اطاق خارج شد تا به نزد رسول خدا برود، سلمان فارسى هنگامى كه نظرش به لباس فاطمه سلام الله علیها افتاد، منقلب شده به شدّت گریان گردید و گفت: «دختران قیصر و كسرى غرق در ابریشم هستند، در حالى كه لباس دختر پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله پشمینه اى مندرس و پر از وصله است.» هنگامى كه حضرت فاطمه نزد پیامبر رسید، درباره تعجّب سلمان فارسى از لباسش سخن گفت و فرمود: «سوگند به خداوندى كه تو را مبعوث فرموده، مدت پنج سال است كه من و على، غیر از یك پوست گوسفند، كه روزها شترمان روى آن علف مى خورد و شب ها آن را به جاى تشك مورد استفاده قرار مى دهیم، چیز دیگرى نداریم و متّكاى ما از جنس پوست است كه درون آن را با لیف خرما پر كرده ایم.» رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با شنیدن این سخنان، به سوى سلمان بازگشته فرمود: «دخترم فاطمه از گروه "سابقین" است.» بعد از این سخنان فاطمه سلام الله علیها خطاب به رسول خدا فرمود: «جانم به فداى شما، چه چیزى باعث شده بود كه شما آن قدر گریان شوید؟» رسول خدا آن دو آیه اى را كه بر وى نازل شده بود، براى فاطمه تلاوت نمود، پس از شنیدن آن آیات، فاطمه سلام الله علیها سر خود را به زیر افكند و فرمود: «واى بر آن كسى كه داخل دوزخ شود.» هنگامى كه سلمان، آن دو آیه را شنیده و سخنان فاطمه را در مورد آن ها استماع نمود، گفت: كاش كه من نسبت به خانواده ام گوسفندى مى بودم و آنان گوشت مرا مى خوردند و پوستم را پاره پاره مى كردند ولى قصّه جهنّم را نمى شنیدم. و ابوذر غفارى گفت: اى كاش از مادر متولّد نشده بودم و چنین سخنانى را نمى شنیدم. و مقداد گفت: اى كاش پرنده اى بودم و در بیابان ها مى زیستم و از حساب و عِقاب آزاد بودم. 📚 [زندگانى حضرت زهرا سلام الله علیها، ترجمه ی بحارالانوار، ص400] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 دخترم! تلخی زندگی را بچش! 🌿 در روزهاى نخست شكل گیرى حكومت اسلامى در مدینه، مشكلات فراوان و طاقت فرسایى بر مسلمانان وارد شد. بسیارى از مهاجرین و انصار، با تنگدستى روزگار مى گذراندند، به یقین، با وجود این حالت رقّت بار، كه براى حفظ اسلام و پیروى از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله پیش آمده بود، هرگز براى انسان هاى باتقوا و دین دار، قابل قبول نبود كه خود در بهترین شرایط زندگى كنند و دیگر مسلمانان را به حال خود رها سازند. بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها، كه از نزدیك شاهد این مسائل بود، چگونه مى توانست چیزى بگوید در حالى كه على علیه السلام نیز یكى از همان تهى دستان بود كه همانند سایر مسلمانان زندگى مى كرد و اگر هم بر چیزى دست مى یافت، دیگران را بر خود مقدم مى داشت. 🌿 تا چند سال وضع به همین منوال سپرى شد، على و فاطمه، زیراندازى به جز یك پوست گوسفند كه روى آن مى خوابیدند، نداشتند، با این حال فاطمه سلام الله علیها صبر كرد و سختى هاى زندگى را به خاطر خدا و پدر و شوهر خویش تحمل كرد. پیامبر ضمن باخبر بودن از وضع معیشتى على و فاطمه، پیوسته دختر خود را به صبر و شكیبایى در برابر مشكلات زندگى فرا مى خواند. 🌿 انس گوید: روزى فاطمه سلام الله علیها خدمت پدر آمده، عرض كرد: یا رسول الله! من و پسر عمویم، زیراندازى جز یك پوست گوسفند نداریم، كه شبها ما از آن استفاده مى كنیم و روزها، علف شترمان را روى آن پهن مى نماییم. 🌿 پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: دخترم! صبر كن، زیرا موسى بن عمران ده سال از روزهاى زندگى خود را سپرى كرد، در حالى كه چیزى جز یك عباى قطوانیه نداشت. 🌿 هم چنین نقل شده است كه روزى، پیامبر و ابوبكر و عمر به دعوت ابوایوب به منزل او رفتند، حضرت مقدارى از گوشت را برداشت و در قرص نانى گذارده به ابوایوب فرمود: این را به خانه فاطمه برسان؛ زیرا چند روز است كه از چنین غذایى استفاده نكرده است. 🌿 جابر انصارى گوید: روزى پیامبر، چشمش به فاطمه افتاد، در حالى كه عبایى از پشم شتر بر سر افكنده و با دو دست خود آرد مى كرد، و فرزند خود را نیز شیر مى داد. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله، از دیدن این منظره متأثّر شده و در حالى كه اشك بر گونه هایش جارى بود، فرمود: دخترم! پیش از شیرینى آخرت تلخى دنیا را بچش. فاطمه سلام الله علیها عرض كرد: یا رسول الله! خداوند را در برابر نعمت هایش ستایش مى كنم و بر نعمتهاى ظاهرى اش شكرگزارم. 📚 [فاطمه سلام الله علیها، الگوی حیات زیبا، مروجی طبسی.] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 دست های پینه بسته 💠 شیخ صدوق، از امیرمؤمنان علیه السلام روایت كرده است كه فرمود: «فاطمه سلام الله علیها آن قدر با مشك آب مى آورد كه بند مشك در سینه اش اثر نهاد، و آن قدر دستاس مى كرد كه دستش زبر شد و پینه بست، و آن قدر خانه را جارو می زد كه لباس هایش گردآلود مى شد، و آن قدر آتش در زیر دیگ مى افروخت كه لباس هایش دودآلود و سیاه مى شد...» 📚 [هدایتگران راه نور، زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها، آیت الله محمدتقی مدرسی، م: محمدصادق شریعت] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 شکرگزاری و حق شناسی 💠 جابر بن عبداللّه انصاری حکایت کند: 🌿 روزی پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله بر فاطمه مرضیّه علیهاالسلام وارد شد و دید آن مخدّره. خود را به وسیله جُل پلاس شتر پوشانده است و مشغول دستاس کردن می باشد و شیرخواره اش نیز در دامانش شیر می نوشد. حضرت رسول گریان شد و فرمود: ای دخترم! تلخی های دنیا زودگذر می باشد ولیکن لذّتهای آخرت جاوید است. فاطمه زهرا اظهار داشت: من خداوند را بر نعمت هایش شکر می گویم و در تمام حالات حقّ او را پاس می دارم. در همین لحظه بود که خداوند متعال این آیه شریفه قرآن را بر حضرت رسول فرستاد: «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی». 📚 [بحارالانوار: ج 43، ص 86 بنقل از تفسیر ثعلبی.] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 زهد فاطمی 💠 امام سجّاد علیه السلام فرمود: 🌿 اسماء بنت عمیس حکایت کرده است: روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در یکی از جنگ ها غنیمتی به دست آورد و گردنبندی برای همسرش فاطمه علیها السلام خریداری کرد و به عنوان هدیّه تحویل او داد و حضرت آن را پوشید. روز بعد، حضرت رسول صلوات اللّه علیه به منزل ایشان آمد و گردنبند را در گردن دخترش دید، فرمود: دخترم! مردم و دنیا تو را نفریبند، تو دختر رسول خدائی، مبادا به تجمّلات دنیا و زر و زیور آن دل خوش کنی. حضرت زهرا علیهاالسلام با شنیدن این سخن، گردنبند را از گردن خود در آورد و پس از فروش با پولش غلامی خرید و او را آزاد کرد و پیامبر خدا شادمان و مسرور گشت. 📚 [مستدرک الوسائل: ج 5، ص 244، ح 1] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 ساده زیستی 🌿 شیخ ابونصر طبرسى، در مكارم الاخلاق، از امام باقر علیه السلام روایت كرده كه گفت: «هنگامى كه على علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها را تزویج نمود، در خانه اش، فرشى از ماسه پهن كرد، و تشكِ آن ها، یك پوست گوسفند بود، و متّكاى آنها، پوستى بود كه داخل آن را از لیف خرما پر كرده بودند، و رخت آویزى در خانه نصب كرد كه بر آن مشك آب را آویزان مى كردند، و بر درب خانه نیز پرده اى نصب نمود. و حسین بن نعیم از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه آن حضرت فرمود: «رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله، فاطمه را، در حالى به خانه على علیه السلام فرستاد كه روپوش او یك عبا، و زیرانداز او، از پوست خرما و متّكاى او پوستى بود كه داخل آن را از لیف خرما پر كرده بودند.» 📚 [زندگانى حضرت زهرا سلام الله علیها، ترجمه بحارالانوار، ص483] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تعجب سلمان از لباس فاطمه 🌿 سیّد بن طاوس در كتاب الدروع الواقیة، به نقل از كتاب زهد النبى، نوشته ابوجعفر احمد قمى روایت نموده: هنگامى كه آیات «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ » (حجر، 43و) نازل گردید، پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله به شدّت گریان شد و اصحاب آن حضرت نیز گریستند؛ در حالى كه نمى دانستند چه آیه اى بر پیامبر نازل شده و كسى نیز قدرت نداشت با آن حضرت سخن بگوید و علّت گریه ی شدید او را جویا شود. چون پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله هر گاه فاطمه سلام الله علیها را مى دید، خوشحال مى شد؛ لذا سلمان فارسی، یكى از اصحاب پیامبر به سوى خانه فاطمه روان گردید، چون بر در خانه آن حضرت رسید، مشاهده نمود كه وى مشغول آسیاب كردن جو مى باشد و در آن حال این آیه را مى خواند: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى » (قصص، 60)، سلمان به فاطمه سلام الله علیها سلام كرد و آنچه را كه براى رسول خدا رخ داده بود، شرح داد؛ حضرت فاطمه دست از كار كشید و لباسى را كه دوازده جاى آن با برگ نخل وصله شده بود پوشید و از اطاق خارج شد تا به نزد رسول خدا برود، سلمان فارسى هنگامى كه نظرش به لباس فاطمه سلام الله علیها افتاد، منقلب شده به شدّت گریان گردید و گفت: «دختران قیصر و كسرى غرق در ابریشم هستند، در حالى كه لباس دختر پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله پشمینه اى مندرس و پر از وصله است.» هنگامى كه حضرت فاطمه نزد پیامبر رسید، درباره تعجّب سلمان فارسى از لباسش سخن گفت و فرمود: «سوگند به خداوندى كه تو را مبعوث فرموده، مدت پنج سال است كه من و على، غیر از یك پوست گوسفند، كه روزها شترمان روى آن علف مى خورد و شب ها آن را به جاى تشك مورد استفاده قرار مى دهیم، چیز دیگرى نداریم و متّكاى ما از جنس پوست است كه درون آن را با لیف خرما پر كرده ایم.» رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با شنیدن این سخنان، به سوى سلمان بازگشته فرمود: «دخترم فاطمه از گروه "سابقین" است.» بعد از این سخنان فاطمه سلام الله علیها خطاب به رسول خدا فرمود: «جانم به فداى شما، چه چیزى باعث شده بود كه شما آن قدر گریان شوید؟» رسول خدا آن دو آیه اى را كه بر وى نازل شده بود، براى فاطمه تلاوت نمود، پس از شنیدن آن آیات، فاطمه سلام الله علیها سر خود را به زیر افكند و فرمود: «واى بر آن كسى كه داخل دوزخ شود.» هنگامى كه سلمان، آن دو آیه را شنیده و سخنان فاطمه را در مورد آن ها استماع نمود، گفت: كاش كه من نسبت به خانواده ام گوسفندى مى بودم و آنان گوشت مرا مى خوردند و پوستم را پاره پاره مى كردند ولى قصّه جهنّم را نمى شنیدم. و ابوذر غفارى گفت: اى كاش از مادر متولّد نشده بودم و چنین سخنانى را نمى شنیدم. و مقداد گفت: اى كاش پرنده اى بودم و در بیابان ها مى زیستم و از حساب و عِقاب آزاد بودم. 📚 [زندگانى حضرت زهرا سلام الله علیها، ترجمه ی بحارالانوار، ص400] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 دخترم! تلخی زندگی را بچش! 🌿 در روزهاى نخست شكل گیرى حكومت اسلامى در مدینه، مشكلات فراوان و طاقت فرسایى بر مسلمانان وارد شد. بسیارى از مهاجرین و انصار، با تنگدستى روزگار مى گذراندند، به یقین، با وجود این حالت رقّت بار، كه براى حفظ اسلام و پیروى از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله پیش آمده بود، هرگز براى انسان هاى باتقوا و دین دار، قابل قبول نبود كه خود در بهترین شرایط زندگى كنند و دیگر مسلمانان را به حال خود رها سازند. بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها، كه از نزدیك شاهد این مسائل بود، چگونه مى توانست چیزى بگوید در حالى كه على علیه السلام نیز یكى از همان تهى دستان بود كه همانند سایر مسلمانان زندگى مى كرد و اگر هم بر چیزى دست مى یافت، دیگران را بر خود مقدم مى داشت. 🌿 تا چند سال وضع به همین منوال سپرى شد، على و فاطمه، زیراندازى به جز یك پوست گوسفند كه روى آن مى خوابیدند، نداشتند، با این حال فاطمه سلام الله علیها صبر كرد و سختى هاى زندگى را به خاطر خدا و پدر و شوهر خویش تحمل كرد. پیامبر ضمن باخبر بودن از وضع معیشتى على و فاطمه، پیوسته دختر خود را به صبر و شكیبایى در برابر مشكلات زندگى فرا مى خواند. 🌿 انس گوید: روزى فاطمه سلام الله علیها خدمت پدر آمده، عرض كرد: یا رسول الله! من و پسر عمویم، زیراندازى جز یك پوست گوسفند نداریم، كه شبها ما از آن استفاده مى كنیم و روزها، علف شترمان را روى آن پهن مى نماییم. 🌿 پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: دخترم! صبر كن، زیرا موسى بن عمران ده سال از روزهاى زندگى خود را سپرى كرد، در حالى كه چیزى جز یك عباى قطوانیه نداشت. 🌿 هم چنین نقل شده است كه روزى، پیامبر و ابوبكر و عمر به دعوت ابوایوب به منزل او رفتند، حضرت مقدارى از گوشت را برداشت و در قرص نانى گذارده به ابوایوب فرمود: این را به خانه فاطمه برسان؛ زیرا چند روز است كه از چنین غذایى استفاده نكرده است. 🌿 جابر انصارى گوید: روزى پیامبر، چشمش به فاطمه افتاد، در حالى كه عبایى از پشم شتر بر سر افكنده و با دو دست خود آرد مى كرد، و فرزند خود را نیز شیر مى داد. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله، از دیدن این منظره متأثّر شده و در حالى كه اشك بر گونه هایش جارى بود، فرمود: دخترم! پیش از شیرینى آخرت تلخى دنیا را بچش. فاطمه سلام الله علیها عرض كرد: یا رسول الله! خداوند را در برابر نعمت هایش ستایش مى كنم و بر نعمتهاى ظاهرى اش شكرگزارم. 📚 [فاطمه سلام الله علیها، الگوی حیات زیبا، مروجی طبسی.] 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 دست های پینه بسته 💠 شیخ صدوق، از امیرمؤمنان علیه السلام روایت كرده است كه فرمود: «فاطمه سلام الله علیها آن قدر با مشك آب مى آورد كه بند مشك در سینه اش اثر نهاد، و آن قدر دستاس مى كرد كه دستش زبر شد و پینه بست، و آن قدر خانه را جارو می زد كه لباس هایش گردآلود مى شد، و آن قدر آتش در زیر دیگ مى افروخت كه لباس هایش دودآلود و سیاه مى شد...» 📚 [هدایتگران راه نور، زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها، آیت الله محمدتقی مدرسی، م: محمدصادق شریعت] 🆔 @ShamimeOfoq