#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#سید_محمدحسن_الهی
💖 همین که از پنجره نگاه میکنی...
❣️ (آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی)
همین که از در خانه وارد میشدند، نگاه میکردند؛ اگر میدیدند من از پنجره دارم نگاه میکنم، با خوشحالی میآمدند و میگفتند: همین که تو بلند میشوی و از پنجره نگاه میکنی، همه چیز یادم میرود؛ تمام غم و غصهها میماند دم در. داخل خانه هم خیلی خوب بودند. ما حتی یک اما و لمّا با هم نداشتیم.
📚 (الهیه، ص64، به نقل از همسر آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#سید_محمدحسن_الهی
❣️ مراقبت از بچهها
💗 با آقا (آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی) زیاد مشهد رفتیم. ایشان میگفتند میخواهم ببرمت کربلا حرم سیدالشهداء. آن جا زیاد بودم؛ اما تو نبودی. میبرمت آن جا را هم ببینی؛ اما نشد. اخلاقشان در مسافرت هم خیلی خوب بود. در اتوبوس خانمها به من میگفتند: از اخلاق خوبش است که دو تا بچه با خودت آوردهای؟ میگفتم: نه. همان قدر که من از بچهها مواظبت میکردم، ایشان هم مراقبت میکردند.
📚 (الهیه، ص65، به نقل از همسر آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfo
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#سید_محمدحسن_الهی
❣️ فقط به خاطر ایشان مکه نمیرفتم
💗 اگر ایشان (آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی) نداشت و من خودم چیزی داشتم، شب میبردم میگذاشتم توی جیب ایشان که پیش بچهها ناراحت نشوند که دارم یا ندارم. بعد که فهمیدند، گفتند: تو این قدر نسبت به من دلواپس هستی که پول در جیب من میگذاری؟ گفتم: بله، نمیخواهم پیش بچهها ناراحت شوی. اول که تشکر کردند و بعد دعا کردند که خدا یک تومان تو را هزار تومان کند. الحمدلله شده. ایشان نیستند؛ اما همه کارهای من درست شده. مکه رفتم، زیارت همه معصومین رفتم. هشت سال بود فقط به خاطر ایشان مکه نمیرفتم. پاسپورتم را میآوردند در خانه که خانم بیا برو مکه؛ من نمیرفتم؛ چون ایشان مریض بودند. اگر میرفتم غصه میخوردند که نمیتوانند بروند. اگر ایشان ناراحت میشدند، مکه و حج من چه میشد؟ من خودم چه میشدم؟
📚 (الهیه، ص66، به نقل از همسر آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#سید_محمدحسن_الهی
💖 این چنین نماز شب را یاد داد
💞 نماز شب برای او (آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی) خلوتی خاص است که او در آن بارها و بارها آویختن به طره مشک بوی نگار و سر بر پای او نهادن و یک باره دست از دو جهان فروشستن را تجربه میکند و در آن راز و نیاز، با او به نجوا مینشیند. اما دیگران از احوالاتش خبری ندارند. هرچه هست بین اوست و خدایش؛ حتی آن اوایل به همسرش گفته:
«تو خوابت خیلی سبک است. من از ترس بیدار شدن تو نمیتوانم بلند شوم و نماز بخوانم. تو از کارهای من سر درمی آوری.»
و هنگامی که اشتیاق همسرش را برای بیداری شب دیده که:
«آخر من هم باید از این کارها سر دربیاورم. من هم باید از شما یاد بگیرم.»
به او گفته:
«البته که خوب است وقتی من بیدار میشوم، شما هم بیدار شوید.»
و این چنین نماز شب را به همسرش یاد داده است و از آن به بعد تا وقتی که آقا سیدمحمدحسن در آن خانه است، انگار کسی خانم را برای نماز شب بیدار میکند و او هم اهل نماز شب میشود؛ اما برای نماز به اتاق دیگری میرود تا مزاحم احوالات آقا نشود.
و این گونه اهل خانه از کوچک و بزرگ، نماز شب خوان میشوند.
📚 (الهیه، ص27، به نقل از خانم قاضی طباطبائی، همسر آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
❣️ ما را قانع میکردند
💗 خیلی ساده، ولی ما را قانع میکردند. یادم میآید کوچک بودم که قرآن آوردم تا به من یاد بدهند. یک آیه خواندند و گفتند: اگر این یک آیه را بخوانی و دقت کنی، میتوانی همه را یاد بگیری و این طور هم شد. حرفشان را به راحتی به ما گفتند و با زبان بسیار ساده به ما یاد میدادند. ما هم قبول میکردیم.
📚 (الهیه، ص72، به نقل از دختر مرحوم آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
💗 تنبیه
❣️ من 30 سال با پدرم (آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی) زندگی کردم. در مدت این 30 سال حتی یک مورد برخورد نداشتیم. فقط یادم هست که در کودکی یک بار پابرهنه رفتم بیرون از خانه. ایشان دنبال من دوید و مرا دواند، والسلام. هیچ وقت تنبیه کردنش را ندیدم؛ هیچ وقت بدی ازش ندیدم. اخلاقش این گونه بود که بچهها را با منطق قانع کند. مینشست و صحبت میکرد.
📚 (الهیه، ص69، به نقل از سیدمحمد، فرزند آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
💗 گردش و تفریح
❣️ دقیقا یادم هست که باهم میرفتیم گردش. ایشان (آیتالله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی) عصایش را برمی داشت، عبا را هم تا میکرد، میزد زیر بغلش و همین طوری میرفتیم گردش. ایشان خیلی خوش ذوق بود. مناظر طبیعی را نقاشی میکرد. جایی بود که درختهای قشنگی داشت و سایه درختها در آب میافتاد؛ یک جای باصفایی بود. اکثرا میرفتیم آن جا و قدم میزدیم. ... واقعا آن گردشهای صاف و ساده برایم خاطرات فراموش نشدنی است.
📚 (الهیه، ص71، به نقل از سیدمحمد، فرزند آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
💗 هر هفته به من سر میزدند
❣️ با چنان انس و الفتی که بین اعضای خانواده وجود دارد، دوری از محیط خانه برای بچهها واقعا سخت است. دختر که ازدواج میکند، پدر تا میتواند به ملاقاتش میرود که بتواند دوری از خانواده را تحمل کند.
وقتی در قم بودند، هر هفته به من سر میزدند مبادا دل تنگی کنم و از این که مادرم نیست، ناراحت شوم. از لحاظ مادی هم مرا تأمین میکردند و میگفتند: من هستم.
📚 (الهیه، ص75، به نقل از سیده بتول الهی، فرزند آیتالله الهی)
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
💗 پدر باید با عطوفت رفتار کند
💠 علامه حسن زاده آملی، شاگرد آیتالله الهی نقل میکند:
❣️ خاطرهای از مرحوم آقای الهی درباره میرزا علی آقای قاضی دارم. یک روز پس از نماز که به منزل آمدم، پس از خوردن ناهار آماده استراحت شدم؛ ولی بچهها با سروصدا و بازی نگذاشتند. من که خسته بودم، با بچهها و مادرشان دعوا کردم؛ در حالی که نباید دعوا میکردم. بالاخره در محیط خانواده پدر باید با عطوفت رفتار کند. پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که اشکم جاری شد. از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچهها خریدم تا دلشان را به دست آورد و از ناراحتیام کاسته شود؛ ولی جناب رسول الله فرموده: «دلی را نشکن که اگر شکسته شد، قابل التیام نیست؛ چنان چه اگر ظرف سنگینی شکست، با لحیم اصلاح نمیشود.»
❣️ زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمیتوانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده به قصد عزیمت به تبریز و رفتن به محضر آقا سیدمحمدحسن الهی به تهران آمدم. قبل از بیان ادامه واقعه، نکتهای را باید مطرح کنم و آن این که در قم، وقتی که خدمت آقای الهی میرسیدم، از ایشان میخواستم شما که به محضر آقا (آقای قاضی) مشرف میشوید، سفارش ما را هم بکنید. با این که آقای قاضی وفات یافته بودند، اما شاگردانش هم چون آقای طباطبائی، آقای الهی و آقای شیخ محمدتقی آملی خدمتشان میرسیدند. نفس قدسه الهیه میتواند در همه عوالم حشر داشته باشد و این مطلب از آیات و روایات استفاده میشود.
❣️ علیای حال، هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم. پس از خواندن نماز صبر کردم تا مقداری از روز بگذرد؛ آن گاه پس از پرس وجو به منزل آقای الهی رفتم. پس از چند لحصه خودشان آمدند و پس از احوال پرسی اظهار داشتند: «من نمیدانستم شما قم هستید یا آمل؛ لذا میخواستم نامهای به اخوی (علامه طباطبائی) بنویسم تا نامه را به شما برسانند.» با تعجب عرض کردم: «آقا چه اتفاقی افتاده که میخواستید مرا در جریان بگذارید؟» فرمودند: «من خدمت آقا مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم؛ ولی حاج آقای آملی (ایشان خیلی مؤدب بودند و مرا حاج آقا خطاب میکردند) ایشان از شما راضی نبودند.» با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم. عرض کردم: «آقا چطور؟ چرا راضی نبودند؟» فرمودند: «ایشان به من گفتند آقای آملی چطور هوس این راه را دارد؛ در حالی که با عائلهاش این طور رفتار میکند؟» بعد فرمود: «حاج آقای آملی! داستان رفتار با عائله چیست؟» زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و نتوانستم حرفی بزنم.
❣️ سبحان الله! پس حجج الهیه چه مقاماتی داشتند؛ آگاه به عالم اسرار بودند؛ ولی زبان نمیگشودند جز در مواردی که لازم بود تا اسراری را برملا سازند.
📚 (الهیه، ص61)
🆔 @ShamimeOfoq