🌏چه‌جوری اونو گرفته 😳 #طبیعت #شکار 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena

#محیط_زیست #زباله 😔ببینید زباله‌هامون تا کجا رفته! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena

#محیط_زیست #زباله 😔ببینید زباله‌هامون تا کجا رفته! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena

😳تصویری ترسناک از خیزش کوسه سفید #طبیعت #کوسه 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena

❤️لذت فرزندآوری 💞💓 این تصاویر را از دست ندهید خانم‌ها 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena

#لبنان #اسرائیل #شرافت ▪️یک طرف، یک زن است و سوی دیگر دو چشم‌ سوخته، اما نه برای این زن و نه برای این چشم‌های بی‌سو شده، از سمت رسانه‌های مسموم و مزدور، صدایی درنمی‌آید... ◾️شقی‌ترین آدم‌ها این چشمان را غارت کرده‌اند. جرمش فقط ایمان بوده است و دفاع از عقیده و غیرت برای نوامیسش و این‌که‌ نمی‌خواسته سرزمین مادریش را به چنگال دزد و دژخیم بدهد. این جوان تا ابد روی مادر و همسر و حتی خنده‌های دخترش را نخواهد دید. 🌷آری این است بهای حفظ وطن قیمت نگه‌داشتن شرافت بهای پاسداری از انسانیت و هزینه دفاع از آزادی 🌷 ▫️هیهات! اگر دل این زن بلرزد و آنی از آرمانش کوتاه بیاید. 📷 تصویری از رزمنده‌ی زخمی حزب الله و خانواده‌اش 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena

#فرهنگی ‌#پیشنهاد این پیشنهاد را از سخنان مقام معظم رهبری(دام‌ظله) انتخاب کرده‌ایم: از فرصت‌ها می‌شود استفاده کرد. مثلاً فرض بفرمایید امروز پنج شش هزار نفر بسیجی با من ملاقات داشتند... از این قبیل ملاقات‌ها زیاد هست... در میان این‌ها اگر یادآوری بشود و من یک اشاره بکنم و [کتاب‌های مربوط به دفاع مقدس] آماده باشد و در اختیارشان قرار بگیرد، آن‌ها را می‌خرند. ناگهان شما می‌بینید که یک تیراژ مثلاً پنج شش هزار نسخه‌ای توزیع می‌شود. یا در همین دیدارهایی که سران سپاه و ارتش می‌روند... شما می‌توانید آنجا آن کتاب را به‌ زبان گوینده بیاورید... مثلاً فرض بفرمایید الان نزدیک سالگرد عملیات کربلای یک است... چند جلد از این کتاب‌های خیلی خوب درباره همین کربلای یک آماده شود... و در آنجا اسم آورده شود... خواهید دید که چندین هزار نسخه کتاب فروش خواهد رفت. (بیانات در دیدار با اعضای دفتر ادبیات و هنر مقاومت، تاریخ 22 تیرماه 1371) 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃

💧 چشمه‌ آب امداد غیبی در دفاع مقدس 🔸سيد مصطفي حسن‌زاده مسئول اطلاعات و عمليات لشکر امام حسين(ع) نقل کرده که گردان تحت امر ايشان در محلی بدون آب با دشمن بعثي درگير مي‌شود. فشار جنگ و تشنگي بر بچه‌ها چيره شده بود كه ناگهان بر اثر انفجار کاتيوشاي دشمن، چشمه‌ آب شيريني پديدار شده و شروع به جوشيدن مي‌كند و برادران تشنه‌لب، از آن براي نوشيدن و ديگر احتياجات خود بهره‌مند مي‌شوند. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 ❤️✨ 🍃✨✨ 🌼🍃❤️🍃🌼🍃❤️🍃🌼🍃🍃

🐝 تصادفی شگفت امداد غیبی در دفاع مقدس 💠 در ساعت‌های اولیه‌ عملیات عاشورا‌ عراقی‌ها را از روي قله‌های نوک‌تیز و سر به فلک کشيده، عقب رانديم؛ البته براي مدت 36 ساعت غذايي به ما نرسيد، ولي کسي اعتراض نکرد. 💠 در سنگري که موضع گرفته بوديم، زنبوري خلق ما را تنگ کرده بود. براي در امان ماندن از آزار زنبور، آن را به کمک دوستم از سنگر بيرون کرديم. هنوز به جايمان بازنگشته بوديم که خمپاره‌ای سنگرمان را به‌کلی تخريب کرد و فهميديم كه آن زنبور مأمور الهي بوده است. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 ❤️✨ 🍃✨✨ 🌼🍃❤️🍃🌼🍃❤️🍃🌼🍃🍃

🐐 مأموريت آن حيوان امداد غیبی در دفاع مقدس 💠 در منطقه‌ عملياتي مرصاد در اسلام‌آباد غرب، به خودرويي تکيه داده بودم که ديدم بزي در صد قدمي من ايستاده است. ظاهراً پاي بز ترکش خورده بود. براي همين لنگان‌لنگان می‌رفت. حس کردم بايد تشنه باشد، ازاین‌رو کمي آب برداشتم و به‌سوی بز رفتم، ولي بز فرار کرد. من هم به دنبالش دويدم. کمي با خودرو فاصله گرفتم، خودرو را با توپ زدند. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 ❤️✨ 🍃✨✨ 🌼🍃❤️🍃🌼🍃❤️🍃🌼🍃🍃

✅ حاجی وجعلنا! امداد غیبی در دفاع مقدس 💠 وصف «حاجی وجعلنا» را شنيده، ولي او را از نزديک نديده بودم. يک شب حاجي وجعلنا که به او «خمينی جون» هم می‌گفتند، به سنگر ما آمد و گفت «دشمن بعثي در مقابل نيروهاي پرتوان اسلام زبون است. شب‌های عمليات آيه وجعلنا را حتماً بخوانيد.» 💠 حاجي وجعلنا، هرروز وجعلنا را می‌خواند و در کنار کارون، در مقابل ديد کامل عراقی‌ها وضو می‌گرفت و برمی‌گشت و دشمن نمی‌توانست او را ببيند. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 ❤️✨ 🍃✨✨ 🌼🍃❤️🍃🌼🍃❤️🍃🌼🍃🍃

✅ فقط ذکر بگو امداد غیبی در دفاع مقدس 💠 لشکر 14 امام حسين(ع) در عمليات رمضان به حالت نیمه محاصره درآمده بود. آقاي قوچاني براي اطلاع از وضعيت نيروها گفت «اگر بشود سري به اين بچه‌ها بزنيم، بسيار خوب است.» در پي آن آقاي عرب به من گفت «بلند شو برويم.» 💠 بين ما و گرداني که می‌خواستیم آن‌ها را ببينيم، خاکريزي وجود نداشت و می‌باید از روي زمين صاف و بدون حفاظي که در ديد دشمن بود، می‌رفتیم. با يک دستگاه موتورسیکلت حرکت کرديم. به‌محض حرکت، تانک‌های دشمن شروع به شليک نمودند. تنها جنبنده‌ای که در آن دشت تردد می‌کرد، موتور ما بود. تيربارهاي دشمن هم به سمت ما شليک و گلوله‌ها از بين چرخ‌های موتور عبور می‌کرد. 💠 آقاي عرب خيلي آرام می‌گفت «فقط ذکر بگو». خلاصه، بدون اينکه حتي يک تير به ما اصابت کند، به مقصد رسيديم. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 ❤️✨ 🍃✨✨ 🌼🍃❤️🍃🌼🍃❤️🍃🌼🍃🍃