فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آرزو نرسيديم و دير دانستيم
که راه دورتر از عمرِ آرزومندست
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#هوشنگ_ابتهاج
چشم عاشق خاک کوی دلسِتان بیند به خواب
هرچه هرکس در نظر دارد، همان بیند به خواب
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#صائب_تبریزی
به کمال عجز گفتم که به لب رسیده جانم
ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#فروغی_بسطامی
✨
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
گرچه با من مینشینی چون چنینی سود نیست
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#مولانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نفسنفس بر این دل هوسی دگر گماری
چه خوش است این صبوری؛ چه کنم نمیگذاری
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#مولانا
#ضرب_المثل
#اصطلاح_جنگ_زرگری
در زمان گذشته قیمت دقیق طلا مشخص نبود، در نتیجه هر زرگری قیمتی را بر روی جنس خود می گذاشت. معمولا دو یا چند زرگر با یکدیگر توافق ناجوانمردانه ای می کردند، تا مشتری های بیچاره را تا حد ممکن سر کیسه کنند، به این رفتار "جنگ زرگری "گفته می شد.
وقتی مشتری از همه جا بی خبر، به دکان زرگری می رسید، زرگر قیمت متاع خود را چند برابر مقدار واقعی می گفت و از طرفی در حین گفتگو به زرگری دیگر که با او از قبل توافق کرده بود، پیغام می رساند، زرگر دوم به بهانه ای خودش را به دکان زرگر اول می رساند و با صدای بلند و قیافه حق به جانب داد می زد :"ای نابکار، مگر تو مسلمان نیستی! دین و ایمان نداری! این چه قیمتی است که می گویی؟ "زرگر اولی هم در جواب با پرخاش می گفت :"ای دغل باز، من تو را خوب می شناسم، می خواهی جنس کم عیارت را آب کنی."زرگر دوم با عصبانیت بیشتر می گفت :"جنس من کم عیار است!؟! بیا سنگ محک بزنیم ببینم چقدر عیارش بالاست".... باری مشتری بیچاره در انتها خام زرگر دوم می شد و به دکان او می رفت و جنسی را چند برابر قیمت واقعی می خرید و در ضمن گمان می کرد، سود کرده است. در انتها دو زرگر سود بدست آمده را با یکدیگر تقسیم می کردند.
اصطلاح" جنگ زرگری "کنایه از جنگی غیر واقعی است، که دو طرف دعوا فقط برای فریفتن دیگران وانمود می کنند، با هم دشمن هستند، ولی در واقع با هم رفیق و همراه هستند.
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
.
ωιтн ωανєѕ σf ∂єѕιяє ∂αу αи∂ иιgнт,
αℓℓ αℓσиє ¢σмραѕѕισи ιиѕριяє єℓѕє νєиgєfυℓ fιтѕ αяє тняσωи.
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#مولانا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)
ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
وقتی دلبر قهره مثل #مولانا بهش بگید:
عذابَست این جهان بیتو،
مَبادا یک زمان بیتو...!
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#مولانا
🔴 داستان کوتاه
در پرواز فردی که خدا را قبول نداشت کنار دختر بچه ای نشسته بود ...
رو به دختر بچه کرد که مشغول کتاب خواندن بود و گفت:بیا با هم صحبت کنیم تا پرواز سریع تر بگذره موافقی؟
دختر بچه مکثی کرد و رو به غریبه گفت باشه خوبه ...در چه موردی؟
مرد گفت چطوره راجع به اینکه خدا وجود نداره یا بهشت ،جهنم و زندگی بعد از مرگ که وجود ندارند حرف بزنیم و لبخندی مسخره آمیز زد...
دختر بچه که داشت کتابش رو میخوند، رو کرد به مرد و گفت اینها میتونه موضوعات جالبی باشه ولی اول من از شما یه سوالی میکنم.
یک اسب یک گاو و یک آهو یک چیز مشترک میخورن ،علف...
اما آهو مدفوعش گلوله ای هست.
در صورتیکه گاو صاف مثل یک پتی
واسب مدفوعش توده ای و چسبیده بهم.
فکر میکنی چرا؟؟!!
مرد آتئیست نگاهی به دختر باهوش کرد و گفت نمیدونم هیچ نظری ندارم.
دختر در جواب گفت تو جداً فکر میکنی لیاقت پاسخگویی در مورد وجود خدا ،بهشت ، جهنم و زندگی پس از مرگ رو داری وقتی در مورد مدفوع حیوان هم هیچ اطلاعی نداری؟؟؟؟!!!!!!
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
خیلی خودمون را عقل کل ندانیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#سعدی
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#حافظ
💭
روزی به دلبری نظری کرد چشم من
زان یک نظر، مرا دو جهان از نظر فُتاد
عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی
کز وی هزار سوز مرا در جگر فُتاد...
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#سعدی
✨
جزای آن که نگفتیم شکرِ روزِ وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم زِ خیال!
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#سعدی
🔴 سخنرانی جناب بهلول
ﺍﻫﺎﻟﯽ يک ﺭﻭﺳﺘﺎ از بهلول براي سخنراني ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بهلول قبول مي کند اما در ازاي آن صد سکه از آنها طلب مي کند. مردم کنجکاو سکه ها را تهيه کرده و در ميدان جمع مي شوند تا ببينند بهلول چه مطلب باارزشي دارد؟
در رﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ بهلول ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣردم مي ﮔﻮﯾﺪ: ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ و ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ بهلول ﻟﺒﺨﻨﺪي ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻬﺎﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨد
📚 مجموعه شهرحکایات
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
در آرزوی تو
عُمر بردم
شب و روز
عمرم همه رفت و آرزوی تو نرفت...
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#مولانا
گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#مولانا
#فروغ_فرخزاد یه جایی توی نامه
به ابراهیم گلستان میگه:
«قربان بودنت بروم»
بگم اینجوری عاشقی کنید
یا میدونید دیگه؟
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
📝دلم به غیر خود، از هیچکس گلایه ندارد •••
#فاضل_نظری
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
مثل #شاملو عاشق باش اونجا كه ميگه:
«آيدای خودم، آیدای احمد !
شریک سرنوشت و رفیق راه من…
در همهی چشم انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشمهایِ زنده و عاشق خودت هیچ چیز نیست…»
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
چو شب شد جملگان در خواب رفتند
همه چون ماهیان در آب رفتند
دو چشم عاشقان بیدار تا روز
همه شب سوی آن محراب رفتند
#مولانا
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
نفحات صبح دانی
ز چه روی دوست دارم ؟
چو به روی دوست ماند
که برافکند نقابی....
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#سعدی
📕#حکایت
مجلس میهمانی بود.....
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد.....
و چون دسته عصا بر زمین بود
تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده.....
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم
فرش خانه تان خاکی نشود.....
مواظب قضاوتهایمان باشیم....
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای دل که بی گُدار به آبی نمیزدی
بی قایقت میانهی دریا چه میکنی؟
#معین_دهاز
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5