eitaa logo
شعر و غزل
2هزار دنبال‌کننده
964 عکس
498 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
💡 و اصطلاح «پنبه اش را زدند » کنایه از این است که اسرار و رازهای فردی برملا شود و مردم متوجه شوند که شخص مورد نظر، چیزی در چنته نداد و آن چنان که می نماید نیست. حال ببینیم این اصطلاح از کجا آمده است. براساس مدارک موجود در گذشته ایرانیان در سال نزدیک به پنجاه جشن داشتند به عنوان مثال در تابستان جشن تیرگان و در پاییز جشن مهرگان را برگزار می کردند. در هر کدام از این اعیاد در کنار جشن اصلی، دلقک های نیز بودند که با کارهای خود موجب شادی مردم می شدند. بعضی از این دلقک ها لباس های خود را با پنبه پر می کردند و وانمود می کرد که این پنبه ها اعضلات آنها هستند و ادعای پهلوانی می کردند در طول نمایش خنده دار این افراد، یک حلاج با کمک کمان خود با رقص و پایکوبی به تدریج پنبه ها را از بدن دلقک می زدود و اندام لاغر و نحیف شخص آشکار می شد و دستش برای همه رو می شد که پهلوان نیست و مردم شروع به خندیدن می کردند به این کار در اصطلاح می گفتند «پنبه اش را زدند». @sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
جانِ من و جانِ تو گویی که یکی بوده‌ست سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم .. @sheeroghazal
گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم  «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»  @Sheeroghazal
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید یکم اردیبهشت روز بزرگداشت استاد سخن @Sheeroghazal
امان از این اردیبهشت که تمامِ قندهای نخورده را هم در دل من آب می‌ کند که انگار اصلاً عاشقم که انگار تو اینجایی و من... بی‌خیال تمام این خستگی‌ های روزگارم که انگار تو خبر از شکوفه‌ ها آورده‌ ای که انگار تو در گوشم صبح یک روز اردیبهشتی گفته‌ای: بیدار شو جانم... اردیبهشت است  @Sheeroghazal
واقعی معلّم از دانش‌آموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگه‌ای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچ‌کس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّه‌ها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد. تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّه‌ها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند. معلّم هر روز این کار را تکرار می‌کرد و از بچّه‌ها می‌خواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمی‌کرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را «خِنگ» می‌نامیدند، نیست و تمام تلاش خود را می‌کرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند. آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است. 📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی ‌@sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
✨«أُحِبُّكِ» ولا أضعُ نقطةً في آخرِ السَطْرْ دوستت دارم بدون نقطه‌ای در انتهای سطر ...! @Sheeroghazal
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت @Sheeroghazal
📚 ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ ... ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان ، برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩن تا هزینه ی جراحی را بپردازد. پیرﻣﺮﺩ همینکه برگه را گرفت ؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔتن ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔتن ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪنﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ . ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم ... ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯿ ﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا نمی آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم ... @Sheeroghazal الحَمْدُ للهِ عَلى ما هَدانا، وَلهُ الشُّكْرُ عَلى ما أَوْلانا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
گر چاره تویی بی چاره منم جانا @sheeroghazal
دیگرگاهی است که افتاده ام از خویش به در شاید این عید به دیدار خودم هم بروم دوم اردیبهشت زادروز @Sheeroghazal
33.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌قطار می‌رود تو می‌روی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سال‌های ، سال در انتظار تو کنار این قطار ایستاده‌ام و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام!!! @sheeroghazal🌸🍃‌ شعر و غزل
بستیم چو از ردّ و قبولِ دگرانْ چشم تشریفِ قبولِ نظرِ یار گرفتیم... @Sheeroghazal
ظاهر آراسته‌ام در هوسِ وصل، ولی من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری @Sheeroghazal
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده‌پروری داند @Sheeroghazal
یک ساعت عشق صد جهان بیش ارزد صد جان به فدای عاشقی باد ای جان @Sheeroghazal
آموزش از مقدماتی تا پیشرفته با یادگیری اصول مقاله نویسی در عرض یک ماه می تونی مقاله خودت را چاپ کنی🌹 دوره مقدماتی 👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/2804416785C01ccbe4f75 برگزاری دوره پیشرفته همراه با رفع اشکال ۲۰ و ۲۱ اردیبهشت ویژه دانشجویان و معلمان
📚 چند خط روزه سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟ گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب. گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند! گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت. كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد. تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند گفت: مى خواهم روزه بگيرم. گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهم‌ترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند. @Sheeroghazal ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
دلارامی که داری دل در او بند دگر چشم از همه عالم فروبند @Sheeroghazal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید مثل عاشقی کنی. اونجا که میگه: «چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من» اینجوری عاشق شید:) @Sheeroghazal @Sheeroghazal
طمع وصال گفتی که به کیش ما حرام است تو بگو که خون عاشق، به کدام دین حلال است @Sheeroghazal سوم اردیبهشت روز بزرگداشت روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و گفت: اگر دوزخ را به من بخشند، هرگز هیچ عاشق را نسوزم! از بهر آنکه عشق؛ خود، او را صد بار سوخته است... @Sheeroghazal
💕 آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد و او را بسیار ملامت کرد و به او گفت: بی سبب عمرم را به پای تربیت تو هدر کردم... افسوس که امیدی به آدم شدن تو نیست... پسر رنجید و پدر را ترک کرد، و در پی مال و منال و سلطنت چند سالی کوشید و رنج کشید... عاقبت پسر حاکم شهر شد... روزی ، پدر را نزد خود طلبید، تا جاه و جلال و بزرگی خویش را به رخ او بکشد... هنگامی که پدر به کاخ‌ سلطنت پسر وارد شد، پسر از سر غرور رو به پدر کرد و گفت: اینک جایگاه مرا ببین، آیا به یاد داری روزی به من گفتی: که هرگز آدم نمی شوم !؟ حال من حاکم شهر هستم... پدر بی تفاوت روی برگرداند و گفت: من نگفتم که تو حاکم نشوی من بگفتم که تو آدم نشوی هر ثروتمند و دارای مقامی لزوما آدم نیست. انسانم آرزوست… @Sheeroghazal 🍃🍃🍃
دلبر و یارِ من تویی، رونق کارِ من تویی باغ و بهارِ من تویی، بهرِ تو بود بودِ من ...! @Sheeroghazal