بعضیا دلی آدم و دوست دارن
و چه اشاره قشنگی کرده #محمود_درویش اونجایی که میگه :
«الذين أحبّوا فينا ما لم نُحبّه يوماً بأنفسنا»
«کسانی که در ما چیزی را دوست داشتن، که خودمان ندیدیم و دوست نداشتیم ...»
به نظرم خیلی خاص معنای عشق و گفته یعنی در طرف مقابل چیزایی رو پیدا کنی و دوست داشته باشی که خودشم از شنیدنش متعجب شه ...!
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیمرغ بهترین دلبری سال هم میرسه به #مولانا اونجا که گفت :
«نیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ تو...»
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
سلطان قابوس پادشاه فقید عمان . زمانی که کشور هند سفیر جدید خودرا میخواست معرفی کند. دستور محرمانه داد که وقتی سفیر به عمان رسید اجازه ندهند از هواپیما پیاده شود. و باید از او استقبال مثل شاهان انجام شود و خودش هم به فرودگاه خواهد آمد درحالی که رسم سلطان عمان این نبود که به استقبال کسی برود، هیچ کس دلیل این دستور را نمی دانست؛ زمانی که هواپیما رسید و فرش قرمز را گذاشتند . خودش از پلکان هواپیما رفت بالا و سفیر هند را در بغل گرفت و دست اورا گرفته از هواپیما پیاده شدند طوری که سفیر هند نمیدانست چه بگوید؛ اما دلیل این کار فقط این بود که سفیر جدید هند معلم و استاد سلطان قابوس بوده، زمانی که سلطان جوان جهت تحصیل در هند زندگی می کرد.
سلطان با این عمل خود درس بزرگی به همه جهانیان داد که مقام معلم از پادشاه بالاتر است.
@Sheeroghazal
#روز_معلم
یکی باید پیدا بشه به جای دوست دارم، مثل #افشین_یداللهی بهت بگه:
«اصلا دلیل بودن من ،گفتن از تو بود ...»
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
هدایت شده از دکتر زرین خط
-708501757_188144562.pdf
850.5K
فراخوان جذب حق التدریس #دانشگاه_فرهنگیان
@dr_zarinkhat
زیر آب زنی یعنی چه؟
زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه نشده بود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز میکردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض میرفت و زیرآب را باز میکرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.
در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز میکردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار میشد خیلی ناراحت میشد چون بی آب میماند. این فرد آزرده به دوستانش میگفت: «زیرآبم را زده اند.» این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است.
#ضرب_المثل
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هیچ نرفت و نرود
از دل من صورت او...
#مولانا
https://eitaa.com/joinchat/372310297C200b4bc4c5
#داستانک_معنوی
جوانی میگفت در یک کتاب درسی تجدید شده بودم و شهریور ماه بود که رفته بودم امتحان بدم،
معلمم را دیدم،و بهم گفت فلانی یادته چقدر بهت گفتم درس بخون؟ چرا نخوندی؟
و مرا سرزنش کرد
امتحان که تموم شد و از جلسه امتحان بیرون رفتم، نمیدونم چی شد که یاد قیامت افتادم!
با خودم گفتم این معلمم بود که فقط بخاطر یک تجدید شدن در کتاب درسی سرزنشم کرد و اینگونه شرمنده و پیشمان شدم
درحالی من باز فرصت امتحان دادن دارم،و حتی من بدون دپیلم و با کارنامه ردی و تجدیدی هم میتوانم در این دنیا زندگی کنم
اما در قیامت وقتی خدا گناهانم را بخواند چه خواهم گفت؟دیگه اونجا راه برگشتی نیست، فرصت جبرانی نیست!
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
از همه کس گذر کنم؛
از تو گذر نمی شود
مشکل تو وفای من
مشکل من جفای تو...
@Sheeroghazal
#مولانا
✨به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم!
به غرور و ناز گفتی «تو مگر هنوز هستی؟»🥺
@Sheeroghazal
#فروغی_بسطامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه در جانم بودی
در لبانم
در چشمانم
در سَرم
رنج و اشتیاقم بودی، و آن چیز شگفتی که انسان به یاد میآورد تا زندگی کند و بازگردد. قدرتی عجیبی دارم که تاکنون همانندش را نیافتم، قدرت رویا پردازی و تصورت، هنگامی که منظرهای یا واژهای را بشنوم و با خودم از آن حرف بزنم جواب تو را در گوشم میشنوم، گویی کنار من ایستادهای و دستت در دست من است.
@sheeroghazal🌸🍃
#غسان_کنفانی
ز من دل برده بود آتشعذارِ تیزْمژگانی
به صد جلدی برون آوردم از چنگش، کباب اما
@Sheeroghazal
#قصاب_کاشانی
اونجا که #سعدی میگه:
«چون تو دارم همه دارم؛ دگرم هیچ نباشد...»
یعنی داشتن تو میارزه
به نداشتن کل دنیا و آدماش ...!
@sheeroghazal
@Sheeroghazal
غایت عشق رو میشه توی یه مصرع دید
اونجا که #هوشنگ_ابتهاج بعد از کلی این در و اون در زدن برای دیدن معشوقش میگه:
«آمدمت که بنگرم، گریه نمیدهد امان...»
@Sheeroghazal
اینجوری عاشقی کنید:)
زن هر چقدر هم كه بزرگ شود
همسر شود، مادر شود، مادربزرگ شود..
درونش هنوز هم «دختری» کوچک
چشم انتظار است
انتظار می کشد برای لوس شدن
محبت دیدن
دستی می خواهد برای نوازش و چشمی برای ستایش ..
مهم نیست چند ساله شدی
زن که باشی، دنیای درونت همیشه صورتی ست ..
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو
@Sheeroghazal
ُ#مولانا
💕پرفسور حسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گذراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوب دستش را تکان می داد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند، ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…
من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس می ذاره…
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر می کنیم…
من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم…
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟
پیرزن گفت همان که آن روز با شما بود…
پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد
و با زبان محلی صحبت میکند…
من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم هیچکس را دست کم نگیرم!
و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم...
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
عشق را بیمعرفت ' معنا مکن
زر نداری ' مشت خودرا وا مکن
گر نداری ' دانش ترکیب رنگ
بین گلها ' زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ' شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن ' پیدا مکن
دل شود روشن ' زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای ' حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل ' آگهی
هیچ کس را ' هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ' ابلهیست
اشک را ' نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید ' یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوه وفاداری رو #وحدت_کرمانشاهی نشون داده؛
اونجا که میگه:
«هرچه به جز خيالِ او قصد حريمِ دل كند
دَر نگشايمش به رو، از دَرِ دل برانمش...»
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
میبرم جور تو تا وسع و توانم باشد
@Sheeroghazal
#سعدی
#داستان کوتاه
مرد جوانی از دانشکده فارغ التحصیل شد .
ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود.
مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه ی فارغ التحصیلی آن ماشین را برایش بخرد.او می دانست که پدرش توانایی خرید آن را دارد.
بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه ی خصوصی اش فرا خواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم .
سپس یک جعبه به دست او داد.پسر کنجکاو ولی نا امید جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا که روی آن نام او طلا کوب شده بود یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی ای که داری ، یک انجیل به من می دهی؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد. سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد.خانه ی زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده.
یک روز به این فکر افتاد که پدرش حتما خیلی پیر شده و باید سری به او بزند. از روز فارغ التحصیلی دیگراو را ندیده بود.
اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است.
بنابراین لازم بود فورا خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید. هنگامی که به خانه ی پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد.اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آن ها را بررسی نمود و در آن جا همان انجیل قدیمی را بازیافت.
در حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد .
در کنار آن یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت وجود داشت.روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود :
تمام مبلغ پرداخت شده است.
@Sheeroghazal
@Sheeroghazal
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست
#حضرت_مولانا
https://eitaa.com/Sheeroghazal/767