گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی🥰
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1681
#فیض_کاشانی #عشق #شعر
📚داستان کوتاه
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد .
عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند.
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده .
زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند .
ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش.
بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن.
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد .
پس این نصیب توست ...
صدقه را بنگر که چه چیزیست! !!
صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است.
.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1690
#حکایت #داستان
چند جایگزین فارسی
خصوصیت 👈 ویژگی
در مقابل در برابر
ضیق تنگنا
نایس خوب، زیبا
دستهجمعی گروهی
دائمی همیشگی
کیوت ناز، بانمک
راحت آسان
سؤال پرسش
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1691
#نگارش #ویرایش
کارگاه آنلاین خوانش #هفت_پیکر
مدرس: دکتر شیرین بقایی
جهت ثبت نام: @Dr_baghaeii
سرمایه گذاری فرهنگی: ۳۵۰ هزار تومان برای ۱۰ جلسه
#نظامی_گنجوی #ادبیات_پارسی
به جناب عشق گفتم: تو بیا دوای ما باش
که به پاسخم بگفتا: تو بمان و مبتلا باش
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1691
#عشق #عاشق
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن، بگو من کی؟ کجا باشم؟
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1691
#دوست #شاعر
#حکایت
در رم جوانی بود که شبها یک ساعت در محلی کنار جاده مینشست و بعد از یک ساعت به خانه بر میگشت. از کار او همه تعجب میکردند که چرا به آن محل میرود.
برخی گمان میکردند دیوانه است. برخی گمان میکردند از صدای ماشین و دیدن ماشینهای لوکس لذت میبرد.
اما واقعیت چیز دیگری بود. آن جوان فردریک نام داشت که در یک کارگاه شیرینیفروشی کار میکرد. او هر چه فکر کرد تا برای مردم خیری برساند، نه پول داشت نه زمان.
مدت 10 سال در ساعتی از شب که آن جاده شلوغ میشد، در کنار جاده مینشست تا مسافرانی که میخواستند از رم خارج شوند و دنبال آدرس بودند، آدرس نشان دهد تا کار نیکی کرده و سهمی از عمل صالح با خود از دنیا ببرد.
آری، برای کار خیر کردن حتما نیاز به داشتن ثروت نیست. فردریک از برخی توریستهای پولدار بهخاطر آدرس نشان دادن، هدیه میگرفت. او این هدیهها را جمع کرده و در همسایگی خود به پیرزن بینوا و مستمندی میبخشید.
بعد از 10 سال که مردم نیت فردریک را از این کار فهمیدند، به پاس و یاد این خیرات او نام آن جاده را بهنام فردریک تغییر دادند.
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1697
#داستان #حکایت
چند جایگزینِ فارسی
● هیچوقت ☜ هیچگاه
● وضوح ☜ روشنی
● مضیقه ☜ تنگنا
● اکثر ☜بیشتر
● پروسه ☜ فرایند
● تِرند ☜ مشهور
● مابین ☜ در میان
● وایرال شدن ☜ پخش شدن
● مانیتور ☜ نمایشگر
● مولتیمدیا ☜ چندرسانهای
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1698
#نگارش #ویرایش #ادبیات
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
https://eitaa.com/Sheeroghazal/1698
#شعر #غزل #حافظ