eitaa logo
شعر و غزل
2.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
555 ویدیو
39 فایل
📕شعر و غزل های عاشقانه و عارفانه 📕معرفی انواع کتاب همراه با پی دی اف 📚حکایت و داستان
مشاهده در ایتا
دانلود
غیرتم قانع نشد نام تو را عنوان کنم نیستی سرکار خانم… آشفته ام https://eitaa.com/Sheeroghazal/2224
می دونستین هوش مصنوعی خیلی بهتر از شاعران معاصر شعر نو میگه؟ چند بیت شعر از هوش مصنوعی براتون بذارم؟
شب را بهانه ی کردم که بگویمت سلامی https://eitaa.com/Sheeroghazal/2226
و تو بکرترین منظره ای! مثل درخت پرتقال که در پاییز به بار نشسته باشد پر از بوسه پر از دوستت دارم… https://eitaa.com/Sheeroghazal/2228
این دلاویزترین حرف جهان را، همه‌وقت، نه به یک بار و به ده بار، كه صد بار بگو! «دوستم داری»؟ را از من بسیار بپرس! «دوستت دارم» را با من بسیار بگو. ‌‌ https://eitaa.com/Sheeroghazal/2229
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی ... بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند !!! https://eitaa.com/Sheeroghazal/2228 -فاضل نظری
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محشرتر از آن است که در وصف بگنجد صبحی که طلوعش رخ بی تای تو باشد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2231 سلام بر طلوع عاشقانه عشق
عشق حراج می کنی ، قلب اجاره می دهی نرخ خریدنت مرا خانه به دوش می کند🌹 https://eitaa.com/Sheeroghazal/2231 صادقی نسب
«برو کشکت را بساب» می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. ⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» https://eitaa.com/Sheeroghazal/2233 و
طلوع کن چکاوکم بخوان حدیث صبح را سلام بر طلوع شادمانه ی عشق https://eitaa.com/Sheeroghazal/2234
چقدر انسان جسور می شود وقتی مطمئن است کسی دوستش دارد https://eitaa.com/Sheeroghazal/2234
✨ چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن عاشقی و نیک نامی سعدیا سنگ و سبوست https://eitaa.com/Sheeroghazal/2236